دبیرستان کیخسروی، نخستین دبیرستان یزد* (4)

حسین مسرّت

سپس با پیگیری ارباب کیخسرو شاهرخ، امتیاز دبیرستان از سوی وزارت معارف در زمان علی‌اصغر حکمت، به نام آقایان: نامدار کیخسروان و شاپور کیخسروان، فرزندان شادروان کیخسرو، بنیان‌گذار مدرسه داده شد. (سالنامۀ فرهنگ یزد 1328 -1327، ص 25/ دهقان نیری: 62 بازگفت از گفتار نخستین ازدواج پارسی: 14) شمار دانش آموزان این دبیرستان در سال 1310 ش از 100 نفر به 125 نفر در سال 1314 ش رسید. (نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 22)

بااینکه ساختمان کنونی، استوار و خوب بود، ولی در پی افزونی شمار دانش آموزان دبیرستان کیخسروی از سال 1315 ش و با پذیرش انجمن اکابر هند برای توسعۀ دبیرستان، زمینی نزدیک به ده هزار متر مربّع از سوی فرزندان کیخسروی و اردشیر مهربان بخشیده شد. (دهقان نیری، ص 63) ولی پیشدادی می‌نویسد: از سوی جمشید امانت واگذار شد. (خاطرات، ج 2: 34) همو در جای دیگر می‌نویسد: روی زمین‌های پیشکشی اردشیر مهر با سرپرستی جمشید امانت (ج 2: 71) (یادآوری آنکه اردشیر مهر یا اردشیر مهربان یا اردشیر پور مهربان، برادر بنیان‌گذار دبیرستان کیخسروی بوده و سپس به نام اردشیر امانت نامور شد و پدر جمشید امانت بوده است.) ازاین‌رو نقشه و شالودۀ ساختمانی نو با روش نوین همراه با سرمایۀ نخستین از سوی انجمن اکابر صاحبان پارسیان برای این آموزشگاه آغاز شد و تااندازه‌ای نیز پیشرفت نمود، ولی در پیامد دوگانگی و بدگمانی بین انجمن بمبئی و فرزندان کیخسروی این بنا نیمه‌کاره رهاشده و بدون بهره مانده و حتی رو به ویرانی رفته بود. (نسیمی، دبیرستان:7)

از سال 1315 ش که دورۀ مدیریّت فرامرز ماستر به پایان رسید تا سال 1318 ش این مدرسه به مدیریّت رستم خان صاحب (رستم اسفندیارخان بهادری)، هفتمین نمایندۀ انجمن اکابر صاحبان پارسیان بمبئی سرپرستی می‌شد که دارای آموزش عالی از دانشگاه پونۀ هند بود، همراه با مدیریّت دبیرستان و آموزشگاه های دهات، به آموزش انگلیسی و علوم هم می‌پرداخت. (اشیدری:458) در زمان وی چندین نمایش در دبیرستان با کارگردانی شریفی بر پایۀ نمایش‌نامه‌های مولیر و جمشید پیشدادی اجرا شد. (خاطرات پیشدادی، ج 2: 38-41)

یادآور می‌شود که هشتمین و واپسین نمایندۀ انجمن پارسیان هند در ایران، جهان‌بخش دارو والا دارای پایۀ (ام آی) از دانشگاه هند بود که با پایان مأموریت او در یزد، کارها از سوی انجمن هند به دوش انجمن یزد نهاده شد، وی تنها نظارت بر دبیرستان را داشت و به آموزش زبان انگلیسی و سرپرستی آموزشگاه های دهات می‌پرداخت و جمشید پیشدادی، دستیار وی بود. (لهراسب، خاطرات پیشدادی، ج 2: 6)

و ازآن‌پس سرپرستی آموزشگاه های سیزده‌گانۀ زرتشتی دهات یزد از دوش دبیرستان کیخسروی برداشته شد و به انجمن زرتشتیان یزد داده شد. (نسیمی، سیزده باب، بخش نخست: 2)

در این هنگام بین آقایان کیخسروان، دارندگان امتیاز (فرزندان کیخسرو) و نمایندۀ انجمن بمبئی بدگمانی به وجود آمد و در پیامد گزارشی که نمایندۀ انجمن در یزد به انجمن اکابر پارسیان بمبئی داده است، انجمن نامبرده از رسانیدن سرمایه به دبیرستان خودداری کرده و ازاین‌رو دارندگان امتیاز، عهده دار سرپرستی آن شدند و از آن زمان تا سال 1321 ش مدیریّت این دبیرستان از سوی ادارۀ فرهنگ یزد به آقایان محمّد افضلی اردکانی و پریبرز نسیمی واگذار گردید و از سال 1321 ش تا سال 1327 ش آقای محمّد ملک پور از سوی وزارت فرهنگ، مدیریّت آن را عهده‌دار شد و سرمایۀ آن را وزارت فرهنگ و آقای رستم گیو نمایندۀ زردشتیان در مجلس شورای ملّی و آقایان دارندۀ امتیاز فراهم می‌کردند. (سالنامۀ فرهنگ یزد 1328 -1327، ص 25)

در سال ١٣١٧ ش بنا بر مصوّبۀ فرهنگستان ایران، واژۀ «فرهنگ» جایگزین واژۀ «معارف» شد و «وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» ، وزارت فرهنگ نام گرفت.

پس از برگشت دارو والا به هند به ترتیب از سوی انجمن هند، آقایان: بهرام سروش فرهمند، رستم کیانیان (در زمان وی با سرمایۀ انجمن هند، دبیرستان کیخسروی بازسازی و به فرجام کار رسید) و از سال 1335 ش سرپرستی بر دوش سروش لهراسب نهاده شد. (اشیدری:458)

سالنامۀ 1327-1328 دربارۀ دبیران دبیرستان می‌نویسد: «آقایان دبیران این دبیرستان غالباً لیسانسیه و یا اقلاً از دیپلمه‌های مجرّب هستند که نظر به فرهنگ دوستی با اخذ حقّ‌التدریس مختصری در این دبیرستان تدریس می‌کنند و از هیچ‌گونه مساعدتی برای پیشرفت دانش آموزان دریغ نمی‌فرمایند و به‌طوری‌که آمار دبیرستان نشان می‌دهد همه‌ساله از زحمات آنان نتایج مطلوب به‌دست‌آمده است.» (سالنامۀ فرهنگ یزد 1328 -1327: 26)

ساختمان تازۀ دبیرستان هم چنان نیمه‌کاره بود تا اینکه نزدیک به سال 1325 ش آن دو فرزند به همراه برادرزادۀ خود جمشید امانت (1280-1369 ش) و ارباب رستم گیو (1265-1359 ش)، به کوشش و پشتکاری بی‌مانند، دبیرستان کیخسروی را که در گوشۀ شهر و میان ریگزار رهاشده و سر و سامانی آشفته داشت، به‌گونه‌ای آبرومند در سال 1331 ش در جایگاه کنونی‌اش (خیابان هراتی) ساختند و راه‌اندازی کردند و آموزشگاه پس از 43 سال از برزن زرتشتیان به جایگاه کنونی آمد و اندک‌اندک تا سال ۱۳۳۳ ش به پایان رسید. (پیشدادی برخلاف همۀ منابع می‌نویسد: دبیرستان نو در سال 1314 به همراه آتشکده افتتاح شد. ج 2: 71) البته چنانکه آمده دیگر برادران مانند: بهمن و کاووس که مانند برادران خود همگی در کار بازرگانی در یزد و تهران سرگرم بودند، به سهم خود و به یادبود پدرشان در پیشرفت و آبادانی این دبیرستان نقش داشتند. (نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 11-12) و باآنکه دبیرستان، ملّی بود به هر روی، وزارت فرهنگ نیز یاری‌‌هایی برای پرداخت بخشی از دستمزد مدیر و دبیران می‌کرد. (سالنامۀ فرهنگ یزد: 1328-1329 : 32)

محمّدرضا لسان صدق، دبیر ادبیّات و عربی دبیرستان می‌گوید. «پس از جابه‌جایی محلّ دبیرستان، فعالیّت آموزشی در رشته‌های علوم ریاضی و تجربی آغاز گردید. در سال‌های 1325 تا 1326 ش مجوّز افتتاح رشتۀ ادبی اخذ و با حضور استادان گرامی آقایان سید محمّد شکوهی، سید ابوالقاسم آیت‌اللهی، علی آیت‌اللهی، محمّدعلی فرهمندی، خدابخش منیری و با مدیریّت آقای مهدی ملک، فعالیت آموزشی رشته‌های سه‌گانه ادامه یافت.» (یادداشت‌های زینب مرآت)

نمونه‌ای از کارهای ارزنده و فراوان ارباب رستم گیو (سومین نمایندۀ زرتشتیان در مجلس شورای ملّی) به مردم یزد که خود زمانی شاگرد مدرسۀ کیخسروی بوده و نزد ماستر خدابخش آموزش دیده (اشیدری، تاریخ پهلوی: 399/ امینی:626) افزون بر یاری به نوسازی و بازسازی بنیادی این دبیرستان که در سال 1327 ش «در حدود یک‌میلیون و پانصد هزار ریال» بود، دست‌به‌کار به ساخت زمین ورزشی، ساخت تالاری در کنار ساختمان اصلی به نام همسرش به نام تالار مروارید (گیو)، با گنجایش 400 نفر همراه با دستگاه های سخنرانی و دیگر ابزارهای بایسته برای برگزاری آزمون‌ها و برپایی سخنرانی و جشن و یاری‌‌های نقدی چندباره به دبیرستان شد. (شهمردان: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان: 144/ تاریخ فرزانگان زرتشتی: 707-708) نیز ارباب جمشید امانت (نوۀ بنیان‌گذار و برادر همسر جمشید امانت) که زمانی خود دانش‌آموز مدرسۀ کیخسروی بود، همراه با سرپرستی ساخت ساختمان تازۀ دبیرستان، تکه زمینی نیز برای ساخت آن بخشید. (کاظمینی، ج 1: 1282) و در کنار همین دبیرستان، آب‌انباری برای دانش آموزان و مردم ساخت. (مسرّت، آب‌انبارها:266)

نکته‌ای که در کمتر جایی بدان پرداخته شده، ولی در سالنامۀ دبیرستان کیخسروی بازتاب دارد، تلاش سودمند ارباب کیخسرو شاهرخ، نمایندۀ زرتشتیان ایران در مجلس شورای ملّی در راه «پیشرفت و توسعۀ» مدرسه و دبیرستان است. (ص 11)

دبستان از آغاز کتابخانه‌ای داشت که کتاب‌های آن از سوی کیخسرو تیرانداز خان صاحب (از زرتشتیان نیکوکار و با دانش هندوستان) واگذارشده بود. سپس وزارت معارف، شماری کتاب بخشید و خود دبیرستان هم شماری کتاب خرید. چنانکه در سالنامۀ فرهنگ یزد سال 1327-1328 ش آمده است: این دبیرستان دارای کتابخانه‌ای با شمار 650 دفتر کتاب به زبان‌های انگلیسی، فارسی، گجراتی و کتاب‌های درسی است و آزمایشگاهی تا اندازه ای مجهّز برای دانش آموزان دارد که ابزارهای آن در سال 1306 [1307 ش به پیشنهاد فرامرز ماستر] از بمبئی واردشده است. (ص 31) که آمدن این دستگاه ها در آن سال و چند سال پس از آن (سالنامه کیخسروی: 30) برای نخستین بار برای آن روزهای یزد، نعمتی بزرگ بوده است.

در سالنامۀ فرهنگ یزد سال 1342 ش آمده است، این دبیرستان در آن سال، یکی از آموزشگاه‌های پُرشمار یزد با 326 دانش‌آموز و دارای دورۀ کامل متوسّطه (شعبۀ طبیعی) بوده است. (ص 113)

دبیرستان کیخسروی، نخستین دبیرستان یزد* (3)

حسین مسرّت

مدرسۀ شش کلاسۀ کیخسروی از همان زمان در ردۀ بهترین کانون فرهنگی یزد بود که در آغاز بین 70 تا 120 نفر دانش‌آموز داشت (نسیمی، مدرسه: 3) و یک‌زمانی دارای بیش از ۲۰۰ دانش‌آموز بود***. (کیخسرو جی خان صاحب در سال 1271 ش شمار دانش آموزان آن را 149 نفر نوشته است. اشیدری، تاریخ پهلوی:412). از استادان و آموزگاران نامور نخستین دورۀ این مدرسه می‌توان به فرامرز ماستر خدابخش (خدابخش پور بهرام رئیس)(1240 -1297 ش) آموزگار فارسی، عربی، انگلیسی، پهلوی و اوستا (آموزش از 1268 تا 1297 ش.رک: تاریخ فرزانگان زرتشتی:611-616) که از دانشگاه‌های هند مدرک گرفته و برای راه‌اندازی مدرسه به سفارش بزرگان پارسی هند از بمبئی به یزد آمده بود. (نسیمی، مدرسۀ کیخسروی:3)، کیومرس وفادار خرمشاهی (حدود 1238- 1300 ش. رک: فرزانگان زرتشتی: 581-606)، بهرام شیرمرد، جوانمرد شیرمرد پور نوذر، دبیر فارسی، صرف و نحو و تاریخ (فوت 1308 ش. بنگرید: تاریخ فرزانگان: 453-454)، «بمان پور خدابخش مریم‌آبادی»(درگذشت 1290 ش. بنگرید: تاریخ فرزانگان: 385-386)، «میرزا مهربان پور بهرام رئیس پارسی»(1247-1321 ش. بنگرید: تاریخ فرزانگان: 655)(21 سال آموزش داد)، «اسفندیار خرّمشاهی»، «اسفندیار تیرانداز» و مهربان راستی (1258-1318 ش. بنگرید: تاریخ فرزانگان: 657) بازگفت. (شهمردان: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان: 150/ تاریخ زرتشتیان، فرزانگان زرتشتی: 579 /کاظمینی، ج 1: 627 و 691) که به آموزش دانش و ادب سرگرم بودند. چنانکه بیشتر نام‌آوران و بازرگانان زرتشتی یزد در پایان دوران قاجار و آغاز دوران پهلوی از شاگردان این چند تن و این مدرسه بودند. (سالنامۀ فرهنگ یزد 1328 -1327/ امینی: 406) به‌گونه‌ای که: «اوایل تأسیس برای پیش برد محصّلین و تدریس و تعلیم و ادارۀ این مدرسه منتهای جدّیّت و کوشش به عمل‌آورده و در آن موقع باوجود تمام سختی‌ها و اشکالات معارفی از کار و زحمت هیچ فروگذار و کوتاهی نکرده‌اند.» (نسیمی، سالنامه کیخسروی: 12)

