خَویدَک 1400*

حسین مسرّت

خَویدَک 1400: جواد دشتی خویدکی، محمّدرضا صدّیقی خویدکی، یزد: کتاب آرای پیشگام، 1402، رقعی، 140ص، مصوّر (بخش رنگی)، جدول.

سه روستا در یزد با نام همانند داریم : بیداخَوید، سَخوید، خَویدَک که برگرفته از واژۀ خَوید (xavid) یا (xid ) به معنای گندم یا جوی تازه رُسته است[1] . دو روستای نخست، سردسیر، ولی سومی کویری و تا اندازه ای معتدل است.هر سه دارای کشاورزی خوب هستند. خویدک (xavidak ) که در گویش بومی مردم یزد بدان «خِتک kxetk)) یا (xedk ) می گویند[2]، جزو دهستان فهرج و در سه فرسنگی شهر یزد به سوی شرق (در مسیر یزد به بافق) جای دارد، همیشه به داشتن صیفی جات به ویژه خربزه و فرآورده‌های کشاورزی و گندمزاران خوب نامور بوده که به شهر یزد آورده می شده است. اکنون هم بیشترین درصد باغ های کشاورزی به ویژه در بخش گیاهان گلخانه ای در این روستاست.نیز بخش بزرگی از کشاورزان کوچنده به شهرستان بم از این روستا هستند.

علی اکبر دهخدا به پیروی از گردآورندگان فرهنگ های ناظم الاطبّا و آنندراج به نادرست آورده است:

«خویدک. [ خُی ْ دَ / خ ُ وَ ی ْ دَ ] ( اِ ) قِسمی از خربزه. ( ناظم الاطبّاء ). نوعی از خربزۀ خوب. ( آنندراج ) :

از خربزه آنچه هست بی شک

در تفت شود به از خویدک (تأثیر)» (لغت نامۀ دهخدا، ج7،ص10164)

در حالی که مراد سراینده یعنی میرزا محسن تأثیر تبریزی (1060-1131ق)، وزیر یزد و سخنور مقیم یزد در دورۀ صفوی در مثنوی حسن اتفاق در وصف تفت این بوده که خربزه های شهر تفت از خربزه های روستای خویدک بهتر است.

در تارنمای دیکشنری آبادیس بدون ذکر مأخذ آمده است:

«قدمت این روستا به بیش از ۳۰۰۰ سال پیش بر می گردد. این روستا در کتب قدیمی به عنوان یکی از سه راس قرای ثلاثۀ یزد که «فهرج» و «سریزد» نیز شامل آن هاست، به شمار می رود.

با توجّه به برخی نظرات گفته می شود: این روستا همان شهر باستانی ایساتیس می باشد، پس از گذشت ده ها قرن بقایای شهر ایساتیس در دامنۀ شمالی روستا قابل مشاهده است. در متون محلی یزد نام این روستا همیشه در کنار روستای فهرج قرار داشته است[3]. این روستا تا قرن هشتم ه‍. ق به عنوان یکی از شهرهای یزد مطرح بوده است. ابن بلخی در توصیفات خود از این شهر به جایگاه مهمّ کشاورزی آن می پردازد. پس از قرن هشتم ه. ق خویدک یکی از نواحی مهریجرد یا مهریز به شمار می رفته است.

خویدک دارای آثار باستانی با ارزشی از جمله قلعۀ خویدک، مسجد جامع قدیم ( احتمال می رود از اوّلین مساجد ایران باشد ) ، مسجد پنجه علی یا چهار میل ( قدمگاه ) ، مسجد حاجی شمس، آسیاب آبی، قنات ۳۰۰۰ ساله، رخت شور خانه، تپه های شنی ( تل ریگ )، آب انبار حاج سید حسین ، نخل ۲۰۰ ساله ( که امروزه در مراسم عزاداری امام حسین با این نخل مراسم نخل برداری صورت می گیرد[4] ) و قدمگاه مسجد «چهار میل» می باشد....

قبرستانی بین خویدک و هرفته نیز وجود دارد که تمام قبرهای آن به سمت شیراز قرار دارد، که بنا به گفته «ساشا ریاحی مقدم» مشاور وقت ادارۀ کلّ میراث فرهنگی استان یزد، مردم محلّی اعتقاد دارند که مردمان دوران باستان، مردگانشان را به سمت تخت جمشید دفن می کرده اند. امّا سند یا پژوهشی در ارتباط با این فرضیه یافت نشده است.»

دشتی که پیش‌تر با محمّدمهدی صدّیقی کتاب «فرهنگ عامّۀ روستای کویری خویدک» را با موضوع فرهنگ مردم و آداب رسوم کار کرده بودند، این بار به سراغ رویدادها و رخدادهای فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، عمرانی و کشاورزی صد سالۀ این روستا در سدۀ چهاردهم خورشیدی رفتند ( به غیر از فصل های سوم و هشتم ) و کتاب خود را در نه فصل و یک پیوست به قرار زیر سامان دادند:

1-مهم ترین رویدادهای روستا در قرن 14 خورشیدی.

2-جغرافیای روستا

3-آیین ها

4-بخش اقتصادی

5-آموزش و فرهنگ

6-امکانات رفاهی و خدماتی روستا

7-حوادث و رخدادها

8-باورها

9-اماکن

پیوست شامل نرخ نامه های خوراکی ها ابزار، وسایل و... است و پایان بخش کتاب هم تصاویر رنگی از بناهای باستانی، آیین ها و برخی مکان های کنونی است.

کتاب نامبرده تک نگاری خوبی از وضعیّت کنونی این روستاست که می تواند دست مایۀ برنامه ریزان روستایی برای شناخت کاستی ها و کمبودهای روستا باشد تا برپایه نیاز و ظرفیت های آن ،برنامه ریزی و سرمایه گذاری کنند.

کتابنامه

دهخدا، علی اکبر: لغت نامۀ دهخدا ، تهران: دانشگاه تهران،چاپ دوم از دورۀ جدید، 1377، ج7.

دیکشنری آنلاین آبادیس. (20/5/1402).

ملاحسینی اردکانی ، رضا: جای نام های یزد؛ پژوهشی در وجه تسمیه شهرها و روستاهای استان یزد ، تهران: نوسده، 1402.

*برگرفته از جهان کتاب ش 404.


[1] - خوید.[ خویدْ / خیدْ ] ( اِ ) گندم و جوی را گویند که سبز شده باشد لیکن خوشه آن هنوز نرسیده باشد. ( برهان قاطع ). نارسیده علف و غیره.قصیل. ( مهذّب الاسماء ). گندم و جو خوشه نبسته . خید. ( منتهی الارب ) (لغت نامۀ دهخدا، ج7،ص10163-10164)

خوید ، خویدجان و خوید مبارکی نام سه روستاست است از توابع شهرستان فیروز آباد فارس.

[2] - رضا ملاحسینی در کتاب خود فرهنگ جای نام های یزد به نقل از علی اشرف صادقی می نویسد: «خویدک مرکب است از خوید به معنای علف و گیاه تر و تازه و کشت زار و پسوند اسم مکان –ak بنابراین خویدک به معنای محل گیاه، علفزار، کشتزار است. خوید در زبان پهلوی با واو معدوله و به شکل xwed تلفظ می شده و از نظر دستوری صفت و به معنی تر و تازه بوده و اسم معنی یا اسم مصدر آن خویدیه (=خویدی، تری) بوده است. معرب آن نیز خید به معنی گیاه تازه (رطبه) است. همانطوری که در اشعار قدیم آمده و شکل پهلوی کلمه نیز نشان می دهد این کلمه در اصل با واو معدوله بوده است، امّا بعدها واو آن به تلفظ درآمده چنانکه در شعر زیر از رضی الدین نیشابوری (قرن ششم) نیز دیده می شود:

به باغ لاله از آن پس که تیز کرد نیام خوید را سر خنجر کشیده شد ز نیام

شعر معروف سعدی (هرکه مزروع خود بخورد به خوید) را نیز با دو ضبط آورده اند، چنانکه شعر محسن تاثیر نیز تلفظ جدید این کلمه را نشان می دهد. تلفظ خِدک در گفتار مردم نشان می دهد که این نام در ابتدا با واو معدوله و به شکل xwedak تلفظ می شده امّا بعدها به xedak و سپس به شکل kawidak تلفظ ثانوی این نام و مبتنی بر خط است. اهالی یزد امروز نام روستای بیداخوید را به شکل bidexavid تلفظ می کنند(صادقی، 1385: 116).» (فرهنگ جای، ص 233)

[3] - به ویژه در زمان تاخت وتاز اعراب به ایران در کتاب تاریخ یزد اثر جعفر به محمّدحسن جعفری.

[4] - نخل برداری آن هم در روز عاشورا دیدنی است.

عطاری که کتابداری می‌کرد!*

عطاری که کتابداری می‌کرد!

ایسنا/یزد «عباس آقا مسرت» یکی مشاهیر یزدی قرن معاصر با طبعی شاعرانه و علاقمند به کتاب و مطالعه بود که با وجود فعالیت در حرفه عطاری و بعدها به عنوان یکی از سردفترداران معروف شهر، همواره در امور خیر و عام المنفعه پیش قدم بود.

«حسین مسرت» در گفت‌‎وگو با ایسنا یکی از فرهیختگان و نیک‌نامان یزد که علاقه وافری به کتاب و ترویج کتاب خوانی داشت را فردی به نام «عباس آقا مسرت» خواند و درباره‌اش، گفت: عباس در سال ۱۲۸۹ شمسی در کوی دو منار شهر یزد و در درون خانواده‌ای فرهنگ دوست پا به دنیا گذاشت.

وی افزود: پدرش «آقا علی» از همان آغاز نوجوانی، عباس را برای فروش پارچه به حومه یزد می‌فرستاد و بر این باور بود که پسرش از همان نوجوانی باید روی پای خودش بایستد و بدین ترتیب عباس، روزها به مدرسه می‌رفت و عصرها به کار پارچه فروشی می‌پرداخت.

مسرت با اشاره به دوران تحصیل عباس که در آن دوران باید با خواندن کتاب‌های نصاب الصبیان، دیوان حافظ و گلستان و بوستان سعدی سپری می‎شد، افزود: او دوران سربازی را در کرمان و به دلیل داشتن سواد و خطی خوش به عنوان منشی گردان گذراند و در بازگشت با اندوخته‌ی مالی خود از پارچه فروشی و به تدریج، هفت باب دکان زیر بازارچۀ دو منار خرید.

وی ادامه داد: عباس آقا مسرت که تا قبل از الزامی شدن نام خانوادگی به «عباس آقا عطار» معروف بود، سالها در یکی از همین دکان‌‎ها به حرفه خواربارفروشی و عطاری مشغول بود.

وی پس از فراگیری دانش به کتاب و مطالعه، علاقه فراوانی پیدا کرد لذا یکی از اتاق‌های بزرگ سه دری خانه پدری‌اش را به کتابخانه‌ شخصی‌اش اختصاص داد که حدود دو هزار جلد کتاب را در خود جای می‌داد.

این فعال فرهنگی استان با بیان این که با توجه به دشواری‌های تهیه کتاب در آن روزگار و کمبود کتاب، گردآوری این تعداد کتاب همتی بزرگ می‌طلبید، گفت: در آن سالها، دوستداران کتاب به در خانه وی آمده و از او کتاب به امانت می‌گرفتند.

وی افزود: عباس آقا مسرت همچنین سالها در کنار دکّان عطاری خود در زیر بازارچه دو منار در خیابان سید گلسرخ کنونی، کتابخانه‌ای کوچک داشت و کتاب به امانت می‌داد.

به گفته مسرت، وی همچنین طبعی شاعرانه داشت و با تخلص «مسرّت» شعر می سرود و با سخنوران خوب انجمن ادبی تازه تاسیس یزد در آن دوران معاشرت داشت.

وی ادامه داد: او بر دانش سیاق و سیاق نویسی کاملاً مسلط بود، خطی زیبا به ویژه در خط شکسته داشت و علاوه بر مبارزه با بهائیت در یزد و کرمان، در امور خیر و عام المنفعه مشارکت فراوانی داشت.

مسرت خاطرنشان کرد: عباس از سال ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۲ با توجه به برخورداری از سواد و خط خوش و با اصرار فراوان شخصی به نام «سیّد محمّد آقا آیت‌اللهی» سردفتر شماره ۸ یزد به عنوان منشی دفترخانه فعالیت کرد و در این مدت به واسطه هوش و حافظه خوب، پیشرفت خوبی از خود نشان داد به طوری که خواستاران زیادی نیز پیدا کرد.

این پژوهشگر فرهنگ عامه یزد با اشاره به پیشنهاد کار چندین دفترخانه به عباس آقا و ادامه فعالیتش در دفترخانه‎های مختلف تا سال ۱۳۳۰، عنوان کرد: او پس از شرکت در دوره و امتحان سردفتری، با فروش دکان‌هایش در بازارچه دو منار، دفترخانه‌اش را در کوی سر دو راه یزد دایر و نخستین سند به سردفتری خود را در تاریخ ۱۳۳۲/۸/۹ ثبت کرد.