پس از درگذشت کیخسرو مهربان در سال 1285 ش، سرپرستی مدرسه با دو تن از فرزندانش به نام‌های نامدار کیخسروان و شاپور کیخسروی بود. (باستانی فر: 70)

مدرسه تا سال 1293 ش به گونۀ مکتب‌خانه و با شیوۀ گذشته سرپرستی می‌شد، ولی در آن زبان‌های انگلیسی و عربی نیز از سوی آموزگاران دانشمند آن آموزش داده می‌شده است. (سالنامۀ فرهنگ یزد، 1342: 113)

از دستۀ مدیران مدرسه می‌توان از پشوتن جی تاسکر (پوستن یا پُستن جی تسکر یا تسگر)، چهارمین نمایندۀ اکابر صاحب پارسیان هند نام برد که از سال 1293 تا 1301 ش مدیر مدرسۀ کیخسروی در یزد بود. (لهراسب می‌نویسد تا سال 1303 ش. پیشدادی، خاطرات، 2: 5) و او نیز از آموزش دیده‌های دانشگاه هند بود. وی در همان مدرسه زندگی می‌کرد و افزون بر آنکه مدیر بود و سرپرستی مدرسه‌های دهات زرتشتی را داشت، به آموزش هم می‌پرداخت. (پیشدادی، خاطرات، 2: 5)

هرمزدیار مهربان رستمی می‌گوید: آن هنگام، فرستادن نماینده از سوی انجمن اکابر بسیار اهمیّت داشت ازاین‌رو با همراهی کارکنان سرودی گروهی ساخته شد که با این دو بیت آغاز می‌شد:

ماستر تاسکر به جهان زنده‌باد آمدنش فرّخ و فرخنده باد

از طرف ذی شرف پرزوفند گشته بسی نامور و ارجمند

(نسیمی، مدرسه:3)

در زمان او به سال 1297 ش بود که یکدست کردن پوشش زرتشتیان با مسلمانان در این مدرسه انجام شد و به‌رغم غوغایی که در یزد برپا شد و دکان‌ها را بستند و به زرتشتیان هیچ کالایی حتّی نان و دارو نفروختند که از این کار دست‌بردارند، ولی با پافشاری ارباب کیخسرو شاهرخ (1254- 1319 ش)، نمایندۀ زرتشتیان ایران در مجلس شورای ملّی و پذیرش هیئت دولت این امر انجام شد و غائله به‌خوبی پایان یافت. (شاهرخ، خاطرات:65/ امینی: 411) از سال 1293 تا 1301 ش با دگرگونی هایی که داده شد سروسامان مدرسه به گونۀ بهتری درآمد.

چنانکه در منابع گوناگون آمده، مدیر مدرسه، دبستان یا دبیرستان کیخسروی افزون بر سرپرستی مدرسه از سوی انجمن هند، سرپرستی 13 باب آموزشگاه دیگر زرتشتیان وابسته به کیخسروی را در یزد و پیرامون یزد را بر دوش داشته که برای سرکشی، بازرسی و نیز برگزاری آزمون‌ها به آن آموزشگاه ها می‌رفته و یا نماینده‌ای می‌فرستاده است. (اشیدری، تاریخ پهلوی: 457/ نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 16-15)

از سال 1301 تا 1305 ش، سرپرستی آن با نمایندگی انجمن و سامان دهی آن را پشوتن جی دستور از آموزش دیدگان دانشگاه‌های بمبئی، پنجمین نماینده انجمن پارسیان هند بر دوش داشته است. وی در این زمان، همبستگی بین مدرسه‌های دینیاری، خسروی و کیخسروی پدید آورد. (اشیدری، تاریخ پهلوی:457-458) و ازآن‌پس دگرگونی‌هایی در آن داده شد تا اینکه به گونۀ دبستان‌های نوین و فراگیر درآمد و نام دبستان کیخسروی گرفت. (نسیمی، سالنامۀ فرهنگ: 14)

از سال 1305 ش و پس از پایدار شدن دولت پهلوی یکم که در فرهنگ ایران دگرگونی و جنبشی همگانی به دست آمد، «و چون از آن تاریخ، این مؤسّسۀ دیگر با تغییر اسلوب معارف آن دوره نمی‌توانست به وضع قدیمی اداره شود، انجمن اکابر صاحبان بمبئی آقای فرامرز (فلامرز) جی سهراب جی ماستر [ششمین نماینده انجمن پارسیان هند] را که یکی از جوانان زرتشتی آموزش دیدۀ هندوستان و مدّتی در بوشهر سابقۀ خدمت و آشنایی به اسلوب معارف ایران داشت، به مدیریّت انتخاب و به یزد روانه نمود.»(نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 14-15) و از فروردین 1305 ش کار خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۰۸ ش به کوشش وی کاربری این دبستان به دبیرستان دگرگون یافت (اشیدری، ص 458/ نسیمی، دبیرستان:6) و دورۀ نخست دبیرستان به این بنگاه آموزش افزوده گشت و با سرپرستی و مدیریّت او اداره می‌شد و به سخنی دیگر نخستین دبیرستان یزد بنیان شد.

چنانکه شهر یزد به‌رغم آن پرمایگی تاریخی و فرهنگی که در درازنای تاریخ از خود به یادگار گذاشته و آبادانی ده‌ها مدرسۀ علمیّۀ کهن و نیز بنیان آموزشگاه های نوینی چون: مدرسۀ تشکّر و نصیریّه و .... در دورۀ تازه پس از مشروطه و به ‌رغم وجود آموزشگاه‌های کهنی مانند: مدرسۀ کیخسروی (بنیان 1268 ش)؛ دبستان خدادادی (بنیان 1268 ش)؛ و چندین مدرسۀ دولتی مانند مدرسۀ شمارۀ یک و دو، تا سال 1308 ش دبیرستان نداشت.

ارزشمندی بنیان این دبیرستان در این بود که تا پیش از سال 1308 ش دانش آموزان پس از گرفتن گواهی‌نامۀ شش‌سالۀ ابتدایی به‌ناچار یا آموختن را رها ‌کرده و وارد بازار کار می‌شدند و یا چنانچه دوست داشتند و بسته به درآمد مالی خوب خانواده برای دنبال کردن آموزش راهی تهران و یا بمبئی (بیشتر زرتشتیان) می‌شدند.

در همین زمان «مؤسّسۀ کیخسروی در سال آموزشی 1308-1307 دارای کلاس‌های پنج و شش ابتدائی و دو کلاس متوسّطه بود (کلاس‌های یکم و دوم و سوم و چهارم ابتدائی این مؤسسه به دارالایتام پشوتن جی مارکار واگذار شد.)

در سال آموزشی 1309 – 1308 کلاس سوم متوسّطه نیز به کلاس‌های فوق، اضافه و کلاس پنجم ابتدائی آن منحل شد.» (نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 18)

از سال 1310 ش دورۀ دوم به آن افزوده شد و با کوشش و تلاش خوب فرامرز ماستر دبیرستان را بازسازی و آن را آبرومند و آراسته کرد. (نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 15) و برنامۀ «دبیرستان، قسمت علمی، مصوّب مهرماه 1310 است»(نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 27)

در اردیبهشت 1312 ش امتیاز دارا بودن کلاس‌های دورۀ دوم برای دبیرستان از سوی وزارت معارف داده شد. (همان: 21) و اندک‌اندک در شش سال، کلاس‌های دبستان برچیده و کلاس‌های متوسّطه بدان افزوده شد تا اینکه در سال 1311-1312 ش دارای شش کلاس کامل متوسّطه شد و از آن زمان تاکنون نیز درجایگاه دبیرستان در کار تلاش آموزشی است. «و تا به امروز موفق شده است که عدّۀ زیادی از نوباوگان این آب‌وخاک را با یک تربیت صحیح، سعادتمند و خدمتگزار به ملّت و وطن بار آورد.» (همان: 22)

چنانکه دربارۀ فرامرز ماستر آمده است: «به‌علاوه بر ادارۀ دبیرستان، ترتیبات سیزده باب دبستان‌های تابعۀ این دبیرستان را که در تحت ادارۀ ایشان بوده و هست و غالباً به شکل مکتب‌خانه و بدون نام و نشان و نظم اداره می‌شد، تغییر و آن‌ها را به‌صورت دبستان‌های مرتّب جدید درآورد.» (نسیمی، سالنامۀ کیخسروی: 16-15) نسیمی سپس به کارهای برجستۀ وی دربارۀ این دبستان‌ها و نام آن‌ها می‌پردازد که از جستار ما بیرون است. (همان، ص 16-17/ شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان: 152)

باز با پیگیری فرامرز ماستر، سنگ بنای دبیرستان نوبنیاد کیخسروی به دست بانوی دهشمند، همابایی مهتا، دختر پتیت با همراه شوهرش جهانگیر مهتا، پشوتن مارکار و کلنل مهربان ایرانی و دیگر پارسیان بر سردر دبیرستان گذاشته شد. (پیشدادی، خاطرات، ج 2: 6)

دبیرستان کیخسروی، نخستین دبیرستان یزد* (2)

حسین مسرّت

و سخن پایانی دراین‌باره اینکه: «هنگامی‌که دولت قاجار در ایران به‌هیچ‌وجه در پی تعلیم و تربیت افراد کشور نبود و ارزش دبستان و دبیرستان در ایران حکم سیمرغ و کیمیا را داشت، زرتشتیان ایران با شکیبایی و غلبه بر مشکلات، دست به ساختن اوّلین مدرسه با طرح جدید و ساختمان عالی در یزد، کرمان و تهران زدند. مدارس زرتشتیان در تهران، یزد و کرمان از برجسته‌ترین مدارس بودند در این‌گونه مؤسّسات فرهنگی که ساخته‌شده است، هزاران پسر و دختر غیر زرتشتی نیز به فراگرفتن علوم و فرهنگ مشغول هستند و می‌توانیم بگوییم که ازهرجهت بر سایر مدارس این کشور کامل‌تر و دارای نتایج بهتری است...نخستین فردی که بنا به دعوت مانکجی، خانۀ شخصی خود را به کار آموزش خواندن و نوشتن اختصاص داد، شادروان خدابخش بهمرد نرسی آبادی از توابع یزد بود که پس از وی دیگر زرتشتیان ده‌ها دبستان و دبیرستان به پا کردند.... به گواهی تاریخ، اوّلین دبستان در ایران در یزد به نام کیخسروی بنیاد شده است.»(هیربد، ج 3: 95)

کتایون نمیرانیان از آموزشگاه‌هایی که در ایران از سوی زرتشتیان ساخته‌شده است با چینش تاریخ یزدگردی (که ده سال کمتر از تاریخ خورشیدی است و بر مبنای آغاز پادشاهی یزدگرد سوم است) نام می‌برد. (زرتشتیان ایران پس از اسلام تا امروز: 487) همین سیاهه را رشید شهمردان به گونۀ فراگیر‌تر در کتاب خود «پرستشگاه زرتشتیان» آورده است. (ص 290-296)

انجمن اکابر پارسیان هند (پرزوفند)

این انجمن از سوی گروهی زرتشتیان نامور، باشندۀ کشور هند و به گفتۀ نسیمی «از یک عدّه پارسیان معارف پرور ایران‌دوست هند» بنیان شده است، در 11 ژانویۀ 1855 م در خانۀ مانکجی نروان جی در شهر بمبئی بنیان شد و پس از آن به شمارۀ 914 به تاریخ 16 اکتبر 1953 م در دفتر اوقاف دولت هند ثبت و به رسمیّت شناخته شد و در ایران به شمارۀ 465 به تاریخ 21 /3/ 1339 به نام انجمن «هیئت خیریۀ بهبود زرتشتیان ایران» و انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی به شمارۀ 463 در 19/7/1339 ش در ادارۀ ثبت شرکت‌ها به ثبت رسید. خویشکاری این انجمن‌ها یاری به زرتشتیان ایران، بنیان آموزشگاه‌ها، نیایشگاه‌ها و بهبود زندگی آن‌ها بوده است. (اشیدری، تاریخ پهلوی: 417 و 453-455)

نام دبیرستان

نام دبیرستان برگرفته از نام بنیان‌گذار آن کیخسرو مهربان پور مهربان پور رستم کیخسروی (1202-1275 ش) است.

پیشینه

مدرسۀ کیخسروی برای نخستین بار در سال ۱۲۶۸ ش (دو سال پس از مدرسۀ رشدیۀ تبریز در 1266 ش [البته در برخی منابع 1262 ش و 1263 ش هم آمده است] و 8 سال پیش از مدرسۀ رشدیۀ تهران 1276 ش) در برزن پشت خان علی (خلف خان علی) زرتشتیان یزد، چسبیده به برزن دستوران (موبدان) و در ساختمانی که اکنون به نام تالار کیخسروی نامیده می شود، در زمینی با پهنای 1300 متر مربّع، در نزدیکی قونسول‌خانۀ انگلیس و در کنار خانۀ زیستگاه ارباب کیخسرو مهربان پور مهربان پور رستم کیخسروی در کوچه‌ای که به‌تازگی به نام دبیرستان کیخسروی نام‌گذاری شده و از پول او که از بازرگانان نیکوکار و دانش‌پروران زرتشتی و به گفتۀ ارباب کیخسرو شاهرخ: «پیرمردی خیرخواه و نورانی» بود (شاهرخ:45) راه‌اندازی شد**. وی در آن زمان پنج هزار روپیه به نام خود و 2500 روپیه به نام برادر درگذشته‌اش در رخداد شهر بندرعبّاس، خسرو مهربان را در دسترس «انجمن اکابر صاحبان پارسیان بمبئی» گذارد که سود آن به کاربرد ساخت مدرسۀ کیخسروی برسد. (شهمردان: تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان: 273/ تاریخ زرتشتیان فرزانگان زرتشتی: 555) (وی در جای دیگر نوشته: بیش از ۳۵ هزار روپیه سپرد. تاریخ زرتشتیان فرزانگان زرتشتی: 578) تا در پیشرفت دانش و بهتر کردن زندگی مردم به‌ویژه زرتشتیان یزد «مطابق اقتضای معارفی هر دوره» به کار گرفته شود «و انجمن مزبور هم برای اجرای این منظور از هیچ‌گونه مساعدتی دریغ ننموده و به سهم خود ایرانیت و علاقه‌مندی به میهن خود را نشان داده و حتّی کسر هزینۀ این بنگاه را هم از محل بودجۀ خودشان تأمین می‌نموده‌اند.»(سالنامۀ فرهنگ یزد 1328 -1327، ص 25)

نکتۀ بسیار ارزنده دربارۀ مدرسۀ کیخسروی این است که اسفندیار مرادیان (از مدیران آموزشگاه های مارکار و پژوهشگران زرتشتی) می‌گوید: «سالن کیخسروی مدرسۀ قدیمی کیخسروی در سال 1256 ش در زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه به دست مانکجی هاتریا افتتاح شد.»(یادداشت‌های زینب مرآت) و گویا همه از خشت ساخته‌شده است.

بنا بر نوشتۀ سنگ تاریخ مدرسۀ کیخسروی، این بنگاه آموزشی به نام دبستان در نیمۀ نخست سال 1269 ش (برابر 1307 ق) در دورۀ ناصرالدّین شاه قاجار با دستیاری گودرز مهربان، برادر کیخسرو با معماری شاه بهرامِ شاه خسرو ساخته‌شده است.

و به نوشتۀ انجمن ایران لیگ: «عمارتی محکم و آبرومند به سبک و مقتضیات آن روز، مشتمل بر یک سالن بزرگ تابستانی و یک سالن زمستانه و چند سراچه و یک حیاط و آشپزخانه و زیرزمین برای سکونت نمایندۀ اعزامی انجمن اکابر پارسیان هند بنا نمود.» (دهقان نیری: 61، بازگفت از یادنامۀ مارکار: 10)

نکته درخور درنگ، آموزش رایگان کودکان به‌ویژه کودکان پرورشگاه مارکار در مدرسۀ کیخسروی بود. (اشیدری، تاریخ پهلوی:462) چنانکه شهمردان می‌نویسد: به سفارش ارباب کیخسرو مهربان که خود نیز هموند (عضو) انجمن اکابر پارسیان هند بوده، «تصویب می‌گردد که دبستانی مجّانی در شهر یزد برای کودکان زرتشتی چه بانوا چه بی‌نوا تأسیس گردد و همگی بدون پرداخت ماهیانه به تحصیل دانش مشغول شوند و حقوق آموزگاران از بمبئی به‌وسیلۀ انجمن اکابر صاحبان پرداخته گردد.»(تاریخ فرزانگان زرتشتی: 585)

به گفته‌ای بنیان مدرسۀ کیخسروی در زمانی رخ‌داده است که وضع اقتصادی «مردم بسیار بد بود و فرزندان جزئی از معیشت و کمک‌خرج خانواده بودند و همۀ این مشکلات سدّ راه افرادی بود که می‌خواستند علم کسب کنند و کاری که اتفاق افتاده به‌نوعی کمک بود تا عموم مردم بتوانند از تحصیل برخوردار شوند و اوّلین چیزی که این مدرسه به جامعه اهدا کرد، امکان تحصیل برای عموم است تا سطح دانش و آگاهی جامعه هم بالا رود.»(میترا رئیسی، تصاویری از شب دبیرستان کیخسروی) و به‌ویژه به دانش آموزان بی‌نوا یاری مالی هم می‌شده است. بیشتر این مدرسه‌ها در روستاها و دارای بودجه‌ای نزدیک به صد تا سیصد روپیه بودند. (خانی، بازگفت از طاهری: 52)

انجمن نامبرده هر چهار ماه یک‌بار، دستمزد آموزگاران، اثاثیه، آب کارکردۀ آب‌انبار مدرسه، نوشت‌افزار و جایزۀ سالیانه را از هند به نمایندۀ خود در ایران پرداخت می‌کرده است. (اشیدری، تاریخ پهلوی: 416) اشیدری یادآور شده که پس از سال 1348 ش و اصل رایگان شدن آموزش پرورش این مبنا برپا بوده است. (همان:417) ولی چنانکه می‌دانیم انجمن پارسیان هند هم چنان و تااندازه‌ای به این آموزشگاه‌ها یاری می‌رساند.

به گفتۀ یکی از نویسندگان نامی زرتشتی این مدرسه در زمانی آغاز به کارکرد که کمتر رویکردی به دانش و آموزش می‌شد و یا به گفته ای دیگر: «در سال 1268 ش، یعنی موقعی که نه‌فقط در یزد، بلکه در دیگر شهرهای ایران، مدارس آبرومند خیلی کم و انگشت‌شمار بود به‌وسیلۀ کیخسرو مهربان رستم ... بنیان شد.» (نسیمی، سالنامۀ کیخسروی:11) چنانکه بنا بر آمار کیخسرو جی خان صاحب در سال 1271 ش از آمار هفت‌هزارنفری زرتشتیان یزد، هزار نفر دارای سواد شده بودند. (شهمردان، تاریخ فرزانگان: 15)

دبیرستان کیخسروی، نخستین دبیرستان یزد* (1)

حسین مسرّت

برای اینکه کودک را دهد یاد:

«ز مهرِ باب، بهتر جورِ استاد»

«دبستانِ خوشِ کیخسروی» شد

به دستِ «مهربان کیخسرو» ایجاد

سید فضل‌الله طباطبایی ندوشن (امید)

پیش‌درآمد

پارسیان هند (زرتشتیان ایرانی‌تبار) هنگامی‌که از چگونگی زندگی رنج‌بار و نا به سامان هم‌کیشان خود در ایران آگاه می‌شوند، در پی چاره‌اندیشی برمی‌آیند و با بنیان انجمنی به فکر یاوری مالی و معنوی به زرتشتیان ایران می‌افتند و نمایندگانی را از سوی خود به ایران می‌فرستند که نخستین آن مانکجی لیمجی هوشنگ هاتریا (1192-1269 ش) بود که به سال 1854 م (= 1233 ش) به ایران آمد و همراه با پیگیری برداشتن حقّ جزیه و دیگر کارهای بایسته برای آسایش زرتشتیان، ارزنده‌ترین کار خود را بنیان آموزشگاه هایی برای آموزش دانش آموزان زرتشتی دانست. «زیرا از تأسیس دولت صفویه تا سال 1870 م (1249 ه.ش) زرتشتیان نمی‌توانستند برای فرزندان خود مدرسه داشته باشند.»(دهقان نیری: 58)

ازاین‌رو نخست در تهران یک مدرسۀ شبانه‌روزی بنیان گذاشت و یک سال و اندی پس‌ازآن برای گردآوردن دانش‌آموز راهی دو شهر بزرگ زرتشتی نشین ایران یعنی کرمان و یزد شد. وی با تلاش بسیار و با خوشنود کردن پدران توانست 12 کودک از کرمان و 20 کودک را از یزد به همراه خود به تهران بیاورد و با سرمایۀ خود آموزش دهد. (شهمردان، تاریخ فرزانگان: 626) ولی در بار دوم که با فرستادن ملا اردشیر مرزبان به همراه پول نقد به یزد به خرسند کردن پدران برای فرستادن کودکان به تهران براثر بدگویی برخی چشم تنگان کامیاب نشد، به‌ناچار و برای دنبالۀ جنبش فرهنگی خود به بنیان دبستان‌ها در یزد دست زد و برای آموزش کودکان، استاد جوانمرد شیرمرد را به یزد فرستاد. (همان: 639)

مانکجی همچنین قانون نامچه‌ای برای آموزشگاه‌های وقفی و نیکوکاری خود نوشت و در آن پیمان کرد کودکانی که به آن مدرسه بیایند و پنج سال به گونۀ شبانه‌روزی در آنجا آموزش ببینند، همۀ هزینه‌های آن‌ها به هرگونه ای بود، بر دوش وی باشد. (امینی: 8 برگرفته از قانون دبیرستان مزدیسنان تهران/ نمیرانیان، زرتشتیان:4) و حتّی برای اینکه پدران این کودکان خرسند بدین کار شوند، پولی را به ‌نام کارمزد کار کودکان می‌فرستاد تا بهانه‌ای برای پدران نباشد که از نیروی کار خانه و کشاورزی و درآمد آن‌ها کاسته شده و بدین دلیل جلوگیر آموزش فرزندان خود شوند. (شهمردان، همان: 638)

سال ها پس از این شاگردان همین مدرسه در بازگشت به شهرهای خود هرکدام بهرۀ ارزنده‌ای در گسترش دانش و دانش‌اندوزی فرزندان زادگاه خود بر دوش گرفتند. (دهقان نیری، همان:59-60) که از این گروه هستند: جوانمرد شیرمرد، خسرو مرزبان اهرستانی، اردشیر خداداد اردشیر اهرستانی، شهریار بهمرد اردشیر نرسی آبادی، بمان بهمن خرمشاهی، دینیار بهرام کلانتر، کیخسرو خالوامان و... (بنگرید: شهمردان، تاریخ فرزانگان: 638) چنانکه نمونه استادان و آموزگاران نخستین دبستان کیخسروی از دانش‌آموختگانی بودند که زیردست مانکجی در تهران آموزش‌دیده بودند. (اعلایی: 5)

مانکجی همچنین در سال 1882 م (1261 ش) سرپرستی چهارده دبستان دخترانه در پیرامون یزد را که با یاری انجمن زرتشتیان بمبئی ساخته‌شده بود، پذیرفت.* (دهقان نیری: 60)

چون نیک بنگریم، می‌بینیم که زرتشتیان یزد، به‌رغم آنکه در آن دوران، یعنی در سال 1271 ش آماری نزدیک به 7 هزار نفر در شهر یزد داشتند. (شهمردان، تاریخ فرزانگان:15 به بازگفت از کیخسرو جی خان صاحب)، همواره در برپایی و بنیان سازمان های نیکوکاری و همگانی پیشگام بوده‌اند، بناهایی همچون: آب‌انبار رستم گیو، بیمارستان گودرز، دبیرستان‌های مارکار و کیخسروی و ده‌ها دبستان و آموزشگاه‌ دیگر. چنانکه به گفتۀ سپنتا نیکنام، فرنشین انجمن زرتشتیان یزد در سال 1398 ش: «اگر جمعیّت ما پنج ‌تا شش هزار نفر است و جمعیّت شهر ۶۰۰ هزار، ما یک درصد جامعه هستیم و بیش از چهل درصد وقفیّات شهر مربوط به زرتشتیان است.»(تصاویری از شب دبیرستان کیخسروی)

پریبرز نسیمی می‌نویسد: «تعداد دبیرستان‌ها و دبستان‌های پسرانه و دخترانه که به دست خیرخواهان زرتشتی در شهر و دیه‌های یزد تأسیس و بدون هیچ‌گونه تبعیض به روی فرزندان این آب‌وخاک باز است، سی‌وهشت باب می‌باشد...باید دانست که عدّه‌ای از این مدارس از قدیمی‌ترین و اوّلین آموزشگاه‌هایی است که در این شهرستان تأسیس‌شده‌اند.»(نسیمی: 321-322)

وانگهی دکتر جمال‌الدین عزیزی، شهردار یزد هم به همین نکته در شب دبیرستان کیخسروی که در آذر 1398 در این دبیرستان برگزار شد، پرداخت و گفت: «زرتشتیان یزد همواره از خود، مال وقفی و آثار خیر زیادی برجای گذاشته‌اند و ثمرۀ آن فقط برای خودشان نبود، بلکه همۀ مردم از این آثار استفاده کرده که دبیرستان کیخسروی به‌عنوان اوّلین مدرسۀ تأسیس‌شده در این شهر یکی از همین موارد است... آنچه این شهر را در طول تاریخ معروف کرده است، همزیستی مسالمت‌آمیز پیروان ادیان مختلف و برخورد خوب و محبت‌آمیز آن‌ها نسبت به هم بوده که تاکنون ادامه داشته و افتخار می‌کنم که دانش‌آموز این دبیرستان بوده‌ام.»(شهردار یزد: زندگی کردن و روابط مسالمت‌آمیز ادیان در مدرسۀ کیخسروی ملموس است. پانا 19/9/1398)

و از همه شنیدنی‌تر آنکه در این زمینه، زرتشتیان نخستین پیشگامان راه‌اندازی آموزشگاه های نوین در کشورمان به شمار می‌روند و «با آغاز نهضت مدرسه‌سازی در یزد طی ۷۰ سال گذشته، ۴۲ مدرسۀ خیّری در استان ساختند که بسیاری از آن‌ها هنوز در اختیار آموزش‌وپرورش است و استفاده می‌شود؛ و نه‌تنها در هزینۀ ساخت بلکه در هزینۀ جاری و پرداخت حقوق معلمان و آموزگاران و تجهیز مدارس نیز هزینه کردند و به‌هیچ‌وجه گرایش مذهبی نداشتند و مردم یزد نیز از این ویژگی استقبال می‌کردند و در این مدارس اقشار و ادیان مختلف در کنار هم تحصیل کردند. هیچ‌کدام از این ۴۲ مدرسۀ ساخته‌شده، اختصاص به دانش آموزان زرتشتی نداشت و مسلمانان هم می‌توانستند، استفاده کنند و دوم اینکه بانیان و مؤسّسان زرتشتی هیچ گرایش زرتشتی نداشتند و اهداف و مقاصدی را دنبال نکردند و هدفشان رشد و توسعۀ فرهنگ عمومی بود.»(عبّاسعلی دانافر، تصاویری از شب دبیرستان کیخسروی، با تلخیص)

باستانی فر در روشنگری این کار زرتشتیان به‌درستی می‌نویسد: «این مدارس بنا بر آموزش‌های دینی و دستورات آسمانی اشو زرتشت که دانش را باید به همه آموخت، به روی تمام مردم یزد و دهات اطراف باز بود و شمار دانش آموزان زرتشتی از ده درصد تعداد کلّ دانش آموزان تجاوز نمی‌کرد.