وی با بیان این که بعدها و در سال ۱۳۳۵، دفترخانه‌اش را به خیابان فرخی یزدی آورد و تا پایان عمر در همان جا بود، گفت: عباس حکم ابلاغ سردفتری ازدواج یزد را در سال ۱۳۴۱ توسّط وزیر دادگستری وقت دریافت و از اردیبهشت ۱۳۴۲ کار خود را آغاز کرد ولی در عقد پیوند ازدواج از افراد کم درآمد یا بی ‌درآمد، نه تنها هیچ پولی نمی‌گرفت بلکه به آن‌ها کمک هم می‌کرد.

مسرت تصریح کرد: به سبب این که کمترین نرخ را در دفترخانه‌های یزد می‌گرفت و رعایت مردم بی چیز را می‌کرد که به ناچار باید اسناد خود را در دفتر اسناد رسمی ثبت کنند، دفترخانه‌اش یکی از شلوغ‌ترین دفترخانه‌های یزد بود به طوری که گاه می‌شد که جایی برای نشستن نبود.

وی با اشاره به دو ازدواج عباس آقا مسرت، گفت: از او چهار پسر و دو دختر از همسرانش به یادگار مانده است.

مسرت در پایان خاطرنشان کرد: او که به گفته خودش زندگی در چهار دوره شامل احمدشاه قاجار، رضا شاه پهلوی، محمّدرضا شاه پهلوی و امام خمینی(ره) را دیده بود، سرانجام صبح روز چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۵۹ در سن ۷۰ سالگی بر اثر سکته مغزی دار فانی را وداع گفت و بنا بر وصیتش در آستان مقدس امامزاده سید جعفر محمد(ع) یزد به خاک سپرده شد.

*خبرگزای اسنای مرکز یزد (1403/3/16) خبرنگار: حمیدرضا دهقان

سخن ناشر تحفه فاتحیه

تحفۀ فاتحیه (جنگ­نامۀ سردارفاتح در یزد)، اثر شادروان میرزامهدی جلالی یزدی است که در ستایش و گزارش جنگ محمّدرضاخان سردارفاتح بختیاری با راهزنان راه خراسان به سردستگی تیمور سروده شد. این اثر از چند جهت ارزشمند است؛ 1- تنها اثر باقی­مانده از این شاعراست 2- تنها اثر جامع در معرفی عملکرد سردارفاتح از دوران حاکمیّت در یزد است 3- افزودن یک فتح­نامه به دیگر فتح­نامۀهای ایرانی 4- دارا بودن ارزش ادبی به سبب سروده­های مرتبط با موضوع چند شاعر 5- گزارش­های تاریخی از دوران مشروطه و عملکرد سران بختیاری.

اکنون با همت ستودنی جناب آقای استاد حسین مسرّت، پژوهشگر نامدار یزدی که چند دهه از عمر گرانبهای خود را برای معرفی فرهنگ یزد و ایران زمین سپری کرده و حاصل آن بالای هشتاد اثر منتشر یافته­است، بازنویسی و به چاپ می­رسد.

محمّدرضاخان سردارفاتح از خوانین روشنفکر و مبارز و مردم­دار و متعهد و خوش­نام بختیاری بود که مدتی سرپرستی حزب ترقی­خواه ستارۀ بختیاری که مؤسس آن خان­باباخان اسعد­(فرزند علی­قلی­خان­ سرداراسعد) بوده را برعهده­داشت.

انتشارات تازه تأسیس «بختیاری­پژوهان» در نخستین گام، افتخار این را داشته که اقدام به نشر کتابی در ستایش سرداری نامدار از قوم بختیاری و جامعۀ لرتبار بپردازد و بسیار سپاسگزاریم از جناب آقای مسرّت که این افتخار را نصیب این مجموعۀ نوپا نمودند.

امید است انتشارات «بختیاری­پژوهان» بتواند گوشه­ای از فرهنگ قوم بختیاری را فراروی بختیاری پژوهان قرار دهد.

آرمان راکیان

انتشارات بختیاری­پژوهان

فارسان 1402

دیدار با رئیس سازمان اسناد ملی استان  یزد*

استاد حسین مسرّت؛ پژوهشگر پیشکسوت استان یزد در دیدار با سعید زارع مدیر سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان یزد بر اهمیت برگزاری همایش های شهرستان شناسی توسط این سازمان تاکید نمود. به گزارش روابط عمومی سازمان اسناد و کتابخانه ی ملی استان یزد صبح امروز استاد حسین مسرت، پژوهشگر پیشکسوت استان یزد در دیدار با سعید زارع مدیر سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان یزد که در محل این سازمان برگزار گردید ضمن تقدیر و تشکر از برگزاری همایش های شهرستان شناسی بر لزوم پیگیری و برگزاری این همایش ها در سطح سایر شهرستان های نیز تاکید نمود و افزود: برگزاری این همایش ها نقش بسیار ارزشمندی در تقویت و شناساندن ظرفیت های گردشگری، فرهنگی، هویتی و تاریخی یزد جهانی دارد. در ادامه سعید زارع با بیان اینکه سازمان اسناد و كتابخانه ي ملي استان در دوره ي جديد اقدام به برنامه ريزي و برگزاري سلسله همايش هاي يزد شناسي در 4 محور تمدني، فرهنگي، رجال و شخصيت ها و شهرستان شناسي نموده است كه به حول و قوه ي الهي اين برنامه با همكاري ساير دستگاه ها و حمايت انديشمندان، نويسندگان، مفاخر، سند پژوهان، مجموعه داران اسناد و همياران اين سازمان در حال برگزاري مي باشد كه برگزاري "تور گردشگري دو روزه و همايش بهاباد شناسي با حضور بيش از 100 نفر از فعالين جامعه ي هدف استان" با موضوع شناخت ظرفيت هاي فرهنگي، تاريخي، تمدني، هويتي و گردشگري اين شهرستان با همكاري فرمانداري شهرستان و موزه ي تاريخ بهاباد از جمله برنامه هاي اين سازمان در اين راستا بود كه مورد استقبال قرار گرفته و آثار و پيامدهاي آن براي شناساندن ظرفيت هاي اين خطه از استان همچنان نيز ادامه دارد ادامه داد:

از جمله اقداماتي كه در موضوع بهاباد شناسي صورت گرفت اين بود كه تعدادي از اهالي قلم و پژوهشگران از جمله استاد حسين مسرت، دكتر محمد رضا خادمي بهابادي و استاد ولي متولي مقالات و يادداشت هايي در اين زمينه تهيه نمودند و اين موضوع در جريان مي باشد و لذا قرار است تا با عنايت به خروجي مفيد برگزاري چنين همايش هايي براي ساير شهرستان ها نیز با همکاری فرمانداران این شهرستان ها انجام شود.

*تارنمای سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان یزد (13/3/1403)

خاندان مرشد در یزد (8)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

فریدۀ مرشد

فریدۀ مرشد، فرزند دکتر محمّدحسن مرشد و ملیحه، در تاریخ 11 خرداد 1319 ش در شهر یزد به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی را دریزد گذراند .آنگاه به همراه خانواده به تهران رفتند و متوسّطه را در تهران به پایان رساند.در سال 1337 ش با آقای دکتر عای اکبر مرشد ازدواج کرد. در سال 1345 ش هنر نقاشی را به صورت اختصاصی و ازاد نزد سه تن از نقاشان نامور ایران به نام های :اصغر پتگر نامی پتگر و غلامحسین نامی آغاز کرد . فریدۀ مرشد بیشتر موضوعات نقاشی خود را از طبیعت ، مکان های قدیمی و محیط زندگی اجتماعی خود انتخاب می کند و با استفاده از ابزار هایی مانند: زغال، مداد رنگی ، پاستل، ویترای، رنگ و روغن و آبرنگ به آفرینش هنر خود می پردازد.

مرشد بر این باور است که: �همیشه تحت تأثیر طبیعت قرار گرفته ام، بی آنکه در بارۀ سبک یا شیوه ای بیندیشم، آنچه احساس می کنم، می سازم. طبیعت را منبع آماده ای می دانم که باید حقایق آن را کشف کنم. الهام من، مناظر سرزمینم مخصوصاً زادگاهم هستند، پس سعی می کنم سوژه هایم را به عنوان یک نقاش ایرانی در هر جای دنیا به بیننده القا نمایم که کار یک ایرانی است.

برای به یادگار ماندن آیین ملّی و آداب ورسوم ساکنان کویری آن ها را به تصویر می آورم .... دیدن کویر ، رنگ خاک، بوی خاک مرا به ذوق می آورد. آثار باستانی مثل: آب انبارها، قلعه ها، ساختمان های خشت و گلی قدیمی و یا کوچه باغ های دهات مدل های من هستند و این ها را زیبا می بینم�.

مرشد موفّق شده از سال 1349 تا سال 1375 چهارده نمایشگاه از آثار خود در تهران و زاهدان برگزار کند و گفتگوهایی با مطبوعات و صدا و سیمای ایران از جمله زن روز در بارۀ کارهایش داشته است. وی دارای چهار فرزند است که همه تحصیلات عالی دارند.

کتابنامه

کاظمینی، محمّد: دانشنامۀ مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرّسول، ویرایش دوم، 1382، ج 2: 1407.

نیز:

مرشد، فریده: زندگی نامۀ شخصی، سند شمارۀ 1904، بنیاد ریحانۀ الرّسول یزد(21/5/1380).

محمّد ابن حسن مرشد

در کتاب اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت، ذیل سندی که صنف نعل بند یزد در شکایت از کسادی بازار خود نوشته اند ، تعدادی از علما ، تجّار و اعیان نیز بر این امر صحّه گذاشته اند. از جمله در یکی از موارد آقایان: محمدعلی، حاج شیخ حسن طهرانی ، محمد ابن حسن مرشد و صفرعلی به اتفاق مهر نموده اند.

کتابنامه

مظفّر مقام، احمد: اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت، تهران: کتابخانه و موزۀ مجلس شورای اسلامی،1390: 383.

مرشد زاده

سیدابوالحسن حائری زاده، فرزند آیت الله میر سیدعلی حائری و نمایندۀ مردم یزد در ادوار گوناگون مجلس شورای ملّی پس از تشکیل انجمن طرفداران قانون اساسی در سال 1291ش( 13331 ق) به یاری نوّاب میرزا محمّدحسین ، شاخۀ حزب دمکرات را در یزد تشکیل داد. این حزب نقش مهمّی در انتخابات دورۀ چهارم مجلس شورای ملّی در یزد داشت . صورتی از مذاکرات در تاریخ 19 محرّم 1334 ق این حزب، نزد آقای حسین عرب پور است. بر پایۀ این گزارش، اعضای حزب از تمام گروه های اجتماعی یزد بودند که از خانوادۀ مرشد می توان به افراد زیر اشاره کرد: آقا شیخ عبّاس مرشد، آقا محمّد مرشد و مرشد زاده.

ظاهراً باید وی پدر غلامرضا مرشد زاده (آگاه ) باشد . چون غلامرضا آگاه در حدود سال 1294 ش ، چهارده ساله بوده است و نمی تواند عضو حزب دمکرات یزد باشد.

کتابنامه

تشکری بافقی، علی اکبر: مشروطیّت در یزد، یزد : مرکز یزد شناسی،1377: 113.

صورت مذاکرات حزب دمکرات یزد در تاریخ 19 محرّم 1334 ق ، نزد آقای حسین عرب پور در یزد.

خاندان مرشد در یزد (7)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

مرشد در کنار تجارت به ادبیّات فارسی نیز علاقه مند بود و خود بر اثر مطالعه و کتابدوستی در ردیف فضلا و دانشمندان قرار داشت.در خانه اش همیشه به روی ادبا گشوده بود در زمان حكومت رضا شاه پهلوی (1320-1304ش) و چندی پس از آغاز به كار شعبۀ انجمن پرورش افكار در يزد كه مجالس سخنرانی و تبليغات آن در مسجد اميرچقماق يزد برگزار مي شد و عمدتاً سخنرانان آن مديران و افراد سازمان های دولتی بودند، به همّت آيت الله حاج شيخ محمود فرساد و با همراهی غلامرضا مرشد، عبدالحسين آيتی، نخستين انجمن رسمی ادبي يزد در سال 1315ش تشكيل شد و جلسات آن هر دوشنبه شب در منزل آيت الله فرساد تشكيل مي شد. برخی از اعضای ثابت انجمن ادبی يزد عبارت بودند از:

1- آيت الله حاج شيخ محمود فرساد، 2- حجّت الاسلام حاج سيدعلی محمّد وزيری، 3- حجّت الاسلام حاج سيدمحمّدرضا اماميان ميبدی، 4- خدارحم دينياريان، 5- غلامرضا مرشد، 6- سيدحسن شكوهی، 7- عبدالحسين آيتی تفتی، 8- سيدعلی افصح زاده، 9- جلال بقايی نائينی، 10- سهراب خسروی، 11- حجّت الاسلام محمّدعلی عالمی«صمصام»، 12- غلامعلی رئيس فرهمند، 13- محمّدحسين ناصر ترك، 14- عبدالحسين ميبدی.