زرتشتیان یزد چون در دورۀ استبداد [قاجاری و پیش از آن] ازنظر آموزش‌وپرورش و بهداشت و درمان رنج‌ها دیده بودند با کمک پارسیان هند و بزرگ‌مردان زرتشتی یزد، مؤسّسات آبرومند و مجهز آموزشی و بهداشتی ایجاد نمودند تا تمام مردم از هر دین و عقیده و مسلکی استفاده کنند و آن محرومیّت دورۀ استبداد جبران گردد و بر زخم‌های زرتشتیان مرهم نهاده شود.»(باستانی فر: 70)

دربارۀ بنگاه‌های فرهنگی زردشتیان یزد، گفتار فراگیری را اُشیدری در کتاب «تاریخ پهلوی و زرتشتیان» آورده و در بخشی از آن می‌نویسد که نزدیک به سال 1305 ش، شمار آن به 36 باب می‌رسید. (ص 410-417)

دبستان خدادادی خرّمشاه یزد  آرزوی بر دل ماندۀ آذر یزدی*


در پس‌کوچه‌های باریک و پیچ‌درپیچ برزن خرّمشاه یزد که شمار فراوانی از همشهریان خوب و خونگرم زرتشتی بزدی باشندۀ آن هستند، دبستانی کهن و تاریخی برجای‌مانده که سال‌ها جای دانش‌اندوزی کودکان زرتشتی دیه‌های: اهرستان، خیرآباد، کوچه بیوک، آبشاهی (نعیم‌آباد)، قاسم‌آباد و محمّدآباد بود. (1) ساختمانی که در آبان 1268 خورشیدی در زمان ناصرالدّین شاه قاجار، بنیان گشته و روزگاری 130 ساله دارد.

با راهنمایی و همراهی نویسندگان کتاب نامور «تاریخ ادبیّات کودکان ایران»، آقای محمّد هادی محمّدی و خانم‌ها: زهرۀ قائینی و فرزانۀ طاهری و نیز آقای اسدالله شکرانه، مدیر بنیاد آذر یزدی و گروهی از هموندان (اعضا) بنیاد فرهنگی گرامی، از این دبستان که ساختمان آن کم‌وبیش هنوز سرپا و استوار است، ولی بی‌گمان دیری نخواهد کشید که از گزند باد و باران فرو خواهد پاشید، دیدار شد. در گوشه و کنار اتاق‌های این دبستان، کتاب‌های درسی سال‌های دور، نیمکت‌های موریانه خورده و یادگاری‌های دانش‌آموزانی که اکنون نواده‌های آنان سرگرم آموزش هستند، به چشم می‌خورد. در درون منبع آب وابسته به چاه ژرف این دبستان، انبوه بُراده‌های کاغذ موریانه خورده کتاب‌های درسی دیده می‌شود و بر دیوار دفتر بزرگ دبستان، نوشته‌هایی از اوستا و گات‌ها بر برگ‌های مقوّا جای دارد که دانش آموزان را به گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک و راه راست رهنمون می‌شود.

ولی آنچه انگیزۀ کشانده شدن این گروه، در بامداد یکی از روزهای بهاری 1391 بدین جایگاه شد، برمی‌گردد به گفتگویی که چندین سال پیش آقای محمّدهادی محمّدی با زنده‌یاد مهدی آذر یزدی، داستان نویس نامی کودکان در یزد با او انجام داده و آذر گفته بود: در کودکی هرروز که از کنار این دبستان می‌گذشته، آهی می‌کشیده و می‌گفته: می‌شود یک روز من هم در اینجا درس بخوانم؟ و ای‌بسا آرزو که خاک شده. آذر نه‌تنها در این دبستان، بلکه در درازای زندگی 88 ساله‌اش، هیچ‌گاه پایش به هیچ آموزشگاهی باز نشد. ولی خود، درس‌آموز صد مدّرس شد!

با یادآوری آقای محمّدی آگاه شدم که این دبستان، سنگ‌نبشته‌ای تاریخی داشته که به سفارش وی در خانۀ یکی از زرتشتیان همان برزن به نام آقای بهرام بهمردی جای‌داده شده، ازاین‌رو با راهنمایی فرزند آقای اردشیر نابکی که کلیددار این دبستان است، راهی خانۀ آقای بهمردی شدیم و او با گشاده‌رویی، سنگ تاریخ شکسته و دوپاره شدۀ دبستان را برای ما آورد. چون نوشته‌های این سنگ‌نبشته در جایی تاکنون نیامده است، برای ثبت در تاریخ، رونوشتی از آن نوشته در اینجا می‌آید تا کوشش کسانی که در آن سال‌های سختی و دشواری برای پرورش فرزندان این مرزوبوم از جان، مایه گذاشته‌اند، برای آیندگان به یادگار بماناد.

به نام پاک یزدان

در عهد شاهنشاه جم جاه کیانی تختگاه فریدون کلاه ایرانیان نیا پشت، ناصرالدّین شاه قاجار که روزگار خسرویش پاینده باد. کزین مرد خیراندیش به آیین، خداداد، پور رستم بهرام رشید خرّمشاهی از زر خالص خود، این دبستان را ساخته، وقف دانش‌آموزی کودکان زرتشتی نمود به انجمن محترم اکابر صاحبان پارسیان هندوستان واگذار کرد، از برای خود و اولاد و خویشانش حقّی باقی نگذاشت تا هم‌کیشانش، دانش‌آموخته، او را به دعای خیر یاد نمایند.

در روز تیر و تیرماه قدیم، دو سال یک‌بار، گهنباری به نام رشید بختیار در این عمارت خوانده شود. این عمارت به میانجی‌گری استاد کیومرس وفادار خرّمشاهی بناشده است در [آبان] آبان ماه قدیم سنۀ 1259 یزدگردی، 1890 عیسوی، مطابق سنه 1307 تازی. عمل: شهریار بهرام.





بنا بر نوشتۀ رشید شهمردان، این دبستان ویژۀ پسران بوده و در سال 1258 یزدگردی (برابر 1268 خورشیدی) گشایش‌یافته است. وی یادآور شده که دانش آموزان دیه‌های نامبردۀ زرتشتی تا هنگام گشایش دبستان در روستای خود، در اینجا درس می‌خوانده‌اند. (2) ازاین‌رو می‌توان این دبستان را در ردۀ کهن‌ترین آموزشگاه‌های استان یزد برشمرد.



1- پرستشگاه زرتشتیان: رشید شهمردان، بمبئی: سازمان جوانان زرتشتی، 1346 :292.

2- همان: 293.



*برگرفته از یادگار نیک: حسین مسرّت.

آیین بزرگداشت «حسین مسرّت» در یزد برگزار شد*

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

ایسنا/یزد آیین بزرگداشت «حسین مسرت» پژوهشگر پیشکسوت استان یزد به مناسبت هفته پژوهش برگزار شد.

این مراسم امروز پنجشنبه ۲۳ آذرماه، با حضور جمعی از مسئولان فرهنگی استان یزد و اهالی کتاب و اندیشه در کتابخانه مرکزی یزد برگزار شد.

«حسین مسرت» نویسنده و پژوهشگر پیشکسوت، کتابدار مرجع، نسخه‌شناس و فهرست‌نگار کتابهای چاپ سنگی و خطی سرشناس استان یزد و کشور است.

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

آیین بزرگداشت «حسین مسرت» در یزد برگزار شد

*خبرگزاری ایسنا (1402/9/23)

نسيمي، فرزانه‌اي فرهيخته*

حسین مسرّت

سعادت، كسي يابد از روزگار

كه خُلقِ نكو، يادگارش بود

(جواهرالاخلاق)

پريبرز نسيمي، فرزند رستم بهرام به سال 1295 خورشيدي در شهر يزد به دنيا آمد، آموزش ابتدايي را در دبستان خسروي گذرانده و به شوند هوش و توانایی فراواني كه داشت، در رديف شاگردان ممتاز شهرستان يزد جاي گرفت و در همان زمان او فراخوانده شد تا همزمان با آموختن خود ، به كار آموزش در دبستان دخترانة جهانيان بپردازد. وي آموزش متوسّطه را در دبيرستان كيخسروي يزد به انجام رسانيد و پس از برگشت از سربازي به تدريس زبان انگليسي و ادبيّات فارسي در همان دبيرستان پرداخت.

چندي نگذشت كه در اثر كارداني و شايستگي كه از خود نشان داده بود، به معاونت دبيرستان كيخسروي برگزيده شد و به گونۀ پیش‌تر، سرپرستي دبستان‌هاي برزن‌ها و ديه‌هاي زرتشتی نشین شهر يزد همچون: اله ‌آباد، اهرستان، تفت، چم، خرّمشاه، خيرآباد، رحمت‌آباد، حسن‌آباد، شریف‌آباد، قاسم‌آباد، كوچه بيوك، مباركه، مريم‌آباد و نصرت‌آباد نيز بر دوش او جای گرفت. پس از ماستر فرامرز که از فرهنگیان بسیار نامور یزد بود، مديريّت دبيرستان کیخسروی که آن هنگام از بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین دبیرستان‌های یزد بود بدو سپرده شد و با شايستگي، هفت سال را در اين جایگاه ارزنده تلاش كرد. چند سالي نيز مديريّت دبستان دينياري را داشت.

وي چون شمع فروزاني بود كه شيفتگان دانش در پرتو نور او دانش‌اندوزي مي‌كردند، امروزه كمتر دكتر، مهندس، مدیر و دانش‌آموختۀ یزدی است كه خود را شاگرد و وامدار تلاش‌ها و كوشش‌هاي نسيمي نداند.

در سال 1314 خورشيدي با پشتکار او و با همكاري جمشيد بُندريان‌زاده، سالنامة دبيرستان كيخسروي چاپ شد. وي در گردآوري و چاپ سالنامة دبيرستان ماركار نيز كوشا بود.[1] همچنين رياست سازمان جوانان زرتشتيان يزد را چند سالي بر دوش داشت و دستاورد اين سال‌ها، چاپ و نشر مجلّۀ پندارها بود که در آن هنگام یکی از بهترین مجلات کشور شمرده می‌شد و در سال‌هاي 1332- 1331 با مدیریّت گشتاسب كرماني در يزد و تهران چاپ مي‌شد. تلاش در انجمن زرتشتيان تهران، همكاري در راه بنياد در مِهر و كتابخانة هَورِشت يزد، هموندی(عضویّت) در هیئت‌امنای بيمارستان گودرز از ديگر كوشش‌هاي اوست. در هر كار خير، پيشگام و در هر دشواري ياور و در هر رنج و اندوهي، غمگسار بود. بارها نگارنده پیشگاه وی رسیده بود، همیشه با روی گشاده به همۀ پرسش‌ها پاسخ می‌گفتند.

نسيمي از همان جواني، شيفتة فرهنگ و ادب پارسي به‌ویژه شاهنامه شد و در اين زمينه به پژوهش‌هاي دامنه‌داري دست زد. از نخستين سال‌هاي بنيان ماهنامه های: هوخت، فروهر، پشوتن، پندار (پندارها)، چیستا و ديگر نشريات جامعة زرتشتيان ايران و نيز ماهنامۀ ارمغان، نوشته هایش را زينت‌بخش آن نشريات گرداند، نوشته‌هايش بيشتر در زمينة فرهنگ، زندگي‌نامة فرزانگان، بنگاه ها و بناهاي زرتشتي يزد و به‌ویژه در زمينة داستان‌هاي شاهنامه است كه در شماره‌هاي گوناگون ماهنامۀ فروهر و چيستا چاپ‌شده است. يكي از اين داستان‌ها «سياوش» است كه نسيمي آن را به نثر روان پارسي بازنويسي كرده است و یکی از ناشران در همان سال‌های زندگی نسیمی زیر چاپ داشت و شوربختانه هنوز این کتاب چاپ‌نشده، به گونه ای‌که خانواده‌اش گفته‌اند دو، سه دفتر دیگر از این داستان‌ها را هم ایشان داده است، واژه‌چینی‌اش پایان یافته، ولی هنوز چاپ‌نشده است. سروده هایي چند از او نيز برجای‌مانده است.

اين دهشمند فرزانه، سرانجام پس از 75 سال زندگي همراه با نيك‌انديشي، نيك گفتاري و نیک کرداری در روز 28 مرداد 1370 از این دنیا رخت بربست و به سراي جاودان شتافت. روانش شاد و نام نيكش پايدار باد.[2]

*برگرفته از یادگار نیک : حسین مسرّت.


[1] - بنگرید بخش مطبوعات همین کتاب.

[2]. در نگارش اين گفتار از نوشتة آقاي سروش نارنجي بهره برده‌ام.

زندگی‌نامۀ ارباب کیخسرو مهربان، بنیان‌گذار دبیرستان کیخسروی یزد*

ارباب کیخسرو پور مهربان پور رستم کیخسروی، به سال ۱۲۰۷ ش در برزن «پشت خان علی یزد»، زاده شد. در نوجوانی پدر خود را از دست داد و هم چون بسیاری از زرتشتیان ایران برای جست و جوی کار در ۱۵ سالگی به همراه دایی خود،‌ «هرمزدیار اردشیر» پس از دشواری‌های بسیار از راه بندرعبّاس راهی شهر بمبئی در هند شد. چند سالی را به آموختن زبان‌های فارسی و گجراتی پرداخت و همراه آموزش به کار بازرگانی روی آورد؛ و پس از چند سال از بازرگانان نامی ایرانی شد و به شَوند کردار نیک‌ و پشتکار خوب، خود بنگاه بازرگانی فراگیری را در آن شهر بنیان گذاشت. وی در سال ۱۲۳۷ ش با گوهر از خاندان کامه پیوند زناشویی بست.

گوهر پس از به دنیا آوردن فرزند خود «اسفندیار»، چشم از جهان فروبست و شوهر جوان خود را دچار اندوه و پریشانی کرد. به‌گونه‌ای که کیخسرو از این پیش‌آمد، از جهان و هرچه در آن هست دل‌زده شد و کارهای بازرگانی خود را به دست برادر کوچک‌ترش «اردشیر» سپرد و خود آوارۀ کوه‌های هیمالیا نزدیک «میسوری» گردید و با گوشه‌گیری از دنیا، همراه گروه «جوکیان» هند شد که چون درویشان می‌زیستند.

از آن‌سو «ملاخسرو»، برادر دیگر دیگرش که در بندرعبّاس به کار بازرگانی می‌پرداخت و ابزار کوچ و آسایش زرتشتیان به هند و برگشت به ایران را فراهم می‌کرد و تا جایی که مهمانخانۀ همگانی در رفسنجان و بندرعبّاس برای آنان ساخته بود، در جوانی و براثر پیش آمدی ناگوار کشته شد و سرشناسان و بازرگانان آن سرزمین، پیکر او را در نزدیکی بندرعبّاس به خاک سپردند و هنوز هم به «آرامگاه خسرو» نامور است. ازاین‌رو فیروزه همسر جوانش که دختر دایی‌اش هم بود بیوه و بی‌سروسامان شد. با این رخداد، ارباب رستم مهربان، برادر بزرگ‌تر کیخسرو از یزد راهی هندوستان شد و به هر شیوه‌ای بود او را در کوه‌های هیمالیا پیدا کرد و سرگذشت درگذشت برادر را با او در میان نهاد و با تلاش و سخن و اندرز بسیار او را به ایران آورد و بانو فیروزه را به همسری وی درآورد. کیخسرو پس‌ازاین پیوند، دوباره به زندگی امیدوار شد و به بمبئی بازگشت و به کار بازرگانی خود پرداخت.

این زرتشتی‌ دانش‌دوست و نیکوکار در سال ۱۲۶۸ ش بنا به سفارش بزرگان زرتشتی مانند: مانِکجی لیمجی هوشنگ هاتَریا (1192-1269 ش) و دیگران، به بایستگی ساخت یک دبستان آبرومند در شهر یزد پی برد، ازاین‌رو دبستان کیخسروی را با سرمایۀ خود در نزدیک خانۀ پیشین خود در یزد ساخت که اینک به نام «دبیرستان کیخسروی»، نامور گردیده است. (دربارۀ این کار نیک وی در بخش پیشینۀ دبیرستان سخن گفته خواهد شد.)

به گفتۀ خاضع در سال 1333 ش: «درجۀ معارف دوستی مرحوم ارباب کیخسرو ازاینجا معلوم می‌گردد که وی متجاوز از پنجاه سال قبل به فکر ساختن مدرسه‌ای به نام دبیرستان کیخسروی در محلّه خلف خان علی یزد افتاد و دیگران را نیز تشویق کرد که در اثر تشویق وی، چهارده باب مدرسۀ دیگر در دهات اطراف یزد بنا گردید.» (خاضع :؟)

ارباب کیخسرو و برادر بزرگ‌ترش ارباب رستم کارهای نیک فراوانی را در یزد و پیرامون آن انجام دادند که می‌توان بناهای زیر را نام برد:

1-ساخت آب‌انبار هفت بادگیری در «عصرآباد» یا «عطرآباد» نزدیک زارچ یزد که آب «اله آباد» را از مسافت یک‌فرسخی به آنجا می‌آورد. چنانکه خاضع در گزارش آن نوشته است: «ارباب کیخسرو مهربان از وجه خود در دهکدۀ عطرآباد در نزدیکی اله آباد که آب آن بسیار تلخ و شور و غیرقابل‌نوشیدن است، آب‌انباری ساخته که از آب شیرین اله آباد پر می‌شود تا ساکنین و عابرین بنوشند و تاکنون عموم مردم آن سامان از آن استفاده می‌کنند و فقط از پرتو وجود این عمل خیر است که زارعین توانسته‌اند در این دهکده اقامت گزینند و این آبادی را حفظ کنند که در غیر این صورت ممکن بود این آبادی از بین برود. هزینۀ زیرآب و سایر مخارجات لازمه را بانی و بعداً اعقاب او می‌پردازند». (خاضع:35) (دربارۀ این آب‌انبار بنگرید به کتاب کنونی)

۲- ساخت آب‌انباری از سوی ارباب رستم مهربان در میان بیابانی که فرسنگ‌ها پیرامون آن ‌آب و آبادی نیست و در راه انجیرک و بیابانک و پیر سبز و به‌ یادبود برادرشان رشید مهربان (درگذشته به سال ۱۲۵۳ ش در یزد) ساخته شد. (خاضع: 37-36)

۳- ساخت دخمه‌ای با هزینه‌ای بیش از ۱۲ هزار تومان‌ بر فراز کوه زارچ، نزدیک اله آباد، از سوی ارباب کیخسرو و ارباب رستم به یادبود برادرشان ملاخسرو که تا زمان برپایی دخمه، هزینه‌های جانبی آن‌هم با آن دو و بستگانشان بود.

همچنین دیگر برادران کیخسرو نیکوکار بودند. به‌گونه‌ای ‌که «ارباب رستم مهربان»، درِ مِهری در اله آباد و «ارباب گودرز مهربان»، دبستانی را در «اله آباد» بنا کرد.

ارباب کیخسرو در سال ۱۲۸۵ ش و در ۷۸ سالگی با تراموای برقی در شهر بمبئی برخورد نمود و به سرای جاوید رهسپار شد.

کتاب‌نامه

مرزبان اله آبادی (خاضع)، اردشیر خدارحم: تاریخچۀ اله آباد رستاق شهرستان یزد، بمبئی: [قادری پریس]، 1333.

*برگرفته از : یادگار نیک : حسین مسرّت.

«نجات الابدان»؛نسخه‌ای یگانه از پزشک سخنور دوره قاجار در کتابخانۀ وزیری یزد*

نسخه‌ای یگانه از پزشک سخنور دوره قاجار در کتابخانۀ وزیری یزد

ایسنا/یزد «حسین مسرت» پژوهشگر، نسخه‌شناس و فهرست‌نگار کتاب‌های چاپ سنگی و خطی، «محمدعلی نجاتی بافقی» را پزشکی سخنور از دیار کویری یزد در عصر قاجار خواند و گفت: «نجات الابدان» در موضوع طب، نامی‌ترین اثر وی است که یگانه نسخه‌ی خطّی آن تنها در کتابخانه‌ی وزیری یزد وجود دارد.

«مسرت» در گفت‎وگو با ایسنا، در مورد این پزشک سخنور استان یزد گفت: «محمدعلی» فرزند سلطان محمد بافقی در سده‌ی سیزدهم قمری در شهر بافق به دنیا آمد ولی در آغاز عمر برای دانش‌اندوزی راهی یزد و مشغول تحصیل علم «ابدان و ادیان» شد.

وی افزود: نجاتی بافقی در ادامه برای فراگیری علم طب راهی نقاط گوناگون شد و بعد از رسیدن به درجه طبابت به یزد بازگشت و مشغول درمان بیماران شد.

این نویسنده یزدی خاطرنشان کرد: درگذشت او را در زمان زندگی وامق یزدی یعنی بین سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۲۶۲ قمری ذکر کرده‎اند لذا وامق یزدی که با او معاصر بوده، درباره‌اش می‌نویسد: «طبیبی مسیحا دم و حکیمی مبارک قدم، مرجع خرد و بزرگ و مشارالیه تاجیک و ترک. بین الانام معروف و اکثر اوقات را به معالجۀ مرضای این دیار مصروف می‌دارد و حسن ظنّ عوام به آن والا مقام به مرتبه‌ی تمام است.»

به گفته مسرت، نجاتی بافقی علی‌رغم این که طبیبی حاذق بوده ولی در طریق عرفان هم گام می‌زده و طبعی روشن داشته و با تخلّص «نجاتی» شعر می سروده که وامق و دیگران به درج نمونه اشعارش در تذکره‌های خود اقدام کرده‎اند.

وی ادامه داد: البته نجاتی در مقدّمه‎ی کتاب «نجات الابدان» به عنوان نامی‌ترین اثر خود و در بخش چگونگی روی آوردن به پزشکی، برخی از اشعار خود را درج کرده است اما با این وجود هیچ دیوانی از او در کتابخانه‌های ایران وجود ندارد.

این محقق حوزه فرهنگی استان در مورد کتاب «نجات الابدان» نیز گفت: این کتاب که به زبان فارسی و در موضوع طب نوشته شده تا سال‌ها یگانه نسخه‌ی خطّی آن ناشناس در کتابخانه‌ی وزیری یزد با نام قراردادی «رساله در طب» به شماره ۲۸۳۰ از محمّدعلی متطبب متخلّص به نجاتی بدون تاریخ در ۵۲ صفحه، در فهرست این کتابخانه چاپ شده بود.

وی با بیان این که «نجات الابدان» در سال ۱۳۴۶ شمسی توسط «سیدعلی محمّد وزیری» بانی کتابخانه‌ی وزیری به این کتابخانه اهداء شد، افزود: بنا بر مندرجات آن، کتاب در هشت باب(هشت نجات) سامان یافته و نویسنده در هر نجات به یک موضوع پرداخته است.

مسرت یادآور ‏شد: البته چنانچه دیوان بیگی در مورد این کتاب می‎نویسد، کتاب مذکور در آن زمان در یزد متداول بوده و حتماً نسخه‌های زیادی داشته است ولی اکنون تنها یک نسخه از آن بر جای مانده که آن هم در کتابخانه‌ی وزیری یزد قرار دارد.

به گفته این نسخه‌شناس و فهرست‌نگار کتابهای چاپ سنگی و خطی، نام این کتاب تاکنون در هیچ فهرستی وارد نشده و تنها در سال ۱۳۹۳ در فهرست دیجیتالی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، نام آن اصلاح شده اما تاکنون چاپ نشده است.

*ایسنای مرکز یزد (1402/9/20)

دینیار شهزادی، باستان‌شناس مهربان یزدی*

حسین مسرّت

استاد دینیار شهزادی از گروه باستان‌شناسان آگاه و کارکشتۀ سازمان میراث فرهنگی یزد بود که با شور و دل‌بستگی ویژه‌ای به پژوهش و بررسی می‌پرداخت و همگان می‌توانستند از آگاهی‌های سرشار وی بهره ببرند با انبانی از آگاهی‌های تازه یافته دربارۀ یزد کهن. گزارش‌های موشکافانه‌ای که از او در دست است، گویای این دل‌بستگی است به‌ویژه پژوهش‌هایی که دربارۀ سنگ‌نگاره‌های 12 هزارساله روستای ارنان مهریز و دربارۀ بنای شهره به زندان اسکندر داشت. حیف که هیچ‌گاه دستاوردهای پژوهشی خود را چاپ نکرد و به گونۀ گزارش‌های کارشناسی در میان پرونده‌های بناهای تاریخی و باستانی در سازمان میراث فرهنگی یزد برجای‌مانده است.

او را همواره می‌شد خندان و سرشاد دید و نواخته شدن کوس مرگ برای چنین فرهیخته‌ای زود بود. چه می‌شود کرد که چرخ گردون هنوز بر سر ناسازگاری است و به گلچینی فرزانگان، روزش را به شب می‌رساند. نگارنده بخشی از پژوهش‌های او را در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان یزد گردآورده است که در زیر می‌آید:

1-آتشکده و فرهنگ حفاظت از آتش

2- ستی پیر (قلعۀ اسدان)

3- سنگ‌نگاره‌های ارنان مهریز

4- معرّفی آثار باستانی روستای مزرعه کلانتر

5- معرّفی اساتید هنرهای سنّتی استان یزد، 1368.

6- معرّفی پیر نارستانه و داستان پیدایش زیارتگاه‌های مهمّ زرتشتیان ایران در یزد

7- معرّفی پیر نارکی

8- معرّفی غار شگفت‌ یزدان عقدا

9- معرّفی گیاه سنّتی یزد (مورت)

ازآنجاکه تاکنون شوربختانه هیچ جا گزارش فراگیری از زندگی زنده‌یاد شهزادی نوشته نشده بود، به گزارش شایسته‌ای که به‌تازگی دوست یکرنگ وی، شهریار هیربد در نشریۀ امرداد چاپ کرده، پرداخته شد تا شاید در آینده، گزارشی از کارنامۀ درخشان وی فراهم شود.

�دریغا رادمردی از جهان رفت بزرگی، کاردانی، کامران رفت

فروزان شمعی اندر جمع ما سوخت درخشان کوکبی از آسمان رفت

سروی که بر بالایش هزاران قمری و بلبل آواز می‌خواندند و در سایه‌اش پژوهشگران و دانشجویان فراوان می‌آسودند و می‌آرمیدند و از بهرۀ وجودش، دانش نیاکانی می‌آموختند، با نسیمی درهم شکست و به زمین افتاد.

موبد دینیار شهزادی به سال 1331 خورشیدی در محلّۀ موبدان یزد چشم به جهان گشود. مادرش بانو سروش و پدرش موبد گشتاسب موبد دینیار بودند. آموزش ابتدایی را در دبستان دینیاری و دورۀ متوسّطه را در دبیرستان مارکار و دبیرستان کیخسروی سپری کرد. آنگاه به هندوستان و شهر بمبئی رفت و دانش موبدی را کامل کرد و نوزوت شد. او مدرک کارشناسی در رشتۀ باستان‌شناسی را همان‌جا دریافت نمود و به وطن، ایران بازگشت و در سازمان میراث فرهنگی و صنایع‌دستی و گردشگری یزد مشغول به کار شد و خدمت به این رشته را آغاز کرد. خدمتی که مایۀ افتخار زرتشتیان بود.

او که راهگشا و کارگشایی در کار همگان می‌کرد به نیکی، نامش و یادش به یادگار ماند. گویا چرخ مکّار خواستار آن نبود رازهای پنهان گذشتگان و تمدّن نیاکانی گشوده شود، زیرا با کشف آثاری از گذشتگان وی آن را شناسایی می‌کرد و شرح بنیادی آن را بازمی‌گفت.

موبد استاد دینیار به همگان سفارش می‌کرد، سنگ‌نوشته‌های آب‌انبارها، دبیرستان‌ها، دبستان‌ها و بیمارستان‌ها و... را که زرتشتیان بنیاد نهاده‌اند، در سازمان میراث فرهنگی نگهداری شود تا مولاژ آن تهیّه گردد و به‌جای سنگ‌نوشته یا گچ، قابی که از مولاژ آماده می‌شود، نصب شود که فرصت‌طلبان آن را جابه‌جا نکنند.....