كه از آثار نيك اين انجمن، به غير از رشد و تعالی فرهنگ و ادب يزد و پرورش شعرا، چاپ كتاب ارزنده و به يادماندنی تاريخ يزد، اثر عبدالحسين آيتی بود. وی پس از درگذشت حاج سیدعلی محمّد وزیر، بنیان گذار انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری به ریاست انجمن برگزیده شد و سال ها ریاست انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری (ارديبهشت 1356 تا دی 1367) را برعهده داشت.مرشد در طول زندگی خود همواره به نیک نامی، درستکاری و حسن خلق زیسته و همواره چه از لحاظ مادّی و چه معنوی (با قلم و بیان ) کوشش در یاری مستمندان داشت و به گفتۀ جهانفر:«مرشد، مرد بدرخورد مردمی که هر کس هرکاری داشت به ایشان مراجعه می کرد و وی با میل و رغبت اقدام می کرد». (جهانفر،ج2 : 28) .وی برادر دکتر محمّدحسن مرشد (وزیر بهداری) بود.مرشد در 23 دی 1367 درگذشت .از سوی کتابخانۀ وزیری مجلس بزرگداشت جهلمین روز درگذشت او در کتابخانه برگزار شد و شاعران به خواندن اشعار خود درسوگ وی پرداختند.

پس از مرگ وی گفتارهای چندی در هفته نامۀ ندای یزد نوشتۀ اقایان محمدعلی فرهمند، علی باقرزاده ومحمدعلی عسکری کامران در وصف وی چاپ شد که به گزیده ای از نوشته ها بسنده می شود: «

امروز برآن شدم که به گفتۀ ابوالفضل بیهقی مورّخ مشهور: «قلم را لختی بگریانم» از بزرگمردی که عمر پر برکت خود را در راه کسب فضیلت و نشر دانش و خدمت به مردم درمانده سپری ساخته بود، یاد نمایم .به گفتۀ گلشن آزادی شاعر خراسان:

هر روز زین خراب غم آباد می روند جمعی که هفتۀ دگر از یاد می روند

این زندگی حلال کسانی که همچو سرو آزاد زیست کرده و آزاد می روند

مرشد، براستی مصداق بارزی از این شعربود؛ نزدیک به یک قرن در شهر یزد با آزادگی و عزّت نفس زندگی کرد و با مرگ خویش، شهری را عزادار ساخت.من همیشه نسبت به افرادی که زندگی را جدّی می گیرند و به کار وک وشش پرداخته ، ساعات فراغت را با کتاب و شعر و در مصاحبت اهل دانش می گذرانند، احترام گذاشته و آنان را تحسین می کنم. مرشد نمونۀ بارزی از این روش پسندیده بود . درعمر پر برکت و طولانی خویش با منشی صادقانه و شایسته تجارت خانۀ خود را اداره می کرد و ساعات فراغت را با کتاب و کسب دانش و در صحبت اهل دل می گذارنید. اونمونه ای والا از یک بازرگان درستکار ، مسلمانی معتقد ، رفیقی شفیق و انسانی شایسته بود ؛ با حافظۀ نیکویی که داشت، وجودش بایگانی متحرّکی از رویداده ای سدۀ اخیر یزد به شما ر می رفت.

افسوس که پیر خرد و مرشد ما رفت آن برگخزان دیده به همراه صبا رفت

یک قرن به ازادگی و عزّ شرف زیست از دار فنا رست و به اقلیم بقا رفت».(باقر زاده)

در فصل نامۀ انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری اشعار چندی در سوگ مرشد سروده شده است که به دو نمونۀ آن بسنده می شود. این رباعی سرودۀ آقای کاظم کشمیر شکن است:

مرشد، پدر ادیب و فاضل ، ناگاه رفت از بر ما ، فغان و واحسرت و آه

شد عمر دراز و قصّۀ زندگی اش در لیلۀ بیست و سوم دی ، کوتاه

رباعی فوق موشّح است، یعنی با ترکیب کلمات اوّل هرمصراع نام مرشد به دست می آید.

ضمناً یک قطعه دیگر هم وی سروده است :

مرشد که درد اهل وطن بود، درد او نزد طبیب عشق ، به بوی دوا برفت

در روز بیست و سوم دی ماه شصت و هفت شد مرغ روحش از قفس تن رها ، برفت

کتابنامه

باقرزاده، علی:«به مناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان مرشد»، ندای یزد، س4، ش173(8/12/1367): 1و4// نیز در فصل نامۀ انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری یزد،ش2(بهار 1368): 5-7.

؟: « به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرشد»، ندای یزد، س4، ش173(8/12/1367):1.

؟: « به یاد شادروان مرشد»، فصل نامۀ انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری یزد، ش2(بهار 1368): 2-4 و 11.

جهانفر،غلامرضا: یزد در آیینۀ زمان، یزد: مؤلف، 1395، ج2: 28.

؟: «زندگی نامۀ مرحوم غلامرضا مرشد»، ندای یزد، س 4، ش168(1/11/1367): 1و 2و4.

شجره نامۀ خاندان مهرشاه یزدی نزد خانوادۀ غلامرضا آگاه.

فخّارزاده، علی محمّد: «زندگی نامۀ غلامرضا مرشد»، سند بنیاد ریحانه الرّسول یزد،شمارۀ 3108(26/8/1380) .

کاظمینی، محمّد: دانشنامۀ مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرّسول، ویرایش دوم، 1382، ج 2: 1406.

؟: «مروری بر تاریخچۀ اتاق یزد» هفته نامۀ تجارت فردا (30/2/1396).

مسرّت، حسین: «انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری» ، دانشورز، ویژه‌نامۀ کتابخانۀ وزیری؛ زیر نظر: حسین مسرّت، (تیر 88 13): 10 // گنج کویر (پیشینه و کارنامۀ کتابخانۀ وزیری یزد)، یزد: اندیشمندان یزد،1389 : 77 – 71 // روحانی فرهنگ دوست (یادمان شادروان وزیری یزدی)، یزد: اندیشمندان یزد،1389 : 147 – 146. // کاریز یزد (3 / 7 / 89 13) // یزدان نیوز (8 / 7 / 89 13) (با عنوان: نخستین انجمن ادبی یزد) .

مسرّت، حسین: « این پیر فرهنگی را دریابید» ندای یزد، س 2، ش 71 (7 / 7 / 65 13): 1 و 4.

مسرّت، حسین: یزد، یادگار تاریخ، يزد: انجمن كتابخانه‌های عمومی استان يزد، 1376، ج 1: 349 -350/ تهران: دف، ویرایش دوم،1395: 174.

نیز :

گفت وگو با حسین بشارت (10/9 /1397).

خاندان مرشد در یزد (6)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

نگارنده موفّق به دیدن شماره‌های 4 و 6 این نشریه در یزد که نزد علی لغوی بود، شده است. (مسرّت)

او در سال 1339 ش به نمایندگی مجلس شورای ملّی انتخاب شد، ولی کمی پس از آن به دلیل نامعلومی استعفا داد. دکتر مرشد درسال های پایانی خدمت خود در سال 1354ش از سوی دربار و شاه به عنوان سناتور برگزیده و وارد مجلس سنا شد.

در زمان اوج گیری تظاهرات مردم ایران علیه رژیم پهلوی و به هنگام آمدن کابینه های اضطراری ، دکتر محمّدحسن مرشد به تاریخ 15 آبان 1357 در دولت نظامی غلامرضا ازهاری به عنوان وزیر بهداری و بهزیستی به جای نصرالله مژدهی انتخاب شد و تنها دو ماهی بر این کار بود و در 16 دی 1357 جای خود را به دکتر منوچهر رزم آرا داد .

*****

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، در 27/3/1358 اموال دکتر مرشد نیز به سان 334 نفر از کارگزاران رژیم محمدرضا پهلوی مصادره شد.(روزنامۀ اطلاعات).

دکتر مرشد در جوانی با دکتر ملیحه خانم ازدواج کرد .همسرش از دکترهای زنان و مامایی بودکه در موقع اقامت در یزد خدمات خوبی به مردم یزد ارائه کرد. از ایشان سه فرزند به جا مانده که یکی خانه دار است و دو نفر دیگر مهندس هستند.فریدۀ مرشد، نقّاش نامی فرزند اوست. غلامرضا مرشد برادر اوست. دکتر مرشد در 11 شهریور 1379 ش در گذشت.

کتابنامه

جهانفر،غلامرضا: یزد در آیینۀ زمان، یزد: مؤلف، 1395، ج1 ، ص 257.

حکیمیان ، هادی: مجموعه مقالات دومین همایش ایران و استعمار انگلیس، تهران.مؤسّسۀ مطالعات و پژوهش های سیاسی1391، جلد دوم، ص 395-433 .

«درد دل های خسرو ابتهاج با جاسوسان آمريكايی زندگی نامه جمعی از رجال پهلوی49» روزنامۀ كيهان ، شماره 19500( 10/8/1388).

«۳۳۵نفری که اموالشان مصادره شد»، روزنامۀ اطلاعات (27/3/1358).

کاظمینی، محمّد: دانشنامۀ مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرّسول، ویرایش دوم، 1382، ج 2: 1407-1408.

مسرّت ، حسین: «یادداشتی بر انجمن‌های مطبوعاتی» رسانه، س 1، ش 2، (بهار 71 13): 88 .

نیز:

زندگی نامۀ محمّدحسن مرشد، پژوهش میدانی، سند شمارۀ 1906 ، بنیاد ریحانۀ الرّسول یزد(21/5/1380).

«فهرست وزیران بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران» ویکی پدیا.

گفت وگو با حسین بشارت (10/9 /1397).

غلامرضا مرشد

غلامرضا مرشد ، فرزند حاج محمّدحسین مرشد (تاجر و عارف مشهور یزد) و صغری مرشد ( فرزند رمضانعلی و او فرزند عبدالکریم و او فرزند عبدالرحیم و او فرزند رجبعلی و او فرزند مهرشاه یزدی) غلامرضا مرشد، خواهر زادۀ آقا علی مرشد، خیرمند معروف یزد است که کارهای خیر وی در زمان قحطی یزد و کمک به مستمندان، زبانزد همگان است. نیز او برادر شیخ عباس( دادستان کرمان) و حسین و شیخ عبدالله و دکتر محمّدحسن مرشد( وزیر بهداری) است .هم چنین پسر عمّۀ غلامرضا مرشد زاده معروف به آگاه است.غلامرضا در سال 1276 ش (1314ق) در شهر یزد در خانواده ای اصیل، پرهیزکار و شریف و ادب پرور به دنیا آمد. تحصیلات مقدّماتی، صرف و نحو عربی ، ادبیّات عرب، فقه و اصول را در حوزه های علمیّۀ یزد زیر نظر استادان نامی گذراند.او ثلث آیات قرآن مجید و بیشتر اشعار مثنوی مولوی را حفظ بود. وی حتّی به خوشنویس نیز مسلّط بود .سپس به خراسان رفت و در آنجا زبان فرانسه و ترکی و نیز علم هیپنوتیزم ( خواب مصنوعی) را به طور کامل یاد گرفت.آنگاه به یزد برگشت و به کار تجارت و کشاورزی پرداخت .

مرشد به دلیل ذکاوت و هوش ویژه و نیز درستکاری که در کار بازرگانی داشت مورد توجه قرار گرفت و در سال 1311 ش بنابر فهرستی که به پیشنهاد ادارۀ کلّ تجارت و تصویب هیات دولت روبرو شده بود، 12 نفر از منتخبان درجۀ اوّل برای دور دوم فعالیّت اتاق تجارت یزد انتخاب شدند که یکی از آنان غلامرضا مرشد بود:« انتخابات اتاق یزد روز بیستم تیرماه 1311 تشکیل شد و چند روز بعد روزنامه اطلاعات نوشت: «از یزد تلگرافاً راپورت می‌دهند که روز 20 تیر بر حسب دعوتی که از طرف حکومت برای افتتاح اتاق تجارت و معرفی اعضای آن شده بود، ساعت شش عصر روسای دوایر دولتی و طبقات گوناگون در محل اتاق تجارت حاضر و از طرف مدیران حکومت نطق مفصلی درباره وضعیت اقتصادی و فواید اتاق تجارت ایراد شد.» پس از اعلام مجوز و رای‌گیری و ارسال اسامی منتخبان، افراد زیر از سوی هیات دولت در مرحله دوم انتخابات به عنوان اعضای پذیرفته‌شده اتاق تجارت یزد اعلام شدند: حاج‌ابوالحسن وکیل، حاج‌سید‌علی‌اصغر آقا، حسینعلی هراتی، شیخ‌محمود ریسمانی، میرزا ابوالقاسم‌خان معین، محمد پاپلی، ملاعلی اردکانیان، حاج‌علینقی محله، محمد گلشن، میرزا‌کاظم رسولیان، غلامرضا مرشد و غلامعلی خراسانی.ریاست اتاق تجارت یزد بر عهده حاج‌ابوالحسن وکیل‌التجار بود.وی چندی نیز ریاست اتاق بازرگانی یزد و شورای مشورتی آموزش و پرورش یزد را به عهده داشت .