او به روز وهمن از ماه آبان برابر با 26 مهر 1392 برای همیشه با جمله یاران و آشنایان وداع کرد و گروسمان نشین شد. به هنگام خاک‌سپاری آن انوشه روان، انبوهی از زرتشتیان و مسلمانان که عکس وی را به تاج گل آراسته بودند، حضور داشتند.

*برگرفته از : یادگار نیک : حسین مسرّت.

اندرزنامه*

حسین مسرّت

نامه بفرزند؛ پندنامۀ دکتر محمّد‌علی اسلامی ندوشن با یادداشت‌هایی از استادان: غلام‌حسین امیرخانی، اصغر دادبه، محمّدجعفر یاحقی، میر جلال الدّین کزّازی و فریدون مجلسی، به خطّ: غلامحسین امیرخانی و محمود رهبران، تهران: سبزه، چاپ دوم، 1401(چاپ نخست،1397)، رحلی،40 ص، رنگی.

همواره پدر به عنوان بزرگ تر ، با زبان به پند و اندرز با پسر سخن می گوید. او از تجربه های زیستن خود در جهان و در میان مردمان می گوید، از آزموده های سیاسی و اجتماعی خود، تا راه را از چاه بازشناسد. از سختی ها و پلشتی ها و سرد و گرم روزگار و از مردمی ها و نامردمی ها می گوید. همه مان این تجربه را در دوران کودکی تا میانسالی داریم.

بسیار نامه های پدران از روزگار کتابت تاکنون نوشته شده که برخی از سودمند ترین و ارزنده ترین آن ها در مجموعه ها چاپ شده است. چند سال پیش سال هم به کوشش و پژوهش رضا زمانی و شیرین عاصمی مجموعۀ دو جلدی با نام «نامه ای به فرزندم» [1]چاپ شد که در بردارندۀ تاثیر گذارترین این نامه ها بود. برخی نامه ها کوتاه و برخی در اندازۀ یک کتاب هستند، مانند نامه های جواهر لعل نهرو به دخترش[2] و یا در ایران خودمان نامه های نویسنده و مترجم نامی محمود اعتماد زاده (م.آ به آذین ) به فرزندش زرتشت که به نام «نامه‌هایی به پسر» [3]چاپ شد؛ که این ها به راستی، نامه نیستند، درس نامه هستند.

دکتر اسلامی ندوشن (1304-1401ش) پیش از آنکه در سال 1395 قلم خود را غلاف کند و از نوشتن باز ایستد، در سال 1394 کتابی با نامی پر مفهوم به نام «برگ‌ریزان»[4] که جزو آخرین آثار چاپ شدۀ اوست، نامه ای به دو پسر خود رامین و مهران (که هر دو دانش آموختۀ دکترا هستند) که در شهریور 1367 ش نوشته بود درج کرد (ص 107- 121) و گرچه خطابش بدان دو بود، ولی چنانکه خود نوشته در حقیقت، مخاطب آن همۀ فرزندان ایران بودند. لحن نامه بسیار صمیمی و دلسوزانه و از سر درد نوشته شده است آن هم از سوی کسی که در آثار شصت گانۀ خود بارها تاریخ سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی ایران را زیرو کرده و خود آزموده و در آثار خود پالوده است. آنگاه که از ایران می نویسد و می گوید:« ایران را از یادنبریم»[5] یا «ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟»[6] او ایران را لوک پیری[7] می داند که همه باید در اندیشۀ تنهایی اش باشند.[8] تا زمانی که از درون جان خویش و از سر دلسوزی فریاد می کشد:«سخن ها را بشنویم»[9] و در اندیشۀ «دیروز، امروز [و] فردا»[10] ی ایران است.

خوشبختانه چنانکه انتظار می رفت این نامه بازتاب خوبی در بین اندیشمندان ایران داشت و آن را به سان مانیفست دکتر اسلامی ندوشن دانستند . نخستین آن ها از سوی دکتر یدالله جلالی پندری بود که در گفتاری با نام «پدران و پسران» در کتاب« مردی که ایران را از یاد نبرد» پس از بررسی پیشینۀ تاریخی و ادبی این نامه ها از «جاویدان خرد» منسوب به هوشنگ ( پادشاه پیشدادی) تا قابوس‌نامه از امیر عنصرالمعالی ، گریزی هم به نامه های معاصران مانند احمد شاملو و محمود اعتمادزاده زده و چون بیشتر نامه‌ها جنبۀ خصوصی پدر به پسر بوده که گهگاه در لابه‌لای آن‌ها نیز اندرزهایی سودمند جای گرفته و صرفا هدف نویسندگان این نامه‌ها، «فرزندان خود و نه فرزندان ایران بوده است»، بدان ها نپرداخته است و از میان معاصران به مقایسۀ نامۀ دکتر پرویز ناتل خانلری[11] (1292-1369ش) با نامۀ دکتر اسلامی ندوشن پرداخته و از سودمند های آن گفته است. او در این گفتار با بهره وری از نامۀ دکتر اسلامی می آورد:

«دکتر اسلامی ندوشن به فرزندان خود و درواقع فرزندان ایران نصیحت می‌کند: "شما باید هدفتان آن باشد که پس از خاتمة تحصیل به کشورتان بازگردید و در آنجا زندگی دائمی خود را بنا نمایید. هیچ کشوری هرچه آباد و آزاد، جای سرزمین خود انسان را نمی‌گیرد. یک ایرانی که در خارج زندگی بکند، ولو زندگی راحتی داشته باشد، یک‌نیمه انسان است، زیرا رشتة فرهنگی او قطع‌شده است." (ص 116) و سپس بر حفظ غرور ایرانی بودن تأکید می‌کند: "کشور شما از پرمعنی ترین کشورهای جهان است. همواره غرور ایرانی بودن را در خود نگه‌دارید. به آن افتخار کنید. حتّی اگر گاه‌گداری ایرانی بودن برای شما دردسر و مشکل فراهم کند، اعتماد و اعتقاد خود را از او بازمگیرید."(ص 113)»

این گفتار به دلیل محتوای خوب آن در همان سال در روزنامۀ اطلاعات با نام «ریشه در خاک» چاپ شد.

دیگر بازتاب آن در میان هنرمندان بود که یکی از آن ها استاد محمود رهبران ، خوشنویس و هنرمند نامی نستعلیق ایران است که برای ماندگاری این سند ارجمند در سال 1396 دست به کار کتابت آن شد تا مردم این سامان آن را چون تحفه ای گرانسنگ به خانه ببرند. خوشبختانه کتاب در مدّت کمی نایاب شد و از سوی ناشر در سال 1401 تجدید چاپ شد.

کتاب به غیر از محتوای آموزندۀ آن به ویژه بهره وری از تابلوهای چشم نواز استاد امیرخانی که از رباعی های کتاب «بهار در پاییز»[12]برگرفته شده در بردارندۀ پنج گفتار پرمایه از سوی چهار تن از اندیشمندان ایران به نام های دکتر اصغر دادبه، دکتر محمّدجعفر یاحقی، دکتر میر جلال الدین کزّازی، استاد غلامحسین امیرخانی و استاد فریدون مجلسی است .

دکتر دادبه با عنوان« در اندیشۀ فرزند ایران » نوشته است:

«بزرگ مردی که در همۀ عمر به ایران اندیسشیده و نگران سرنوشت ایران بوده است و در هیچ حال ایران را از یاد نبرده است، وقتی به فرزندان خود نامه می نویسدتا آنچه بایسته است بدان ها بیاموزد و راه و رسم زندگی را در این جهان پرآشوب به آنان بنماید ، پیداست که مخاطبان او، تنها فرزندان او نیستند که تمام فرزندان ایران زمین مخاطبان سخن او به شمار می آیند و این از آن روست که این بزرگ مرد چونان دیگر مردان بزرگ در طول تاریخ ایران می دانند که چو ایران نباشد تن من مباد.»(ص 10)

دکتر یاحقی با عنوان «فرّ و هنگ فرزند بافرهنگ» نوشته است:

«چشم انداز اندرزهای دکتر اسلامی به فرزندان ایران ، تصویر آینده ای را روشن می کند که خالی از دلهرۀ بیم و امید نیست، امّا امیدها در این آینده بر بیمناکی ها راه می بندد و ریشه ها را در خاکی استوار می دارد که بالندگی و سرزندگی و خوش آیندی نشانۀ بارز آن است.» (ص13)

دکتر کزّازی با عنوان «اندرزهای بارز» نوشته است:

«اندرزهای دانشور و سخن سنج گرانمایه، استاد محمدعلی اسلامی که درختی است تناور و پرشاخ و برگ فرهیزش و فرهنگ را بر رسته از گلشن ندوشن اندرزنامه ای است که همواره فرزندان برومند ایران این سرزمین اهورایی سپند را به کار می تواند آمد و راه راست و روشن زندگانی بهین و به آمین، به شیوۀ ایرانی آن را فراپیشششان می تواند نهاد و درهای بهروزی و بختیاری پایدار را فرارویشان به فراخی بر می تواند گشاد.» (ص 11)

استاد امیرخانی با عنوان «اندرزنامۀ دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن به جوانان ایران»نوشته است:

«امیدوارم این پندنامه همچون یک مشاور خردمند با همۀ فرزندان داخل و خارج کشور همراهی کند تا بهتر بتوانند نظام فکری مناسب این دوران پر تلاطم را در ذهن خود تنظیم کنند و روحیه و شخصیّت آن ها برای روبرویی با دشواری های زندگی سرشار از غرور و امید باشد.»(ص 9)

و سرانجام استاد فریدون مجلسی با عنوان« مروری بر اندرزنامه» نوشته است:

«قلم دکتر ندوشن همیشه هم از لحاظ محتوی ارزشمند است و موضوعی ارزنده را از زندگی ، تاریخ، اوضاع اجتماعی و سیاسی مطرح می کند، هم از لحاظ شکلی، نمایش و سرمشق نویسندگی صحیح و بلیغ و روزآمد زبان فارسی است ، بی پیرایه و با سادگی و گاه همراه با طنزی ظریف و لطیف و زیبا از آغاز به سوی معنی می رود.» (ص 12)

نکتۀ پایانی را که نگارنده با استاد رهبران هم در میان گذاشته، اینجا با خوانندگان هم درمیان می نهد، این است که امیدوارم ناشر ترتیبی بگذارد که چونان کتاب نفیس «سرو سایه فکن» اثر دکتر اسلامی به خط استاد امیرخانی که یک بار هم به صورت سیاه و سفید و ساده در قطع وزیری و با بهای کمتر دسترس خوانندگان گذاشته شد[13]، این کتاب نفیس هم به همان گونه چاپ شود تا خوانندگان و بهره وران بیشتری یابد به ویژه در این اوضاع اقتصادی ناخوش که کتاب گران شده و خرید آن برای همه آسان نیست.

کتابنامه

جلالی پندری، یدالله:

«پدران و پسران، نامه‌های دکتر خانلری و دکتر اسلامی ندوشن به فرزندان خود » در کتاب: مردی که ایران را از یاد نبرد (جشن نامۀ دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن): زیر نظر: محمّدجواد حق شناس، تهران: بامداد نو (دفترهای تهران،6)، 1399: 292-300.

----------------:

«ریشه در خاک»، روزنامۀ اطلاعات، س 95، ش 27729(26/9/1399): 5.

مسرّت، حسین:

«کتابشناسی توصیفی آثار دکتر اسلامی ندوشن» در کتاب: مردی که ایران را از یاد نبرد (جشن نامۀ دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن): زیر نظر: محمّدجواد حق شناس، تهران: بامداد نو (دفترهای تهران،6)، 1399: 45-54.

*روزنامه اطلاعات ، ش28546 (8/9/1402).


[1] - با مقدّمه فتح الله مجتبایی، هوشنگ مرادی‌کرمانی‏؛ با همکاری کمیسیون ملی یونسکو در ایران.، تهران: رضا زمانی، ‏۱۳۹۷.، 2 ج.

[2] -ن‍ام‍ه‌ه‍ای‌ پ‍دری‌ به ‍دخ‍ت‍رش‌،ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ح‍م‍ود ت‍ف‍ض‍ل‍ی‌،تهران: امیر‌کبیر، ۱۳۸۰.

[3] - تهران: روزآمد‏، ۱۳۹۳.

[4] - برگریزان؛ تهران: یزدان، 1394.

[5] - ایران را از یاد نبریم به همراه بدنبال سایۀ همای: تهران: یزدان، چاپ چهاردهم، 1396.

[6] - ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟: تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ پانزدهم (چاپ پنجم شرکت انتشار)، 1399.

[7] - ایران، لوک پیر: تهران: پرواز، 1370.

[8] - ایران و تنهائیش: تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1399.

[9] - سخن‌ها را بشنویم، تهران: یزدان، چاپ دهم، 1387.

[10] - دیروز، امروز، فردا، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم، 1396.

[11] - خانلری، پرویز، «نامه‌ای به پسرم» در کتاب: هفتاد سخن، تهران، توس، 1367، جلد دوم، ص 396-400.

[12] - بهار در پاییز؛ سفینۀ 77 رباعی: محمّدعلی اسلامی ندوشن، به خطّ غلامحسین امیرخانی ، تهران: انجمن خوشنویسان ایران، 1384.

[13] - سرو سایه فکن ، تهران: یزدان، چاپ هشتم، 1390.

خداداد خنجري، فرزانه‌اي دهشمند*

فريدونِ فرّخ، فرشته نبود

به مشك و به عنبر سرشته نبود

به داد و دهش يافت اين نيكويي

تو داد و دهش كن، فريدون تويي

(فـردوسي)

در آذر 1324 خورشيدي، فرزندي از هوشنگ خنجري و سرور بهرامي، چشم به دنيا گشود كه از خرسندي، نامش را خداداد نهادند. پدر و مادر هر دو از دهشمندان زرتشتي و نامور روستاي خرّمشاه یزد بودند و یگانه فرزندشان را در خردسالی راهی دبستان خدادادی خرّمشاه کرده و سپس براي پیگیری آموزش، رهسپار دبيرستان‌هاي كيخسروي و ماركار نمودند. وي هماره از دانش‌آموزان زبده بود. پس از گرفتن دیپلم، دوران سپاهي‌‌ دانش را در اليگودرز مي‌گذراند كه پدرش از دنيا رفت.