خاندان مرشد در یزد (5)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

دکتر محمّدحسن مرشد

محمّدحسن مرشد، فرزند محمّدحسین مرشد و صغری، اجداد وی حسین و علی مرشد بودند.نیای وی هفت نسل پیش به مهرشاه زرتشتی می رسد.محمّدحسن در تاریخ 9 اردیبهشت 1282 ش در شهر یزد به دنیا آمد.وی پس از گذراندن تحصیلات مقدّماتی و متوسّطه در یزد راهی تهران شد و در سال 1318ش، موفّق به دریافت دکترای عمومی طب از دانشکدۀ پزشکی تهران با رتبۀ اوّل شد( آقای حسین بشارت می گوید: او نخستین دکتر دانشگاه دیده در یزد بود).آنگاه با سمت رئیس بهداری یزد به زادگاه خود برگشت و به بنیان بهداری یزد همّت گماشت. وی نخستین پزشک تحصیل کرده در دانشکدۀ پزشکی بود که وارد یزد می شد. پس از او چندین پزشک دیگر برای همکاری با او وارد یزد شدند. وی در ابتدای ورود موفّق به مهار اپیدمی تب راجعه در یزد شد و در بهبود بهداشت یزد و دهات اطراف یزد نقش سودمند و پررنگی داشت.

دکتر مرشد در سال 1328ش آموزش های سازمان بهداشت جهانی را گذراند . و پس از دوازده سال خدمت در یزد برای گذراندن دورۀ تخصّصی بیماری های عفونی و کبدی به آمریکا رفت . وی در سال 1329 ش با بورس ادارۀ همکاریهای بین المللی آمریکا در رشتۀ بهداشت عمومی در دانشگاه کلمبیا فوق لیسانس گرفت. وی پس از گذراندن دوره با موفقیّت، در بازگشت به ایران در وزارت بهداری در مسئولیّت های مدیر کلّ بخش بهداشت، رئیس کلینیک بیماری های مقاربتی در بیمارستان نجات تهران ، معاون رئیس و سپس رئیس بخش پیشگیری پزشکی در ادارۀ بهداری تهران در سال 1339،معاون مدیر کل و سپس مدیر کل بهداری در وزارت بهداری ، معاون فنی وزیر در سال 1342ش و معاونت پارلمانی وزیر از سال 1343 تا 1354ش مشغول به کار شد.

از خدمات به یاد ماندنی وی همکاری با پزشکان ایرانی در جهت مبارزه با بیماری های واگیر ، مالاریا ، فلج اطفال ، دیفتری و عفونت های دیگر در کشور بود . نیز در سال 1339 ش وبای کلاسیک در کشورهای همسایۀ شرقی به گونه ای شایع شد که تلفات سنگینی در بر داشت، امّا با اقدامات وی و همکاری پزشکان و متخصّصان ایرانی بهداشت، مرزهای شرقی به طوری کنترل شد که حتّی یک مورد از این وبا در ایران دیده نشد.او با انستیتو پاستور ایران برای تهیّۀ واکسن سرخک که تا آن موقع سالانه پنجاه نفر تلفات در یزد داشت، همکاری کرد.بیماری انگل های روده ای در ایران بویژه در مازندران حدود 80 تا 90 در صد مردم را دچار کرده بود که با همیاری دیگر پزشکان توانست آن را به سه درصد کاهش دهد.

جهانفر در این باره می نویسد: «دکتر مرشد به ریاست یک سازمان نوپایی منصوب شده بودند با نبوغ ذاتی خود،همۀ خصلت های یزدی را به کار بست و در براندازی اغلب بیماری هایی که در ایران بومی شده بود و بیداد می کردند مثل مالاریا و براندازی ریشه های حشرات موذی با سمپاشی و اقدامات دیگردر مرکز درخشید».(یزد در آیینۀ زمان،ج1: 257)

دکتر مرشد سال ها به نمایندگی از ایران در کنفرانس های بهداشت جهانی شرکت کرده است که در بیشتر آن ها مسئولیّت ادارۀ کنفرانس با او بوده است.او به خوبی با زبان انگلیسی صحبت می کرد.وی صاحب رسالات و مقالات متعدّدی در زمینۀ بهداشت عمومی است.

دکتر مرشد درسال های پایانی خدمت خود، به عنوان سناتور وارد مجلس سنا شد .مرشد بر این باور بود که چون سال های پایانی خدمت در وزارت بهداری به دلایلی نمی توانست آنگونه که آرزو دارد در راه پیشبرد بهداشت کشور خدمت کند و برای شهرها و روستاهای ایران، آب سالم و بهداشتی تهیّه کند، لذا سعی کرد از طریق دیگری خدمت کند از این رو وارد مجلس سنا شد و در این مدّت توانست اقدامات سودمندی در جهت مبارزه با بیماریهای مشترک انسان و دام بردارد و همین طور در جهت عدم فراگیری تب مالت و پیشگیری و درمان آن قدم های خوبی برداشت.آخرین کار وی لغو آیین نامۀ سقط جنین بود که با پیگیری او در مجلس تصویب شد.

فعالیت های سیاسی دکتر مرشد

در سال 1330 ش دکتر مرشد از حوزۀ انتخابیۀ یزد کاندیدای هفدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای ملّی شد. وی مورد حمایت جبهۀ ملّی به رهبری دکتر محمد مصدق و آیت الله کاشانی بود.در روز 4 بهمن که قرار بود او در مسجد مصلّی برای هواداران مصدق و کاشانی سخنرانی کند، بنا به دلایلی نتوانست به یزد بیایید، امّا در همان روز عبّاس استادان، عضو حزب تودۀ یزد برای حاضران سخنرانی کرد و منجر به درگیری و کشته شدن چند نفر از اهالی یزد توسّط نیروهای گارد شهربانی شد که بهانه ای شد برای تعلیق این انتخابات و در نتیجه دکتر مرشد انتخاب نشد.(حکیمیان)

جبهة مؤتلفة مطبوعاتِ ملّی.

این جبهه متشکّل از روزنامه‌های محلّی یزد به نام‌هایِ حمل و نقل، صدای یزد، ملک، عدالت یزد، رزم جوانان بود (در اعلامیة جداگانه‌ای نیز، نام نشریّة حکمتِ شرق چاپ تهران، جزوِ مطبوعات ملّیِ یزد دیده شده است) که به هنگام انتخابات دورة هفدهم مجلس شورایِ ملّی در یزد تشکیل شد. روزنامة جبهه، ناشرِ افکار ائتلاف جمعیّت آزادی‌خواهانِ یزد بود و از نمایندگی دکتر حسنِ مرشد یزدی در این انتخابات جانبداری کرد. در شمارة چهارم این نشریّه به تاریخ 29/10/1330، انگیزۀ تشکیل این جبهه و چاپ نشریّة آن، چنین بیان شده است:

«در این دقایق حسّاس و زودگذر که سرنوشت و مقدّرات کشور ایران با انتخاباتِ دورة هفدهم معیّن می‌گردد و ملّت تیزهوش و مستعدِّ ایران باید از کوچکترین فرصت‌ها استفاده کند، چند نفر از جوانان روشنفکر و نویسندگان و مدیران جرایدِ خدمتگزار و صدّیق و میهن‌پرست را بر آن داشت که به هم نزدیک گشته و از لحاظ فعّالیّت‌های انتخاباتی و اصولی، با داشتن هدف مشترک، فعّالیّت مشترکی بنمایند... در همان روزهای اوّل در نظر داشتیم یک نشریّة مرتّب روزانه به نامِ جبهة مؤتلفه منتشر گردد... ولی فعلاً نشریّة جبهة مؤتلفه هر هفته سه شماره منتشر خواهد شد».

خاندان مرشد در یزد(4)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

دکتر علی اکبر مرشد

علی اکبر مرشد ، فرزند غلامعلی و سکینه ،جدّ وی حاج محمّد باقر مرشد و آقا علی مرشد بودند.پدرش در سال 1309 ش برای کار تجارت به رفسنجان رفت و علی اکبر در روز چهارم دی 1309 ش در شهر رفسنجان به دنیا آمد، تحصیلات مقدّماتی را تا کلاس نهم در رفسنجان گذراند ، سپس به یزد آمد و کلاس نهم را در دبیرستان مارکار گذراند ، آنگاه راهی تهران شد و دیپلم رشتۀ طبیعی را از دبیرستان ایرانشهر تهران(دبیرستان دکتر قریب) در سال 1329 ش گرفت . و در همان سال در رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد و پس از پایان تحصیلات تخصّصی در دی 1335ش به عنوان رزیدنت جرّاحی دربخش اعصاب بیماستان پهلوی (امام خمینی کنونی) تهران زیر نظر پروفسور ابراهیم سمیعی به کار مشغول شد.تا آن زمان در ایران، بخش جرّاحی اعصاب وجود نداشت ، از این رو وی برای گذراندن دروۀ تخصصی جرّاحی مغز راهی انگلستان شد و در بیمارستان لندن زیر نظر پروفسور نوردفیلد که مشهور ترین جرّاح مغز اروپا بود، به کار مشغول شد.او در سال 1339 ش به ایران برگشت و به عنوان رئیس درمانگاه بخش جرّاحی اعصاب بیمارستان امام خمینی تهران ، نزد پروفسور ابراهیم سمیعی کار آموزش و جرّاحی را به عهده گرفت.

دکتر علی اکبر مرشد در سال 1342 ش به درجۀ دانشیاری رسید و نخستین کتاب جرّاحی اعصاب را در ایران با عنوان «خونریزی های داخل جمجمه » از سوی دانشکدۀ پزشکی منتشر کرد و بی درنگ در همان دانشکده تدریس شد. بعدها استاد و رئیس بخش جراحی شد .

و تا سال 1371 ش با درجۀ استادی مشغول به خدمت بود و در همان سال پس از 36 سال خدمت سودمند از کار بازنشسته شد. و در کلینیک تخصّصی شخصی به کار ادامه داد.یکی از افتخارات دکتر مرشد، آموزش و پرورش شماری از جراّحان نامی اعصاب بوده که هم اکنون در دانشکده ها و بخش های جرّاحی اعصاب ایران و خارج کشور به تدریس و خدمت مشغول هستند.

دکتر مرشد، مقاله های متعدّد پزشکی در مجلّه های پزشکی ایران، آمریکا، انگلیس، آلمان و برخی مجلّه های عربی به چاپ رسانده است و در بیشتر کنفرانس های جرّاحی اعصاب در ایران و خارج ایران با ارائۀ مقاله و سخنرانی شرکت کرده است.

وی در سال 1337 ش با فریدۀ مرشد ازدواج کرده است و دارای چهار فرزند است که یکی دکتر و سه نفر دیگر مهندس هستند.

کتابنامه

کاظمینی، محمّد: دانشنامۀ مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرّسول، ویرایش دوم، 1382، ج 2: 1406- 1407.

نیز:

مرشد، علی اکبر: زندگی نامۀ شخصی، سند شمارۀ 1905 ، بنیاد ریحانۀ الرّسول یزد(11/5/1380).

دکتر علی مرشد

دکتر علی مرشد.او نخست مشاور و سپس معاون خانم دکتر فرخ رو پارسای، وزیر آموزش و پرورش بود.

وی داماد آقای حسن مرشد بود .وی با پروین خانم دختر حسن مرشد ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نام های عباس و ژاله بود.

کتابنامه

جهانفر،غلامرضا: یزد در آیینۀ زمان، یزد: مؤلف، 1395، ج2: 28.

نیز:

علی ملازینلی(گفت وگو 15/9/1395).

دکتر محمّد مرشد

محمّد مرشد، فرزند حاجی محّمدحسن (فرزند محمّدمهدی ، فرزند آقا علی مرشد) و بی بی منوّر داد (دختر عبدالخالق داد، بازرگان معروف یزدی)، وی در سال 1331 ش در شهر یزد به دنیا آمد.خانۀ پدری اش در خیابان شاهپور(فرّخی یزدی کنونی) بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستانی در یزد گذراند و دیپلم خود را از دبیرستان ایرانشهر یزد گرفت. آنگاه کارشناسی خود را اخذ کرد و سپس کارشناسی ارشد را گرفت. او سپس به انگلستان رفت و دکترای خود را در رشتۀ مهندسی الیاف از دانشگاه لیدز(leeds) آن کشور به دست آورد. وی با خانم فاطمۀ لغوی ازدواج کرد.

دکتر مرشد در سال 1363 ش به ایران برگشت و عضو هیئت علمی دانشکدۀ مهندسی نسّاجی دانشگاه صنعتی اصفهان شد. و پس از سی سال تدریس و پرورش شاگردان مبرز که برخی از آن ها خود اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه های ایران هستند، در سال 1393 ش بازنشسته گردید و همراه همسر و دو فرزندش نرگس و نوید راهی کالیفرنیای آمریکا شد. اکنون وی در آن کشور اقامت دارد.

منابع

گفت وگو با دکتر محمّد مرشد (24/10/1397).

خاندان مرشد در یزد (3)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

حاجی محمّدحسین مرشد

حاجی محمّدحسین مرشد، بازرگان نامی یزد در سدۀ سیزدهم شمسی بود .وی در سال 1316ق ( برابر 1278 ش ) در واقعۀ قحطی نان یزد در زمان حکومت عدل الدوله ، جزء ده تاجری بود که تأمین روزانه دویست من گندم نانوایی های یزد را پذیرفت.( بنگرید،خاطرات وکیل التولیه،ص267 – 273) مرشد در حوادث مشروطۀ اوّل و به هنگام تشکیل انجمن ولایتی یزد به همراه میرزا سید محمّد نوّاب رضوی ( نواب وکیل التولیه، 1279 – 1357ق) و سیّد تهرانی به عضویّت این انجمن در آمد . ولی در زمان حکومت شهاب الدوله بر یزد به سال 1290 ش (1329ق) که روابط انجمن با دولت تیره شد ،فعالیّت او هم دوامی نیاورد، علّت تیرگی رابطه، ناکارآیی و فرمان ظالمانه ای بود که او صادر کرده بود. بدین صورت که مردم باید برای تهیّۀ نیرو برای مقابله احتمالی با حمله راهزنان،از جمله نایب حسین کاشی افزون بر مالیات، تومانی سی شاهی هم حقّ الحکومه بدهند ، ازاین رو انجمن ولایتی مخالفت کرد و عضویّت وی تا پیش از سرکوب شورش استاد محمّد بنّا (گلکار.بنگرید،خاطرات وکیل التولیه، ص1368)، بیشتر طول نکشید و وی از وکالت انجمن استعفا داد. در کتاب دانشنامۀ مشاهیر یزد به نادرست نوشته است که وی عضو مجمع سعادت یزد بوده که در بحبوحۀ مشروطه از سوی صدرالعلماء(1231- 1306ش) تشکیل شده بود. در حالی که حاجی شیخ عبّاس مرشد، عضو بوده است.

تلگرافی به تاریخ25 شعبان 1333ق خطاب به مجلس شورای ملّی و وزارت داخله در دست است که حاجی محمّدحسین مرشد به همراه گروهی از بازرگانان یزد در شکایت از اشرار بهارلو بواسطۀ سرقت مال التجارۀ خود نوشته اند و گفته اند: «قافله [ ای] معادل هزار شتر مال التجاره از بندرعبّاس حمل کرده، به یزد می آمدند در 161 فرسخی سیرجان که خاک فارس است ، حضرات بهارلو تماماً را به سرقت برده اند. به قسمی این اسباب پریشانی فدویان را فراهم آوردهکه نمی دانیم به چه زبان تظلم نماییم. همین قدر عرض می کنیم: اگر بذل توجّهی نشود ،تجّار یزد تمام هستیم و باید جلاء وطن شویم. چندسال بود که از شرارت سارقین فارس آسوده بودیم. نمی دانیم چه ترتیب پیش آمد نمود، دو دفعه شروع به شرارت کردند. عاجزانه استدعا داریم فوری توجّهی بفرمایید بلکه مال فدویان عاید شود والا از دست می رویم».(مظفّرمقام: 224-225)

دو سند در کتاب « اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت» وجود دارد که نامی از «حسین مرشد» آمده است که ظاهراً می باید مراد همین حاجی محمد حسین مرشد باشد . زیرا در یکی که اتفاقاً به تاریخ 1333 ق است همزمان با نامۀ قبل است ؛ بازرگانان یزد از مجلس شورای ملی درخواست کرده اند که حقوق عقب افتادۀ حکومت و سوارۀ یزدرا بپردازند تا آن ها بتوانند با خیالی آسوده به جنگ راهزنان راه ها بروند و مردم یزد هم در آسایش باشند.(ص 218) و دیگر نامه ای است که در تاریخ 24 محرّم 1340 ق گروهی از مردم یزد در تشکر از امیرحسین خان سردار ، حاکم یزد به دلیل امنیّت راه ها خطاب به رئیس الوزرا و وزارت داخله نوشته شده است.(ص 247-248)

از تاریخ تولّد و وفات یزد اطلاعی در دست نیست ، امّا مسلّم است که تا سال 1340 ق در قید حیات بوده است.

کتابنامه

افشار، ایرج : «اسنادی در بارۀ صدرالعلماء» در کتاب یزدنامه، به کوشش: ایرج افشار، تهران: فرهنگ ایران زمین، 1377، ج2: 290-291.

تشکری بافقی، علی اکبر: مشروطیّت در یزد، یزد : مرکز یزد شناسی،1377: 98.

کاظمینی، محمّد: دانشنامۀ مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرّسول، ویرایش دوم، 1382، ج 2: 1408.

مظفّر مقام، احمد: اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت، تهران: کتابخانه و موزۀ مجلس شورای اسلامی،1390: 218، 224- 225، 247 – 248.

نوّاب رضوی، میرزا سید محمّد: خاطرات نوّاب وکیل ، به کوشش: اکبر قلمسیاه، یزد: گیتا،1378 : 227، 411.

نوّاب رضوی، میرزا سید محمّد: خاطرات وکیل التولیه، به کوشش:علی اکبر تشکری بافقی، تهران: سخن، 1388 : 270 ،529، پیوست3(1444).

دکتر رضا مرشد

رضا مرشد، فرزند آقا علی در تاریخ 11 شهریور 1344 ش در شهر یزد به دنیا آمد. پدر ایشان آقا علی مرشد، فرزند محمّد مهدی مرشد و نوۀ پسری آقا علی مرشد، تاجرمعروف یزدی بوده است (برای یادبود پدر بزرگ، نام آقا علی بر وی نهادند) که در سرای والی یزد به امر تجارت اشتغال داشت. مادر وی نصرت لغوی، فرزند حاج اکبر لغوی است که ایشان هم از تجّار خوشنام یزدی بوده اند. رضا مرشد، ساکن محلّۀ پشت باغ یزد بوده و تحصیلات ابتدایی را در دبستان تابان ، راهنمایی را در مدرسۀ صالحی زاده و متوسّطه را در دبیرستان رسولیان یزد گذراند. وی در سال 1362 با رتبۀ اوّل در استان یزد موفق به اخذ دیپلم در رشتۀ ریاضی فیزیک شد.

مرشد در سال 1366ش مدرک کارشناسی مهندسی عمران را از دانشگاه صنعتی شریف تهران با رتبۀ اول دریافت کرد . سپس در سال 1370 ش موّفق به گرفتن کارشناسی ارشد سازه از همان دانشگاه با رتبۀ ممتاز شد . عنوان پایان نامۀ وی « بررسی رفتار بتن مسلّح شده با ورق های سوراخدار فولادی» بود. وی در سال 1377 ش در رشتۀ مهندسی عمران سازه، دورۀ دکتری خود را آغاز کرد و در سال 1383 موّفق به اخذ دکتری خود از دانشگاه صنعتی شریف شد . عنوان پایان نامۀ وی:« تقویّت ستون های بتنی به منظور افزایش مقاومت برشی و ظرفیت شکل پذیری» بود. او از سال 1370 به عضویّت هیئت علمی دانشگاه یزد درآمد و در سال های 75 13و 76 13ش معاونت دانشکدۀ مهندسی عمران این دانشگاه را برعهده داشت .پس از آن سمت هایی چون : مدیر گروه عمران ( 1384 تا 1386)، عضو هیئت مدیره سازمان نظام مهندسی ساختمان استان یزد(1388-1391)، مدیر آموزش دوره‌های نظام مهندسی در دانشگاه یزد(1393تا کنون)، رئیس دانشکدۀ مهندسی عمران (1395 تا 1397) را برعهده داشته است. ایشان دارای 5 اختراع ثبت شده، 15 مقالۀ علمی و پژوهشی در نشریات معتبر داخلی و بین المللی و بیش از 60 مقاله در همایش های داخلی و بین المللی است. زمینۀ پژوهشی او بتن و سازه های بتنی، مقاوم سازی سازه ها ( نوین و سنّتی) است. دکتر مرشد اکنون به عنوان دانشیار در دانشکده عمران دانشگاه یزد تدریس می کند.

کتابنامه

کاظمینی، محمّد: دانشنامۀ مشاهیر یزد، یزد: ریحانه الرّسول، ویرایش دوم، 1382، ج 2: 1406.

نیز:

گفتگو با دکتر رضا مرشد (18/10/1397).

مرشد، رضا: زندگی نامۀ شخصی، سند شمارۀ 3055 ، بنیاد ریحانۀ الرّسول یزد(24/7/1380).

خاندان مرشد در یزد (2)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

آقا محمّد مرشد

سیدابوالحسن حائری زاده فرزند آیت الله میر سیدعلی حائری و نمایندۀ مردم یزد در ادوار گوناگون مجلس شورای ملّی پس از تشکیل انجمن طرفداران قانون اساسی در سال 1291ش( 13331 ق) به یاری نوّاب میرزا محمّدحسین ، شاخۀ حزب دمکرات را در یزد تشکیل داد. این حزب نقش مهمّی در انتخابات دورۀ چهارم مجلس شورای ملّی در یزد داشت . صورتی از مذاکرات در تاریخ 19 محرّم 1334 ق این حزب، نزد آقای حسین عرب پور است. بر پایۀ این گزارش، اعضای حزب از تمام گروه های اجتماعی یزد بودند که از خانوادۀ مرشد می توان به افراد زیراشاره کرد: آقا شیخ عبّاس مرشد، آقا محمّد مرشد و مرشدزاده.

کتابنامه

تشکری بافقی، علی اکبر: مشروطیّت در یزد، یزد : مرکز یزد شناسی،1377: 113.

حاج محمّد حسن مرشد

حاج محمّد حسن مرشد، فرزند محمد مهدی مرشد و نوۀ آقا علی مرشد، نیکوکار معروف یزد در عصر قاجار بود. همسر وی منوّر خانم دختر عبدالخالق داد، تاجر معروف یزدی بود. وی سال ها خانه اش در خیابان شاهپور(فرّخی یزدی کنونی) بود.حاج محمّد حسن از منور خانم سه فرزند داشت: مهدی، پروین و محمّد.که هرسه ساکن آمریکا هستند. و از همسر دومش یک پسر داشت.

برادر دیگر حاج محمّدحسن به نام آقا علی مرشد (پدر دکتر رضا مرشد، استاد دانشگاه یزد) داماد اکبر لغوی بود.

دخترش همسر دکتر علی مرشد، معاون وزیر آموزش و پرورش در زمان شاه بود.(هردو برادر دکتر علی به نام های دکتر محمد و دکتر حسین، مانند خودش پزشک بودند) و پسرش دکتر محمّد، استاد نسّاجی دانشگاه صنعتی اصفهان.

نیز :

گفت وگو با حسین بشارت (10/9 /1397).

گفت وگو با علی ملازینلی(1/9/1397).

گفت وگو با دکتر محمد مرشد (24/10/1397).

حاجی شیخ عبّاس مرشد

عبّاس مرشد از تجار یزد. مرشد هم چنین عضومجمع سعادت یزد بود که در بحبوحۀ مشروطه از سوی صدرالعلماء (1231- 1306ش) تشکیل شده بود و جلسات آن هم در خانۀ خودش جنب شاهزاده فاضل بود.

در کتاب اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت ذیل نام عدّه ای از مردم یزد که شکایت از ابقای حاجی افتخار، عضو محکمۀ عدلیّۀ یزد به مجلس شورای ملّی و هیئت وزرا و وزیر عدلیه نوشته اند و به ناعدالتی های حاجی افتخار اعتراض کرده اند، نام او نیز آمده است.

سیدابوالحسن حائری زاده فرزند آیت الله میر سیدعلی حائری و نمایندۀ مردم یزد در ادوار گوناگون مجلس شورای ملّی پس از تشکیل انجمن طرفداران قانون اساسی در سال 1291ش( 13331 ق) به یاری نوّاب میرزا محمّدحسین ، شاخۀ حزب دمکرات را در یزد تشکیل داد. این حزب نقش مهمّی در انتخابات دورۀ چهارم مجلس شورای ملّی در یزد داشت . صورتی از مذاکرات در تاریخ 19 محرّم 1334 ق این حزب، نزد آقای حسین عرب پور است. بر پایۀ این گزارش، اعضای حزب از تمام گروه های اجتماعی یزد بودند که از خانوادۀ مرشد می توان به افراد زیراشاره کرد: آقا شیخ عبّاس مرشد، آقا محمّد مرشد و مرشدزاده.

کتابنامه

افشار، ایرج : «اسنادی در بارۀ صدرالعلماء» در کتاب یزدنامه، به کوشش: ایرج افشار، تهران: فرهنگ ایران زمین، 1377، ج2: 290-291.

تشکری بافقی، علی اکبر: مشروطیّت در یزد، یزد : مرکز یزد شناسی،1377: 113.

مظفّر مقام، احمد: اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت، تهران: کتابخانه و موزۀ مجلس شورای اسلامی،1390: 294-296.

خاندان مرشد در یزد(1)

حسین مسرّت

زندگی نامه ها به ترتیب الفبای القاب می آید.

آقا علی مرشد

حاجی آقا علی مرشد( فرزند رمضانعلی و وی فرزند عبدالکریم و او فرزند عبدالرحیم و او فرزند رجبعلی و وی فرزند مهرشاه یزدی بود) ، بازرگان نامی و خوشنام یزد در سدۀ سیزدهم شمسی بود .وی در سال 1316ق ( برابر 1278 ش ) در واقعۀ قحطی نان یزد در زمان حکومت عدل الدوله ، جزء ده تاجری بود که تأمین روزانه دویست من گندم نانوایی های یزد را پذیرفت.( بنگرید،خاطرات وکیل التولیه،ص267 – 273).بدین صورت که محلات تل ، پشت خانعلی و سنگ تراشی را به ادارۀ شاه جهانیان و رستم دینیار و ارباب جمشید و آقا علی مرشد واگذارشده بود در همانجا اشاره شده است که برادر وی در تربت حیدریه، واسطۀ خرید گندم برای یزد بوده است.