پس‌ازآن به استخدام آموزش‌وپرورش يزد درآمد و به اِرنان پشتكوه يزد رفت، هشت سالي را در آن روستا ماند. پس از پذيرفته شدن، در دانشسراهاي راهنمايي اصفهان و يزد تحصيل كرد و کامیاب به دريافت كارداني رياضي شد. يك ماهي نيز با راتبۀ (بورس) تحصيلي راهي لندن شد. با پشتكاري كه داشت، دانشنامة رياضي خود را از دانشگاه پلي‌تكنيك تهران دريافت كرده و در زمرة بهترين دبيران رياضي يزد درآمد.

خداداد در سال 1359 پیوند زناشویی كرد و دستاورد آن سه فرزند برومند و ممتاز به نام‌های ناهید، نسرین و هوشنگ در رده‌هاي گوناگون آموزشي است. ده سال پس از آن بيماري سرطان پیکرش را در برگرفت. ولی برخلاف پندار همگان، روحيّة استوار و پایدار خود را تا واپسين دم زندگاني نگه داشت و با دلاوري به پيشبازي اين بيماري جان‌فرسا رفت، دمي از تلاش و كوشش بازنایستاد و تا آخرين دم زندگی، خنده بر لب داشت. زيرا رفتن به دنياي ديگر را نوردي مي‌دانست كه در ره كمال بایسته است. وی با اینکه پیش از درگذشت می‌دانست که سرطان دارد، همیشه با نیرو و سرزنده بود و مردم از خوی مهربان این دبیر شکیبا در شگفت می‌شدند. وی سال‌ها در دبیرستان کیخسروی آموزش داد و سرانجام در دهم تیر 1375 قلب مهربان اين دبیر شكيبا براي هميشه از تپيدن ايستاد.

کارهای فرهنگي

خداداد از همان اوان كودكي، دل‌بستگی بس شگرف به فرهنگ و ادب و تاريخ ایران پيدا كرد؛ و اين دل‌بستگی و تشنگی را تا واپسين روزهاي زندگي به همراه داشت. هميشه در جستجوي دانش و فرادادن آن بود. در روزهاي خدمت در سپاهی دانش در روستاي اليگودرز، نشست‌های شاهنامه‌‌‌خواني بر پا كرده بود. در زمينة آموختن و آموزش از سرآمدان دبيران بود. به گره‌گشايي کارهای فرهنگي و تاريخي همكيشان خود مي‌پرداخت.

كلاس‌هاي ديني و «گاتاها» خواني برای هم‌کیشان خود بر پا مي‌كرد. كتابخانة ناهيد خرّمشاه را بنیان گذاشت و انجمن زرتشتيان خرّمشاه را کارآ و پويا مي‌كرد. كمتر دانش‌پژوهي بود كه از خوان گستردۀ او بي‌بهره برگردد. کمابیش بیشتر کسانی که درزمینۀ پیشینه و بناهای زرتشتیان یزد کار می‌کردند، با او در پیوند بودند. قلمي روان داشت. گواه آن، گفتارهاي گوناگون وي در ماهنامه‌های: چيستا، هوخت، فروهر و مجموعه مقالات كنگرة تحقيقات ايراني است.

در بسياري از پژوهش‌ها كه به‌گونه‌ای با زندگي، آیین و فرهنگ زرتشتيان پيوستگي داشت، با کوشایی همكاري داشت. خوشبختانه در سال‌هاي پايانیِ زندگی خود کامیاب به چاپ سه كتاب به نام‌هاي: «آتش و آتشكده» (نشر فردوس، 1374) و «چهل ستاره از كهكشان انديشة زرتشت» (1374) و «بينش زرتشت» (نشر تهران، 1375) شده بود، ولی روزگار امانش نداد تا «فرهنگ واژگان زرتشتيان يزد» را به سامان رساند، امید كه يادداشت‌هاي وي به‌گونه‌ای در دسترس پژوهندگان گذاشته شود تا آیندگان بتوانند از واژه‌ها و برگه‌های او بهره‌ای خوب ببرند. به‌ویژه آنكه مي‌دانيم خانم دکتر كتايون مزداپور، دفترهای نخست تا سوم «واژه‌نامۀ گویش بهدينان يزد» را چاپ كرده است و کیخسرو کشاورز نیز فرهنگ زرتشتیان یزد را چند سالی است در بیرون از ایران چاپ کرده است.

منش و كردار

وی بسيار مهربان و خوش‌رو بود. مهمان‌نوازي را به بهترين گونه به انجام مي‌رسانيد. پنهاني و به‌دوراز چشم همه، بينوايان و همكيشان و همسایگان خود را دستگيري مي‌نمود. بدون اینکه کسی بداند، پنهانی بیشترین یاری‌ها را به مردم‌ها می‌رساند. با آنكه بيماري جانكاهي داشت، هيچ‌گاه درهاي نااميدي را به روي خانواده‌اش نگشود. در هر کنشگری اجتماعي، او يك پاي ثابت بود. فروتن و خاكسار و به‌دوراز هياهو بود. به‌راستی و درستی، سه پيام ارزشمند «گفتار نيك، پندار نيك، كردار نيكِ» پيامبر باستاني ايران، زردشت را ارج مي‌گذارد.

به‌رایگان، دانش آموزان بي‌نوا را درس مي‌آموخت، وقت‌شناس و شكيبا بود. ساده مي‌پوشيد و ساده مي‌زيست. گره‌گشاي بسياري از دشواري‌هاي مردم و دانش‌آموزانش بود. نشانة سپاس‌داری از وي در روزهاي سوکواري به‌درستی آشكار گشت كه چه سان دانش‌آموزان و دوستان و یاران مسلمانِ و زرتشتی وي به آیین پُرسه و گرامیداشت او آمده و براي شادي روانش فاتحه و دعا خواندند. بسياري از انجمن‌هاي زرتشتيان ايران و يزد با برپايي آئیني، ياد و نامش را گرامي داشتند كه:

زنده و جاويد ماند هر كه نکونام زيست[1]


*برگرفته از کتاب یادگار نیک: حسین مسرّت.


[1]. با بهره‌گيري از يادداشت‌هاي كورش نيكنام و آگاهی از بازار كتاب.

پاسدار فرهنگ و تمدّن*

دکتر محمّدحسین پاپلی یزدی

کتاب های «یزد، یادگار تاریخ»، سرچشمۀ زلال فهم و درک چگونگی زیستن مردمانی سخت کوش و پرتلاش در دامنۀ شیرکوه و حاشیۀ کویر است .مردمی که یک چشمشان به یکی از بلند ترین کوه های ایران و چشم دیگرشان به کویری بی انتها بوده و هست . از یک سو خنکی و شادابی و آب دریافت می کردند و از سوی دیگر گرما و خشکی و طوفان گرد و خاک .در این خطه ،آب در زیر زمین پنهان بود . پنهانی آب این مردم را به درون نگری و اندیشیدن و ابتکار و خلاقیت وا می داشت .

برای استخراج آب، این مایۀ حیات از زیر زمین، قبل از هر چیز باید به همزیستی مسالمت آمیز و صلح می اندیشیدند و آن را عملی می کردند . توزیع این آب کم به آن ها، حساب و کتاب ، مقرّرات ، قانون ، انصاف ، عدالت ، عدالت اجتماعی ،همیاری ، همکاری و بخشش و وقف کار خیر می آموخت . کم آبی آن ها را به یاری وا می داشت . آن ها آب را با یاری ترکیب کردند و کلمه آبیاری را ابداع کردند . یعنی آب + یاری . در این سرزمین های حاشیۀ کویر، بدون یاری، آبی در کار نبود .بدین ترتیب یاری و مشارکت، اساس هر کاری در این شهر و مناطق گردید . وقتی پای یاری پیش می آمد، هیچ‌کس از دین و ایمان و مذهب و قوم و قبیله کسی سؤال نمی کرد . این درک از زندگی موجب گردید که محلات و کوچه ها و دربند ها و بازارهایی درست شود که در آن مردمانی از ادیان مختلف زندگی و کسب و کار کنند . موجب شد که مسجد و آتشکده و کنیسه و معبد در کنار هم ساخته شود .طبیعت و سختی استحصال آب به آن ها آموخت که چگونه با هم زندگی کنند .دشمن اصلی این مردم نه کویر بود و نه خشکی و کم آبی .مردم آماده به کار بودند . در زیر زمین، آب استخراج می کردند .

در زیرزمین، خانه ها عالی‌ترین پارچه ها و نفیس ترین قالی ها را می بافتند . در زیر سقف بازارها و تیمچه ها و کاروانسرا ها ریسمان ها را به رنگ های خدایی در می آوردند ، با مس و آهن، کارا ترین و نفیس ترین ابزار را می ساختند .این مردم با اقصی نقاط جهان تجارت می کردند . بیابان هایش آن چنان خشک و بی علف بود که پرورش گاو ورزا و اسب جنگی بسیار دشوار بود . کشاورزانش در صحراهای خشک ،به جای گاو، خود بر زمین بیل می زدند . گندم و جو علوفه و رناس و .. می کاشتند . حکامش می دانستند که این مردم صلح‌جو، اهل جنگ نیستند و این بیابان ها جای پرورش اسب نیست .مردم و حکام محلی درافتادن با حکومت مرکزی و برپایی جنگ را خیالی خام می دانستند . مردم یزد و شهرهای حاشیۀ کویر در طول هزاران سال می دانستند که رشد و توسعه و تعالی جز به یاری خداوند و کار و کوشش نیست .

مردم این دیار از چند هزار سال قبل، اصلاً به فکر غارت و دزدی و چپاول نبودند .کسری مخارج خود را با صنایع دستی و تجارت، تأمین می کردند . کویر، حافظ آن ها بود . قلعه ها و حصار ها جز نمایش قدرت حکام و هنر نمایی معماران چیز دیگری نبود . کویر، دشمن مردم نبود . دشمن اصلی، حکومت های ظالم بودند .حکامی که گاه لب های شاعران را با نخ و سوزن می دوختند . امّا حکام عادل و سازنده نیز کم نبودند . علماء و دانشمندان خداجوی صلح‌جو و سازنده فراوان بودند . آن ها قنات ها و آثاری را خلق کردند که میراث ماندگار است . عالی‌ترین میراث فرهنگی پایدار این شهر، مردمانی با فرهنگ مهربانی و میهمان دوستی و کار و تلاش و دوستدار انسانیّت با اخلاق خدامحور هستند .بدون مردم با اخلاق و معرفت های انسانی و سخت کوشی، هیچ توسعه ای اتفاق نمی افتد .

در انسجام اجتماعی این مردم، همین بس که آن ها حدود 5000 سال قبل برای تأمین آب خود، قنات ها را حفر کردند . قنات، قدیمی ترین شرکت عالم است . شرکت هایی که چند هزار سال دوام آورده اند . شرکتی که صدها خانوار در طول ده ها نسل در آن شریک هستند . شرکتی که در مقابل تغییر دین و مذهب و حکومت و اقلیم و آب و هوای انقلابات دوام آورده است . شرکتی که مردمان با ادیان مختلف در آن شریک هستند . شرکتی که جز با تساهل و تعامل و همزیستی مسالمت آمیز و صلح پایدار نمی توانست این‌چنین با دوام باشد . در این فقر طبیعی، غنای انسانی بسیار محکمی نهفته است . مجموع این عوامل طبیعی و انسانی و اخلاقی و تکنولوژیکی و اقتصادی – اجتماعی هویّتی ویژه را برای یزد آفریده است . هویّتی فرهنگی که برند این شهر است . برندی که نسل امروز و نسل های آینده از آن استفادۀ معنوی و مادّی خواهند برد . اخلاق و فرهنگی که می تواند الگوی دین داری وکشور و مردم داری باشد . اخلاقی که که میراث گذشته و هویّت امروز است و الگو و راهنمای آینده است .

مردم این شهر جز از خدا از کس دیگری ترس نداشتند . در مقابل حکومت های ظالم، این مردم، اوّل با سیاست و سپس با پول و اقتصاد و در عصر مشروطه با روزنامه و رسانه و بست نشینی و تظاهرات مقابله کردند . در تاریخ این شهر، کاربرد اسلحه جز درموارد بسیار محدود استثائی دیده نشده است .این شهر مشهور به داشتن مردمانی مؤمن ، مقتصد و عالم و تاجر و کشاورز و پیشه ور بوده است . یزد تا قبل از درآمد های نفتی، لشکر و پادگان و پاسگاه نداشته است . در عین بی مأموری، دزد ، جانی ، خیانت‌کار و زندانی هم نداشت . شهری که تا دهۀ 1350 زندانش کم‌ترین زندانی و دادگاهش کم‌ترین پرونده را درکشور داشته است .

استاد حسین مسرّت در طول بیش از چهل سال با بررسی موشکافانۀ منابع بسیار گسترده ، عظمت فرهنگی این شهر را در کتاب های «یزد، یادگار تاریخ» بازنمایی کرده است . مسرّت نشان داده است که یزد، یادگار تاریخ است و راهنما و راهگشای آینده . کتاب «یزد، یادگار تاریخ» نه تنها هویّت سازی یزد را درطول قرون نشان می دهد ، بلکه خود کتاب، بخشی از تاریخ و هویّت یزد است . استاد حسین مسرّت در این مجموعه کتاب ها آنچنان به همه عرصه های فرهنگی – تمدّنی ، اجتماعی ، اقتصادی و .. یزد پرداخته است که خود بخشی از فرهنگ و هویّت و تاریخ یزد شده است . حسین مسرّت با زحمات بسیار کتاب هایی را آفریده است که خود نیز یادگار تاریخ یزد و بلکه کشور شده است . عمرش دراز باد که فکر و تلاش و کتاب ها و مقالات و پرکاریش، هویّت ساز است .

*برگرفته از دیباچۀ یزد، یادگار تاریخ ، ج4: یازده – دوازده.

کریم کشاورز؛ خودآموخته‌ای بود دل سپرده به فرهنگ ‏*

کریم کشاورز؛ خودآموخته‌ای بود دل سپرده به فرهنگ ‏

ایسنا/یزد نویسنده و محقق حوزه فرهنگ یزد از استاد کریم کشاورز نویسنده شهیر کشورمان که مدتی نیز در زادگاه پدرش یزد تبعید بود، به عنوان نویسنده‌ای بزرگ، پژوهشگری ارجمند و مترجمی نامی و به گفته‎ی خودش «خود آموخته‌ای دل سپرده به فرهنگ» یاد کرد.