آقا علی مرشد، سردودمان برخی از مرشدهای کنونی یزد است و چنانکه تشکری می نویسد:« خوبی های بسیاری از اونقل شده است، من جمله آنکه در همین سال قحطی در یزد رخ نموده بود. وی شترهایی را از خارج شهر مهیّا می نماید و بارهایی از خاک برآن ها گذارده و به شهر می آورد و در کوچه می گرداند.محتکران به مانند مردم گمان می کنند که بر بارها گندم است و برای آنکه ضرر نکنند ناچارگندم ها را بیرون می آورند».( تشکری،ص1444)

شرح واقعه را جهانفر چنین می آورد:« زمان قحطی و گرسنگی که عده ای سودجو و از خدابی خبر، گندم و جو آذوقۀ مردم را احتکار کرده بودندمرحوم حاج علی مرشد به چند نفر مکاری دستور می دهد که با اشتران بروند پشت اشکذر و جوال ها را پر از ریگ کنندو انتشار دهند که گندم های خریداری شدۀ آقای حاج علی مرشداز برزنه[ ورزنه] رسید. وقتی شترهایی که بارشان ماسه وریگ بودوارد شهر شد دستور داد از راهی بیاورند که مورد دید اغلب مردم باشد.مردم که ریگ ها را تصور گندم کردندآرام تر شدندواز بلوا به وحشت افتادندو محتکرین از خدابی خبر هم گندم وارد شده واجناس احتکار شده را از ترس ارزان شدندر دسترس مردم قرار دادند.و اجناس فراوان شد ومردم رفاه نسبی و موقتی یافتند».(جهانفر، ج1: 208)

یکی دیگر از کار های به یاد ماندنی حاج علی مرشد، خرید هسته های خرما بود که باز جریان آن را از زبان آقای جهانفر می خوانیم: «وقتی زندگی برای مردم سخت شد،عدّه ای هسته های خرما را جمع آوری می کردند و با گندم مخلوط کرده وارد می نمودندو می پختند و می خوردند.کسانی که از آرد هستل خرما استفاده می کردند شکم هایشان ورم می کرد و می مردند.همین حاج علی مرشد به مباشران خود دستور داده بودکه مردم را وادار کنند هسته های خرما را جمع کنند و مباشران حاج علی هسته های جمع شده را وزن کرده بخرند و نابود کنند تا در دسترس مردم بینوا نباشد که آرد آن را بپزند و بخورند و بمیرند».(جهانفر ، همان جا)

به گفتۀ علی باقرزاده: «« در فامیل شریف و نجیب مرشد، همیشه برجستگانی در تقوی و دانش و اقتصاد وجود داشته که از هریک یادگارهای نیکویی در اذهان مردم باقی مانده است . هنوز داستان های توأم از جوانمردی و بزرگوار ی شادروان علی مرشد ازقبیل تأمین نان و گوشت خانوادۀ عملۀ طرب بزدی در ماه های سوگواری و نادیده گرفتن خطای دلال معیل پارچه فروش وو... در اذهان مردم یزد و یزدیان دور از یزد باقی است ».

در زمان حکومت معظّم السلطنۀ کاشانی، حاکم مشروطه خواه یزد در شب ششم رمضان 1325 ق دومین گردهمایی اهالی یزد شاملک علماءف اعیان، طلابف تجّار و اصناف برای انتخاب دومین وکیل در خانۀ نوّاب میرزا محمّدحسن برپا شد تا نمایندۀ خود را برای مجلس شورای ملّی و انجمن ولایتی انتخاب کنند که در گروه تجّار، آقا علی مرشد هم حضور یافته بود .( صور اسرافیل)(بنگرید تشکری، ص58 -62).

در کتاب اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت ذیل نام بازرگانان یزد که از مجلس شورای ملی درخواست کرده اند که حقوق عقب افتادۀ حکومت و سوارۀ یزدرا بپردازند تا آن ها بتوانند با خیالی آسوده به جنگ راهزنان راه ها بروند و مردم یزد هم در آسایش باشند، نام وی نیز آمده است. (ص 218)

کتابنامه

باقرزاده، علی:«به مناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان مرشد»، ندای یزد، س4، ش173(8/12/1367): 1و4// نیز در فصل نامۀ انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری یزد،ش2(بهار 1368): 6.

تشکری بافقی، علی اکبر: مشروطیّت در یزد، یزد : مرکز یزد شناسی،1377: 58.

جهانفر،غلامرضا: یزد در آیینۀ زمان، یزد: مؤلف، 1395، ج1 ، ص 208.

مظفّر مقام، احمد: اسناد یزد در دورۀ مشروطیّت، تهران: کتابخانه و موزۀ مجلس شورای اسلامی،1390: 268، 269، 273.

نوّاب رضوی، میرزا سید محمّد: خاطرات نوّاب وکیل ، به کوشش: اکبر قلمسیاه، یزد: گیتا،1378 : 224، 226، 227، 229.

نوّاب رضوی، میرزا سید محمّد: خاطرات وکیل التولیه، به کوشش:علی اکبر تشکری بافقی، تهران: سخن، 1388 : 267، 268، 269، 272،پیوست3(1444).

نیز:

شجره نامۀ خاندان مهرشاه یزدی نزد خانوادۀ غلامرضا آگاه .

صور اسرافیل ، تهران : کتابخانۀ تربیت ، چاپ دوم،1362.ش17، 14 شوّال 1325،ص3.

فهرست آثار  تصحیحی حسین مسرّت

استان یزد در سرزمین ما ایران: مهدی آذر یزدی، به کوشش: حسین مسرّت، یزد: اندیشمندان یزد، 1402، رقعی، 122ص، مصوّر.

بستان نياز و گلستان راز «مناجات‌نامه»: سید محمّدكاظم طباطبايي يزدي، به كوشش: حسين مسرّت، يزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی یزد؛ وصال، 1384، رقعي، بیست + 152 ص، نفیس، رنگی / قم: بنیاد بین‌المللی دعا، چاپ دوم، 1403. (در دست چاپ).

تاریخچۀ اله آباد رستاق شهرستان یزد: اردشیر خاضع، به کوشش: حسین مسرّت، تهران: هیرمبا، 1402 ، رقعی، ؟ ص. (زیر چاپ)

تاریخ یزد یا آتشکدۀ یزدان: عبدالحسین آیتی یزدی، به کوشش و پژوهش: حسین مسرّت، یزد: اندیشمندان یزد، 1403، وزیری،؟؟؟ ص.(در دست چاپ)

تحفۀ فاتحیه (جنگ نامۀ سردار فاتح در یزد): میرزا مهدی جلالی یزدی، به کوشش: حسین مسرّت، فارسان: بختیاری پژوهان، 1402، وزیری، 158ص،مصوّر.

تذكرۀ ميكده: سید محمّدعلي وامق يزدي، به كوشش: حسين مسرّت، تهران: فرهنگ ایران‌زمین (ش 37) و سلسله نشريات ما، 1371: وزيري، 352 ص.

تذکرۀ میکده، همراه با تاریخ ادبیّات یزد در عصر قاجار: سید محمّدعلی وامق یزدی، به کوشش و پژوهش: حسین مسرّت، يزد: انديشمندان يزد و بنياد ريحانه‌الرّسول یزد، [ويرايش دوم]، 1381، وزيري، 784 ص.

دیوان اشعار کاظم ثابتی اشرف (مسعود یزدی)، به کوشش: حسین مسرّت، کاظم کشمیرشکن، یزد: اندیشمندان یزد،1396، وزیری 364 ص، مصوّر.

ديوان طلعت يزدي (تفتی)، به كوشش: حسين مسرّت، تهران: سلسله نشريّات ما. (چاپ نکرد).

دیوان غیاث الدّین نقشبند یزدی، به کوشش: حسین مسرّت، یزد: اندیشمندان یزد، 1393، وزیری، 240 ص، مصوّر.

ديوان فرّخي يزدي؛ همراه با اشعار نویافته، به کوشش: حسین مسرّت، يزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد، 1378، وزيري، دوازده + 470 + 45 ص، مصوّر //تهران‌: قطره، [ويرايش دوم]، 1380، وزيري، 484 ص، مصوّر. (با مقدّمۀ دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن) // تهران: مولی [ويرايش سوم]، 1391، وزيري، هفتادوسه +510 ص، مصوّر. (با مقدّمۀ دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن).

دیوان قضایی یزدی: [تصحیح و مقابله: حسین مسرّت]، به کوشش: احمد کرمی، تهران: ما، 1370، وزیري، 229 ص. (بدون نام)

رباعیّات مؤمن یزدی (به همراه چند غزل و قطعه): مؤمن حسین یزدی، به کوشش: حسین مسرّت، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب (زبان و ادبیات فارسی،65)، 1394، وزیری، هشتاد + 300 ص// تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ویرایش دوم، 1402(زیر چاپ).

سفر به جنوب ایران: آلبرت هوتوم شیندلر، ترجمه و تلخیص: ناشناس، به کوشش و گزارش: حسین مسرّت، تهران: یزدا و مرکز کرمان شناسی، 1399، وزیری، 206 ص، مصوّر.

سفرنامۀ منشی‌زاده: محمّدحسین منشی‌زاده، [به کوشش، دیباچه و بازآفرینی: حسین مسرّت]، با مقدّمه: ایرج افشار، به سرمایه: محمّدباقر منشی‌زاده، یزد: بی‌نا، 1371، وزیری، چهل‌وچهار + 266 ص، مصوّر. (بدون نام)

فتح‌نامه: محمّد فرّخی یزدی، به كوشش: حسين مسرّت، در کتابِ ديوان فرّخي يزدي، به کوشش: حسین مسرّت، يزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد، 1378: 345-363//تهران‌: قطره، [ويرايش دوم]، 1380: 405-422 // تهران: مولی [ويرايش سوم]، 1391: 405-424// فتح نامۀ سردار جنگ،: فرخی یزدی، به کوشش: حسین مسرّت و آرمان راکیان، فارسان: پژوهشکدۀ بختیاری، 1403.

گزیده‌ای از دیوان‌ فرخی‌ یزدی (فارسی و انگلیسی) [بر پایۀ دیوان فرّخی یزدی به کوشش: حسین مسرّت، نشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی یزد]، ترجمه: علاءالدّین پازارگادی، تهران: رهنما، 1381، وزیری، 624 ص.(عنوان روی جلد: ترجمۀ مقابله‌ای گزیده‌ای از دیوان فرّخی یزدی)(بدون نام)

لطايف‌التفسير: عبدالحيّ جامي، به كوشش: حسين مسرّت و پيام شمس‌الدّيني، تهران: مرکز پژوهشی ميراث مكتوب، 1403، وزیری، 3 ج. (زیر چاپ).

وقف نامۀ مسجد خضرشاه یزد (مسجد چهار منار)، به کوشش: حسین مسرّت، با همکاری رضا افخمی عقدا، تهران: یزدا، 1402، رقعی،68 ص، مصوّر.

نقد تحلیلی دستور زبان فارسی (1)

حسین مسرّت

« بخش اسم »

دستور زبان فارسی: عبدالعظیم قریب، تهران: بی نا، 1329، رقعی، 223ص.

پیش گفتار :

پیش از آنکه به مبحث اصلی یعنی بر شمردن معایب دستور سنّتی قریب پرداخته شود ، مناسبت دارد در آغاز اشاره ای هرچند مختص به عیوب کلّی دستورهای سنّتی بشود . این کار ما را با ریشه های این کژی ها آشنا می کند ، که چه سان و از چه طریق و بر بنیاد چه نظریاتی دستورهای سنّتی ، مشوّش ، پراکنده و ناهمگون هستند و اینکه خشت اوّل از کجا کج نهاده شده است ، شاید بتوان تمامی آن ها را در این جملۀ دکتر باطنی خلاصه کرد : « انتخاب واژۀ دستور در زبان فارسی برای این شاخه از مطالعۀ زبان، خود گویای جنبۀ امر و نهی و نقش فرمایشی آن است. » ( نگاهی تازه به دستور زبان فارسی . ص 41 )

در زیر به بررسی چکیده وار این معایب بنا بر نظریۀ آقای باطنی مندرج در کتاب « نگاهی تازه به دستور زبان فارسی » مبادرت می شود . یادآور می شود که این مبحث را قبلاً دکتر باطنی در کتاب « توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی » به گونه ای گزیده تر در صفحات 14-19 آن کتاب آورده است و می شود گفت آرای کتاب مورد بحث ما تکامل یافتۀ مبحث « عیوب دستور زبان های موجود » مندرج در کتاب « توصیف ساختمان دستوری » است .

الف : آمیختن صورت و معنا

باور نادرستی است که دستورنویسان سنّتی برای هر صورت زبانی یک معادل معنایی دقیق متصوّرند و به بیانی آن صورت زبانی را هماره بیان کنندۀ آن معنا می دانند .

1-عدد دستوری و شمارش

عبارت است از برقراری نادرست « رابطۀ یک به یک » بین واقعیّت زبانی و واقعیّت جهان خارجی است ، زیرا که دقیقاً هر برش زبانی حتماً برش برابر و یکسانی در جهان خارجی ندارد . در واقعیّت خارجی حدّ و مرز دقیقی بین یک و بیش از آن کشیده نشده است .

2-جنس دستوری و جنس زیست شناسی

دراین مورد نیز دستور نویس می خواهد برابر و همانند بین صورت و معنا در ارتباط با جنس طبیعی با جنس از نوع دستور برقرار کند.

3-زمان دستوری و زمان غیر دستوری

در آمیختن این دو زمان یعنی : « زمان فعل به عنوان یک تمایز دستوری و وقت و وقوع فعل » و کوشش در راه یکی دانستن آن موجب تشتت و تناقصی در تعریفات زمان در دستورسنّتی شده است .

ب-درست و غلط در زبان

نگرشی امری که حاکم بر دستورنویسان است ، در چگونگی تجویز درست یا غلط بودن موردی.

1-تجویزی هستند نه توصیفی

نویسندگان این گونه دستور زبان ها به جای آنکه بکوشند زبان را چون موجودی زنده و پویا و دستگاهی نظام یافته بنگرند و سعی در دست یابی به رمزوراز آن بنمایند ، همّت خود را بر امر و نهی می گذارند .

2-انعطاف پذیری

پافشاری بر این باور نادرست که در هر حالت و مورد، تنها یک صورت درست وجود دارد .

3-ابدیّت دستور

دستورنویسان چون معتقدند به پویایی و دگرگونی زبان نیستند . همواره در پی تدوین دستور زبانی هستند که جامع و جاودانی باشد .

ج-نوشتار به جای گفتار

باور داشتن به اینکه صورت درست و اصیل زبان، همانا حالت مکتوب است . و چون « دستورنویسان سنّتی تجزیه و تحلیل ساخت زبان را در چهارچوب خط انجام داده اند ،از این راه سخت به گمراهی افتاده اند . » ( نگاهی تازه : 55 )

د-تحمیل مقولات خارجی به زبان

« دستور نویسان [ عمدتاً قدیمی ] از یک سو زیر نفوذ صرف و نحو عربی هستند و از سوی دیگر [ عمدتاً دستورنویسان متأخر ] از دستورهای سنّتی فرانسه که خود از لاتین گرفته شده ، تقلید کرده اند . » (نگاهی تازه : 63 )

ه-آمیختن دستور تاریخی با دستور همزبانی

آمیزش مباحث دستور تاریخی در دستوری که برای یک زمان مشخّص می نویسد ، موجب ناهماهنگی بین گفتار و نتیجه عاید شده است .

و-اجزای کلام

ارجح دانستن « کلمه » بر « جمله » ، در واحد زبانی موجب نادیده گرفتن نقش کلیدی کلام در جمله شده است .

ز-نداشتن نظریۀ زبانی

چون دستورهای سنّتی بر هیچ نظریۀ عمومی و فراگیر زبان بنیان نشده اند . به ناچار تعریف و توصیفی که از ساختار دستور زبان دارند ، آشفته و پراکنده و در بیشتر موارد گمراه کننده و نادرست است .

گذری بر منابع شهرستان بهاباد*

حسین مسرّت

بهاباد است نگین سبز استان

به یزد و مرزهایش باغ و بستان

علیرضا دهقان بهابادی

اگر با من بیایید، من شما را به بهاباد که در بالش نیلی‌ رنگ زعفران آرمیده و بر سفره‌های غنی سرزمینش، دانه‌های زمرّدین انگور پاشیده شده، خواهم برد.(یزد، یادگار تاریخ، ج1)

***

خرسندم که پس از 54 سال، باز فرصتی دست داد تا از کهن دیار بهاباد دیدار کنم. دقیقاً مرداد 1349 بود که به همراه خانوادۀ علی ملازینلی بدین دیار سرسبز و فرح انگیز پای گذاردیم و مهمان خانۀ گرم وصمیمی کربلایی حسین دادرس بودیم و سپس از جادۀ خاکی راهی آریج ، ده عسگر، حسین آباد و سیمکوییه شدیم؛ چون خواهرم از مردم آریج بود.

امّا در بارۀ بهاباد چکیده وار بگویم که دیرینگی این دیار کهن را می توان از نام های باستانی و برجای مانده از تاریخ مانند: آریج ، آسفیچ (گویا آسپیچ بوده که معرّب شده است) ،اِسپی‌دران،اِسفِنگ، بِنزِشگون، بَنیز، پَتکیگان ،پَرک، پُرکان، پودنون، چَرمیز، خارِنگ، خُرمُتک، دِهِرت ، زِراشک، سَرکازه، فودیج، ، مازِرین، همیجان و .... دانست که منابع در باره وجه تسمیۀ آن ها آگاهی درستی ندارند. در برخی منابع نام کهن بهاباد را تالی نوشته اند.

نخستین بار نامش را در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم نگارش 375 ق از ابوعبدالله محمد مقدسی( 336 -380 ق ) می یابیم که آن را دیاری سرسبز با باغ های فراوان و خوش آب و هوا می داند. سپس یاقوت حموی (۵۷۴ – ۶۲۶ ق) در سدۀ هفتم قمری در کتاب مُعجم البلدان از آن نام می برد که توتیای آن نامی بوده است. یک بار هم مارکو پولو (1254 – 1324میلادی)، جهانگرد ونیزی در سدۀ سیزدهم میلادی از این دیار گذر کرده است. نیز نامش در جغرافیای شهاب الدین حافظ ابرو (درگذشتهٔ ۸۳۳ ق)، نگارش سدۀ نهم قمری آمده است. بهاباد در زمان آل مظفر، ولایت مستقلی بوده است. این سرزمین همواره دارای سربازان جنگاوری بوده که به هنگام یورش محمود افغان رشادت خوبی از خود نشان دادند و باعث شکست او شدند. پیوسته از دیار بهاباد و بافق، دلیرمردانی در سپاه فرمانروایان یزد به ویژه در عصر آل مظفر ( در نیروی امیر مبارزالدین محمّد) و قاجار (در نیروهای محمّدتقی خان بافقی و از جمله فرزند دلیرش عبدالرّضا خان بافقی) بودند.

دیگر منابع تاریخی دربارۀ بهاباد عبارتند از: تاریخ جدید یزد، اثر احمد کاتب یزدی ، نگارش پس از 862 ق ؛ جامع مفيدی، نوشتۀ محمّدمفید مستوفی بافقی (درگذشتۀ پس از 1091ق) ، نگارش 1090ق؛ جامع جعفری، نوشته محمّدجعفر طرب نائينی، نگارش 1245ق؛ بستان السياحه از زین العابدین شیروانی(1194-1253 ق)، نگارش سال های ۱۲۱۰ـ۱۲۴۷ق؛ تاريخ كرمان، نوشتۀ احمدعلی خان وزيری (درگذشتۀ 1295ق)، نگارش 1209ق ؛ کویرهای ایران، نوشتۀ سون آندرسن هدین ( ۱۸۶۵ –۱۹۵۲م ) ، دانشمند سوئدی، نگارش حدود 1308ق که بخش بزرگی در بارۀ کویرهای این دیار دارد؛ جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، از گای لسترانج (1854- 1933م) ، خاورشناس مشهور انگلیسى، چاپ ۱۹۰۵ میلادى ؛ تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران از آلفونس گابریل ( ۱۸۹۴ -۱۹۷۵ م) جغرافی‌دان، محقق و سفرنامه‌نویس اتریشی درآغاز قرن بیستم میلادی ؛ تاریخ یزد از عبدالحسین آیتی تفتی (1250-1331ش) ، چاپ 1317ش؛ یادگارهای یزد از ایرج افشار (1304 -1389ش)، دفتر یکم، نگارش 1348 ؛ و حماسۀ كوير نوشته محمّد ابراهیم باستانی پاريزی (1304- 1393ش) .

ولی عمده ترین کتاب های مستقل چاپ شده دربارۀ شهرستان بهاباد به قرار زیر است :

جزوۀ بهاباد نوشتۀ محمّد فخر، مشهور فخرالواعظین بهابادی به نقل از عبدالحسین آیتی در کتاب آتشکدۀ یزدان یا تاریخ یزد که به گفتۀ محمّدرضا خادمی اکنون نشانی از آن در دست نیست // فرهنگ مردم بهاباد ، نگارش سید علی رضوی ، چاپ 1382 که دیباچه ای 120صفحه ای و جامع در بارۀ موقعیّت تاریخی ، جغرافیایی ، فرهنگی و ادبی بهاباد دارد// بهاباد این مروارید کویر را بهتر بشناسیم، کاری از گروه تحقیق بهاباد، چاپ 1370 // آخوند ملا عبدالله بهابادی ، نوشتۀ احمد ترحّمی ، چاپ 1374 که دیباچه ای 40صفحه ای دربارۀ پیشینۀ تاریخی ، جایگاه جغرافیایی ، اقتصادی و آثار تاریخی بهاباد دارد// روستای ما بنیز، اثر علی اکبر ابراهیمی بشکانی ، چاپ 1384// در کوچه باغ های بهاباد (گذری بر فرهنگ عامّۀ بهاباد)، گردآوری حکیمۀ خادمی ، چاپ 1394 // شاعران بهاباد، اثر محمّدحسن لقمانی ، چاپ 1396// آموزش و پرورش بهاباد در گذر زمان، نوشتۀ غلامعلی نفیسی، چاپ 1394// گردش یک روز دیرین، نگاهی به اوضاع تاریخی، فرهنگی و اجتماعی بهاباد تا دهۀ هفتاد، نگارش : حکیمۀ خادمی، چاپ 1397// راویان مشق عشق ، نواهای ماندگار (مفاخر و مشاهیر، ج1): گردآوری: محمّدرضا خادمی، چاپ 1399// جاذبه های گردشگری بهاباد، نوشتۀ سهراب علیدوستی و محمّدرضا خادمی، چاپ 1402// و چندین کتاب دیگر که از سوی کنگرۀ ملاعبدالله بهابادی دربارۀ وی چاپ شده است.

و در سال های اخیر می توان به کتاب «فرهنگ آبادی های استان یزد»، چاپ 1364 ؛ «فرهنگ جغرافیایی آبادی های استان یزد»،جلد یکم، چاپ 1381؛ «جای نام های یزد» (ص 160تا 170) از رضا ملاحسینی، چاپ 1402 ؛ نیز گفتارهای محمّدرضا خادمی در نشریۀ آوای بهاباد ، گفتارهای الهام ملازینلی در بارۀ فرهنگ مردم بهاباد در نشریۀ ندای یزد و گفتارهای غلامعلی نفیسی و... اشاره کرد. به گونه ای که می توان گفت: در این 50 ساله هر کتابی دربارۀ استان یزد در هر زمینه چاپ شده، نامی از بهاباد در آن دیده می شود که نام بردن از همگی آن ها از حوصلۀ این گفتار بیرون است.

چنانکه اهل قلم می دانند انجام کارهای پژوهشی بر دو گونه است: کتابخانه ای و میدانی یا به بیانی دیگر: مکتوب و شفاهی. از این رو پیشنهاد می شود تا فراموشی به سراغ پیران و پیشکسوتان نیامده ،ترتیب گفت گو با اینان فراهم شود تا بعدها گفتگوها به روی کاغذ آمده و در دسترس پژوهشگران قرار گیرد.

خوشبختانه اکنون پژوهشگران توانمندی چون: سید علی رضوی ، دکتر احمد ترحّمی، محمّدرضا خادمی، غلامعلی نفیسی ، ناصر گرانمایه، محمّدحسن لقمانی ، حکیمۀ خادمی و غیره در این شهرستان وجود دارند که ما را به آیندۀ نگارش تاریخ جامع بهاباد و دیگر آثار پژوهشی امیدوار می کند.

*بشارت یزد، ش 2097.

فهرست گفتارهای حسین مسرّت در بارۀ زنده یاد کریم کشاورز

کریم کشاورز (زادۀ ۱۲۷۹ رشت - درگذشتۀ ۱۷ آبان ۱۳۶۵ تهران) ، پدرش محمّد وکیل التجار یزدی نمایندۀ مردم رشت در نخستین دورۀ مجلس شورای ملی از مردم محمدآباد یزد و مادرش رشتی بود. او از نویسندگان، داستان‌نویسان و مترجمان نامی بود که به زبان های روسی و فرانسوی و انگلیسی چیرگی خوبی داشت و بیش از 60 کتاب از آثار ترجمه ای او در دست است که در گفتار «فهرست آثار کریم کشاورز» در نشریۀ مترجم آمده است . نگارنده، هم به دلیل نقش او در ادبیّات معاصر و هم به دلیل یزدی تبار بودنش با او مکاتبه داشتم و این گفتارها را در باره اش کار کردم.

«خودآموخته‌ای بود دل‌سپرده به فرهنگ»

گیله وا، س 7، ش 50 (آبان 77 13): 9 – 6 .با عنوان: «دانش‌پژوه، بی‌هیاهو ...» // خاتم یزد، س 3، ش 232 (18 / 8 / 85 13): 4 // وبلاگ کاریز یزد (26 / 8 / 85 13) و (5 / 8 / 89 13) // یزدا، س 7، ش 28 – 16 (پاییز 89 13): 64 – 63 // تارنمای بچّه های یزد (آبان 1389) .هر سه با عنوان: «یادی از کریم کشاورز»// یزد، یادگار تاریخ: حسین مسرّت ، تهران: یزدا،1398، ج 2: 196.با عنوان فرعی: «یادنامۀ استاد کریم کشاورز».

«فهرست آثار کریم کشاورز»

گیلان نامه: محمّدتقی پوراحمد جکتاجی، رشت: گیلکان، 1398، ج10: 165-175// یزد، یادگار تاریخ، ج3: 147-153// مترجم،س31،ش76(زمستان1400):19-30// کاریز یزد (22و23/1/1401)// ایران، یادگار تاریخ: حسین مسرّت، یزد: اندیشمندان یزد، 1403 (زیر چاپ). هر سه با عنوان: «کتابشناسی آثار کریم کشاورز»// یادبوده ها: کریم کشاورز، تهران: انتشارات کشاورز، 1403 (زیرچاپ).

«فهرست کتاب‌های استاد کریم کشاورز»

گیلان ما، ش 2 (بهار 80 13): 98 – 94// یزد امروز، س17، ش712 (6/12/1397) تا ش 715(27/12/1397).

«فی مدّة المعلومه»

ندای یزد، س 5، ش 197 (3 / 7 / 1367) و ش 199 (17 / 7 / 1368) // یزد، یادگار تاریخ: حسین مسرّت ، یزد: انجمن کتابخانه های عمومی استان یزد، 1376،ج 1: 807 – 803، تهران: دف، ویرایش دوم، 1395ویرایش دوم :404-406// کاریز یزد (21/8/1398).

  • معرّفی و نقد کتاب نامبرده، نوشته: کریم کشاورز، حاوی چند داستان کوتاه دربارۀ یزد.

«گوشه ای از تاریخ مشروطۀ گیلان (نامه‌ای تاریخی از کریم کشاورز)»

گیله وا ، س28، ش 160 (فروردین و اردیبهشت 1399):16-17// کاریز یزد (28/4/1399)// ایران، یادگار تاریخ ، همان (زیر چاپ)// یزد، یادگار تاریخ: حسین مسرّت ، یزد: اندیشمندان یزد، 1403 ،ج4: 102-104. با عنوان:«نقش وکیل التجّار یزدی در تاریخ مشروطۀ گیلان».

  • نامه‌ای که کشاورز به مسرّت دربارۀ پدرش محمّد وکیل التجّار یزدی نمایندۀ مردم رشت در مجلس شورای ملّی نوشته بود. با مقدّمۀ مسرت.

«یادبوده هایی از کریم کشاورز»

ندای یزد، س 2، ش 79 (24 / 9 / 65 13) تا ش 80 (1 / 10 / 65 13) .با عنوان: «یادبودی از کریم کشاورز» // یزد، یادگار تاریخ، ج 1: 307 – 304، ویرایش دوم، همان:152-153// کاریز یزد (8/8/1398)// فرهنگیان خاطره ساز ، خاطره های فرهنگ ساز: جواد دشتی خویدکی و دیگران، یزد: کتاب آرای پیشگام، 1400: 67-68.

«یادداشت‌های حسنک یزدی در سفر گیلان»

ندای یزد، س 4، ش 142 (27 / 4 / 67 13): 2 // یزد، یادگار تاریخ، ج 1: 883 – 880، ویرایش دوم، همان:445-446// کاریز یزد (4/9/1398).

  • معرّفی و نقد کتاب نامبرده، داستانی برای نوجوانان از کریم کشاورز، دربارۀ یزد.

گذری بر زندگی مرد خستگی‌ناپذیر فرهنگ و هنر یزد*

گذری بر زندگی مرد خستگی‌ناپذیر فرهنگ و هنر یزد

ایسنا/یزد استاد «محمود مشروطه» از هنرمندان بنام و فقید استان یزد است که همواره برای سربلندی نام یزد در پیشگاه هنردوستان ایران و جهان از هیچ کوششی فروگذاری نکرد؛ گاه خود یک تنه وظایف یک اداره که سمعی و بصری یا فرهنگ و هنر باشد را عهده‌دار بود و گاه ژیان او یک کتابخانه‌ پویا و فعال بود که به همه جای یزد سر می‌زد.

مشروطه، نگهبان آثار تاریخی و باستانی یزد بود و هر بیگانه‌ای که به یزد پا می‌نهاد، خانه‌ مشروطه مهمانسرایش بود؛ چه یک روز و چه چند ماه. خوان گسترده‎ی دانش و بینش او برای همه گسترده بود.

این پیشکسوت فرهنگ و هنر، خستگی ناپذیر بود و با همه، نشست و برخاست می‌کرد؛ از غنی گرفته تا فقیر، از خرد تا کلان و راهنمای همگان بود. در برخوردها، حتّی با کودکان پیش‌ سلام بود و فرزندان خود را همه به تحصیل واداشته و در عین توانمندی، درویش مسلک و مردمدار بود. مشروطه، انسانی خداجوی و خداترس بود و خدماتی که او برای یزد و یزدی‌ها کرده از حدّ شمار بیرون است.

«حسین مسرت» محقق و نویسنده یزدی در گفت‌وگو با ایسنا در رابطه با هنرمند شهیر این خطه، می‎گوید: تولد «محمود مشروطه» در دهم اسفند ۱۲۹۸هجری شمسی در کانون گرم خانواده‌ی «ابوالحسن ‌مشروطه» اتفاق افتاد.

وی اضافه می‎کند: نام خانوادگی آنها از نهضت رو به گسترش مشروطه در یزد و فعالیت عمویش «محمّدآقا مشروطه» به عنوان یکی از فعالان این جنبش در یزد گرفته شده است.

مسرت با اشاره به این که «محمود» نخستین فرزند این خانواده بود، ادامه می‎دهد: «ابوالحسن مشروطه» در چهارسوق بازار خان یزد مغازۀ عطّاری داشت و امورات این خانواده را تأمین می‌کرد.

وی با اشاره به فراگرفتن مقدمات آموزش قران و الفبا توسط محمود ۴ یا ۵ ساله در مکتب‌خانه‌ای قدیمی در کوی دارالشفا، خاطرنشان می‎کند: او در سال ۱۳۰۵ برای تحصیل وارد دبستان تدین شد ولی سال بعد به دبستان اسلام و آنگاه به گونه همزمان به دبستان‌های طاهری و دولتی شماره یک راهی شد و پس از گرفتن مدرک تصدیق ششم ابتدایی از مدرسه دولتی با نمره ۲۰ شد.

این محقق و پژوهشگر بنام استان می‎گوید: محمود مشروطه در مهر همان سال به دبیرستان تازه بنیاد ایرانشهر رفت و سال بعد راهی دبیرستان کیخسروی شد و دوباره به ایرانشهر برگشت و سرانجام سال سوم دبیرستان را در حدود سال ۱۳۱۵ در ایرانشهر خواند، امّا امتحانات پایانی سیکل سوم متوسّطه را نداد.

وی با بیان این که محمود آقا پس از رهایی از دبیرستان، مدتی را در مغازه عطاری پدرش و پس از آن کارخانه ریسندگی سید محمدآقا واقع در خیابان انقلاب یزد مشغول بکار شد، می‎افزاید: در این‌ سال‌ها محمودآقا در کنار زندگی به امر ورزش به ویژه دوچرخه‌سواری نیز می‌پرداخت به طوری که سال‌ها قهرمان دوچرخه‌‎‌سواری شهر یزد هم بود.

به گفته وی، سربازی «محمود مشروطه» مصادف با بروز جنگ جهانی دوم و حضور نیروهای متّفقین در ایران بود و البته پس از برگشت به یزد و اشتغال به کار، در مرداد ۱۳۲۲ با دختر شیخ علی‌اکبر عبدالواحدی از روحانیان یزد ازدواج کرد که ثمره آن پنج پسر و پنج دختر بود.

مسرت با اشاره به استخدام محمود مشروطه در اداره فرهنگ در سال ۱۳۲۹ و ابلاغ درخواستش برای آموزگاری دبستان‌های منطقه‎ای بیرون از یزد یعنی شهربابک کرمان در همان تاریخ، عنوان می‎کند: مشروطه تا یکم شهریور ۱۳۳۱ به سمت مدیر و آموزگار دبستان‌های سالاری و قطب‌آباد شهربابک مشغول بود و پس از آن به یزد بازگشت و در دبستان‌های گوناگون یزد مانند انوشیروان، ادب و صدیق، آموزگاری کرد.

وی به علاقه «محمود مشروطه» به امور هنری اشاره و بیان می‎کند: او از سال ۱۳۲۱ اقدام به تهیه عکس و اسلاید از آثار و بناهای تاریخی رویدادهای ملّی و فرهنگی و سنّتی کرد و توانست از آمریکایی‌های ساکن یزد یک پروژکتور و یک دوربین فیلم‌برداری برای نمایش فیلم برای دانش آموزان مدارس یزد بگیرد.

وی با بیان این که این اقدام بعدها به نمایش فیلم‌های اموزشی برای کشاورزان در روستاها نیز توسعه یافت، می‎گوید: مشروطه از سال ۱۳۳۳تا ۱۳۴۲به مدت ۱۱ سال سرپرست مرکز سمعی و بصری شهرستان یزد بود.

مسرت به فعالیت آموزشی مشروطه در زمینه سمعی و بصری در مراکز تربیت معلم دختران و پسران یزد اشاره و اضافه می‎کند: البته مشروطه با اشرافی که در امور آثار باستانی و تاریخی شهر یزد پیدا کرده بود، کم‌کم به عنوان چهره‌ای شناخته شده در عرصه‌ی آثار باستانی مورد وثوق بسیاری از پژوهشگران آثار تاریخی یزد قرار گرفت و هر کسی که پای بدین دیار می‌نهاد از محضر پرفیض و دانش گسترده او برخوردار می‌شد و او به بازتاب اهمّیت آثار یزد بین اصحاب هنر و فرهنگ ایران می‌پرداخت.

نویسنده کتاب «یزد، یادگار تاریخ» به انتصاب مشروطه به مدیر عاملی شورای حفاظت آثار باستانی یزد با ابلاغ وزیر فرهنگ و هنر اشاره و اظهار می‎کند: از بارزترین خدمات مشروطه در این زمینه، کشف و شناسایی و ثبت آثار تاریخی یزد مانند مسجد ریگ رضوان‌شهر و مسجد جامع فهرج در فهرست بناهای تاریخی کشور و تعمیر و بازسازی مسجد جامع کبیر و باغ دولت‌آباد یزد بود.

وی به فعالیت مشروطه از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ به عنوان رئیس انجمن کتابخانه‌های عمومی شهر یزد نیز اشاره کرده و می‎گوید: مجموع فعالیت‌های سودمند فرهنگی، هنری و باستان‌شناسی مشروطه که بسیار چشمگیر و گسترده بود، باعث شد که وی در فروردین ۱۳۴۸ مسئولیت مهم‌ترین اداره شهرستان یزد یعنی اداره فرهنگ و هنر یزد را برعهده بگیرد و آنچنان فعالیت مشروطه در این اداره چشمگیر بود که آن را «اداره مشروطه» می‌خواندند.

مسرت با بیان این که مشروطه از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۸ مسئولیت امور کتابخانه‌های عمومی استان یزد را برعهده داشت، عنوان می‎کند: استاد مشروطه در تاریخ ۸/۱۲/۱۳۵۸ پس از ۳۲ سال خدمت صادقانه که همراه با مسئولیت‌های گوناگون بود، بازنشسته شد و پس از آن یکسره اوقات خود را وقف امور هنری مانند عکّاسی، به ویژه بازیگری در سینما کرد.

وی یادآور می‎شود: مشروطه که در آثار متعدد سینمایی و تلویزیونی هنرنمایی کرده بود، در سومین جشنواره فیلم حقیقت در یزد به عنوان پیشکسوت سینما با حضور هنرمندان بزرگ سینمایی ایران مانند جمشید مشایخی، داوود رشیدی، آزیتا حاجیان و مهرانه مهین‌ترابی تجلیل شد.

مسرت در پایان نیز تصریح می‌کند: سرانجام این هنرمند وارسته پس از عمری تلاش مجدّانه در راه حفظ و احیای آثار تاریخی یزد و ثبت کردن لحظات ارزشمند تاریخی، فرهنگی و هنری در هزاران عکس و اسلاید و پذیرایی از ایرانگردان و جهانگردان شهر تاریخی یزد در ۱۲/۱۰/۱۳۸۳ در سن ۸۵ سالگی براثر نارسایی ریه و قلب و شکستگی استخوان لگن در بیمارستان شهدای کارگر یزد، این دنیای ناپایدار را بدرود گفت و پس از مراسمی باشکوه در قطعه‌ی هنرمندان خلدبرین یزد آرمید.

*خبرگزاری ایسنای یزد (1403/3/1)