«حسین مسرّت» در گفت‎وگو با ایسنا، از استاد «کریم کشاورز» به نقل از خودش به عنوان «خود آموخته‌ای دل سپرده به فرهنگ» یاد کرد و با اشاره به نامه‎ای که در سال ۱۳۶۴ به وی درخصوص شرح زندگی پدرش محمد وکیل التجار یزدی از مشروطه‌خواهان نوشته بود، گفت: کشاورز در این نامه در رابطه پدرش بیان کرده است؛ «پدرم محمد در روستای محمدآباد چاهوک (یزد) متولد شد و سواد فارسی را در یزد آموخت. جد من محمد حسین در باکو تجارت داشت و در عین حال، نمایندگی حاجی محمد حسن امین الضرب را در آن شهر دارا بود. پدرم در سن ۱۷ سالگی از طرف جدم به باکو فرا خوانده شد و پس از چند سالی جدم درگذشت و تجارتخانه و لقب وکیل التجاری بازرگانان ایرانی باکو به او منتقل گشت. »

وی افزود: در ادامه‎ی این نامه آمده است؛ «پدرم به توصیه یک تاجر رشتی به رشت رفت و یک همسر رشتی (مادر من را) گرفت. باید بگویم که شادروان میرزا رضا کرمانی شهید در بازگشت به ایران که منجر به قتل ناصرالدین شاه قاجار شد در باکو در خانه ما منزل کرده بود. پدرم در دوره اول تقنینیه که انتخابات صنفی بود به نمایندگی گیلان منتخب گشت. من در رشت بدنیا آمدم پدرم با این که از جریانات انتخابات و جنبش مشروطیت در یزد به دور بود، گاهی جلساتی از یزدی‌ها و نمایندگان آنها در خانه ما تشکیل می‌شد و پدرم سعی می‌کرد آنها را از طرفداری سلطنت منصرف کند.»

به گفته‌ی مسرت، کشاورز همچنین در این نامه به تبعید پدرش به مشهد اشاره و عنوان کرده است؛ «او در آنجا با ملی‌یون تماس گرفت و مقدمه فرار ما را از مشهد به عشق آباد فراهم کرد و از آنجا به باکو و سپس به گیلان رفتیم. انقلاب گیلان (مشروطیت) آغاز شد. باری پدرم و ما به تهران رفتیم، او برای بار دوم به نمایندگی مجلس از گیلان انتخاب شده بود. دیگر چیز مهمی به یاد ندارم جز دو بار سکته قلبی پدرم که هر دو بار در مجلس اتفاق افتاد و در سکته دوم روی پلکان پارلمان افتاد و درگذشت او در ابن بابویه (تهران) مدفون گشت. پدرم موقع مرگ ۴۱ سال داشت.»

نویسنده کتاب «یزد، یادگار تاریخ» در ادامه شخصیت کریم کشاورز اشاره کرد و گفت: او نویسنده‌ای بزرگ، پژوهشگری ارجمند و مترجمی نامی بود وی با تألیف و ترجمه کتاب‌های هزار سال نثر پارسی، تاریخ ایران، مناسبات ارضی در عصر مغول، نهضت سربداران و حسن صباح و ده‌ها کتاب دیگر کوشش کرد تا سهمی در نگهداری میراث فرهنگی ایران داشته باشد و دین خود را به فرهنگ انسانی ادا کند.

مسرت به آثار دیگری مانند «یادبوده‌ها» و «فرخنده نامه» و البته قصه‌ای که هنوز بی‌نام او در راه است، اشاره و در مورد این آثار تصریح کرد: «فرخنده‌نامه» خاطرات تلخ و شیرین زندگی وی است و «یادبوده‌ها» نیز بیش از ۸۰۰ صفحه دارد که حاصل عمری تلاش و مبارزه فرهنگی وی و روزهای تبعیدش در یزد است.

وی به نقل از «پریبرز نسیمی» دبیر بازنشسته دبیرستان کیخسروی و «فرهمند» دبیر عربی، گفت: کشاورز چند سالی، از حدود ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ خورشیدی، دبیر زبان فرانسه دبیرستان کیخسروی بوده است.

مسرت با بیان این که کریم کشاورز در کار خود بی ادعا بود و می‌گفت:«خود آموخته‌ای است دل سپرده به فرهنگ»، اظهار کرد: وی عمری را با درآمد اندک از راه نوشتن گذراند و به خویشتن را از گزند دلبستگی‌های دنیوی بر کنار داشت. وی به زبان‌های فرانسه و روسی تسلط و با زبان‌های عربی و ترکی و انگلیسی آشنایی داشت.

وی در ادامه گفت: کریم کشاورز دو اثر مهم دیگر نیز ترجمه کرده است که هنوز زیر چاپ نرفته و این دو اثر «پارت و روم» و «زبان‌های ایرانی» نام دارد.

مسرت خاطرنشان کرد: از کارهای ارزنده‌ی او که از طریق آن خواسته تا دین خود را به مردم زادگاه پدریش و شهری را که مدت زمانی در آن بسر برده را ادا کند، «یادداشت‌های حسنک یزدی در سفر گیلان» است که در سال ۱۳۵۰ از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب به چاپ رسیده است.

وی در مورد این اثر گفت: در این اثر، زیبایی‌های گیلان را از زبان حسنک یزدی می‎‌خوانیم؛ حسنک که پسر بچه‌ای کنجکاو از محله چهارمنار یزد و فرزند محمد علی، کارگر شعربافی است در سن دوازده سالگی به سفر می‌رود و در این شهر پرسش‌هایی می‎کند که با پاسخ آن خوانندگان هم با تاریخچه گیلان و هم با واژه‌ها و اصطلاحات یزدی آشنا می‌‎شوند.

این نویسنده و محقق یزدی ادامه داد: دومین اثر ارزنده وی در باب یزد «فی‌المدت المعلومه» شامل چند داستان کوتاه است که این کتاب در سال ۱۳۵۵ از سوی مؤسسه امیرکبیر به چاپ رسیده و کشاورز در پیشگفتار آن چنین آورده است؛ «بخش بزرگ این داستان‌ها درباره یزد و زندگی قشری از مردم آن دیار در آغاز قرن حاضر است.»

وی اضافه کرد: این داستان‌ها که به نام‌های «حضرت اشرف»، «صغری»، «آدم‌ها و ماجراهای کوچه نو» و «هادی عطار را خبر کردند»، بیش از صد صفحه از این کتاب ۱۹۰ صفحه‌ای را در برمی‌گیرد.

به گفته‌ی مسرت، در این داستان‌ها از زبان قهرمانان آن با یک سری حکایت‌های تلخ و شیرین روبرو می‌شویم و لطف این داستان‌ها، در این است که همگی‌شان به گویش ویژه یزدی نگارش یافته و با توضیحاتی که نویسنده در زیرنویس صفحات می‌دهد بیشتر با ریشه و معنی واژه‌های یزد آشنا می‌شویم.

وی گفت: داستان «آدم‌ها و ماجراهای کوچه نو» را در پاییز ۱۳۱۲ و ‌«هادی عطار» را در بهار ۱۳۱۴ خورشیدی به نگارش درآورده و با داستان‌های «حضرت اشرف»، مقالاتی چند نیز در مجله پیام نو به چاپ رسانده که این مقالات در باب فرهنگ و فولکور و اشعار سنتی و بومی یزد است.

مسرت در پایان نیز یادآور شد: این نویسنده پرکار سرانجام در ۱۸ آبان ۱۳۶۵ در سن ۸۶ سالگی دیده از جهان فرو بست.

*برگرفته از ایسنای مرکز یزد (1402/9/13)

علاقۀ شمس آل احمد به ماشین‌ نوشته‌ها*

حسین مسرّت

نام شمس‌الدین آل‌احمد، نویسنده و محقق ایرانی با نام برادرش جلال آل‌احمد گره خورده و شاید کمتر درباره‌ خودش و خدماتش بدانیم. شمس که ۱۴ آذر سال ۱۳۸۹ از این جهان کوچید، علاوه بر نویسندگی و پژوهش، از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بود و نیز همه عمر به عنوان دبیر آموزش و‌ پرورش فعالیت کرده بود. اما دوستی من با زنده یاد شمس آل احمد، به دهه ۶۰ باز می‌گردد، در آن دهه ما به صورت ارسال نامه با یکدیگر ارتباط داشتیم و پس از آن هر زمانی که از یزد به تهران می‌رفتم، با ایشان دیداری در منزلشان حوالی خیابان وصال داشتم و ایشان هر بار که به منزلشان می‌رفتم و به شمس شیرینی یزدی هدیه می‌دادم، یک کتابی به من هدیه می‌دادند. ایشان هم به شوخی در صفحه اول کتاب می‌نوشتند: «این کتاب در وجه پشمک حسین مسرت!». یکی از آثار ماندگار شمس آل احمد، طوطی نامه و سفر روس است که با زنده یاد جلال آل احمد منتشر کردند.

اخیرا نیز متنی توسط آقای سید محمدعلی گلاب‌زاده منتشر شده، به نام سفر به کرمان و یزد از یادداشت‌هایشان منتشر شده است. او انسانی درویش و عارف بود.

زنده یاد شمس آل احمد به غیر از علاقه برروی متون ادبی، سفرنامه‌ها، کتاب‌هایی در وصف برادرش (جلال آل احمد) به موضوع جالب دیگر عشق می‌ورزید. کاری که بنده به ایشان کمک می‌کردم تا زمانی که شمس آل احمد زنده بود، او علاقه عجیبی به ادبیات راننده‌ها داشت (به اصطلاح ماشین نوشته‌ها!)(1) او متن‌هایی که پشت ماشین‌های سنگین و باری و اتوبوس‌ها نوشته می شد، یادداشت و جمع آوری می‌کرد. هر زمان که به تهران می‌آمدم من نیز به سفارش ایشان در طول مسیر نوشته‌های پشت وانت ها، اتوبوس ها را می‌خواندم و یادداشت می‌کردم تا به آقای آل احمد بدهم. متاسفانه عمر ایشان وفا نکرد و این اثر برای ماشین نوشته‌ها، هیچگاه منتشر نشد، در صورتی‌که اگر این کتاب منتشر می‌شد، بسیار می‌توانست جذاب و قابل ارائه در فرهنگ عامه و فولکلور باشد. چندین باری که به تهران پس از درگذشت ایشان به منزلشان مراجعه کردم، فرزندشان «جلال» (که به یاد برادرشان جلال آل احمد این نام را برروی پسرش گذاشت) ظاهرا ایشان نیز برنامه‌ای برای انتشار این اثر نداشتند.

(1) چندین کتاب بدین نام گردآوری آقایان دکتر سید جعفر حمیدی،سیدجمال هادیان‌ طبائی‌‌زواره،سیدسعید آل‌هاشمی،حسن فضیلت‌خواه،ح‍س‍ی‍ن‌ م‍ن‍وچ‍ه‍ر پ‍ارس‍او فرهاد دیوسالار در بازار کتاب وجود دارد ( بنگرید تارنمای کتابخانه ملی ایران )

*آرمان امروز ش 4339 (14/8/1402) ص8

فرهنگی نمونه و ناب * (2)

حسین مسرّت

لغات متشابه (هم آهنگ)

لغات متشاکل (همگون)

لغات متفاوت (ناهمگون)

لغات متماثل (همانند)

لغات متّضاد (مخالف)

لغات متجانس یا (هم ریشه)

لغات متقارب (همگرا)

لغات مترادف (هم معنا)

لغات مشدّد و غیر مشدّد آن‌ها

لغات اضداد (دوگانه)

جمع مکسّر لغات به فارسی سره و مفردشان

لغات مخفف و اصل آن‌ها

لغات اختصاری (کوته نوشت) و اصل آن‌ها

لغات مقلوب (وارونه) دیگر

چند نکتۀ گفتنی :

با اینکه گردآورنده در تدوین کتاب خود به هیچ وجه به کتاب های همسانی که در مقدّمه این معرفی اشاره شد ، ننگریسته و کار خود را بر پایۀ روش های ابداعی خود بنیان نهاده . خوب بود در مقدّمه اشاره ای بدان ها می نمود و از برخی ظرایف و مباحث آنان بهره می برد .

کار خوب گردآورنده که ای کاش با آوانویسی لاتین هم همراه شد بود ، مُعرب و مَشکول نمودن همۀ واژه برای درست خوانی و آسان خوانی واژه هاست .

درشناسنامه و روی جلد آمده: چاپ هشتم ، ویرایش پنجم در حالی که ویرایش پنجم، چاپ نخست است . در فیپا درست نوشته: ویراست پنجم.

نکتۀ بسیار قابل درنگ و در خور ستایش و الگو پذیر برای پژوهشگران اینکه به دلیل پیوند نزدیکی که نگارنده با آن گردآورنده داشت، بارها می دید که این مرد والا همّت به رغم ناتوانی جسمی، باز دست از پژوهش برنداشته و بی درنگ پس از چاپ سپاری کتاب نامبرده ، آخرین نمونۀ چاپ را به دست گرفته و ده ها واژۀ نو یافته را بدان می افزود .

****

پس از درگذشت اصغر گلشن تفتی دو کتاب با عنوان زیر در نکوداشت او چاپ شد:

گذری بر گلشن (یادنامه و کارنامۀ اصغر گلشن تفتی)، به کوشش: کاظم دهقانیان نصرآبادی، یزد: آواز قلم سدید ، 1393، وزیری، 288ص، رنگی.

( دربارۀ زندگی و آثار گلشن است.)

یاد گلشن (مجموعۀ مقالات همایش ملّی نکوداشت مؤلّف فرهنگ گلشن)، به کوشش: محمّدباقر کمال الدّینی، سید شهاب الدّین کمال الدّینی، مریم امیری فر، یزد: نشر کمال،1396، وزیری،197 ص.

( دربردارندۀ گفتارهایی در زمینۀ فرهنگ نویسی و فرهنگ گلشن از جمله گفتارهایی در زمینۀ اهمیّت این فرهنگ با عنوان:«ضرورت توجّه بیشتر به لغات اضداد در فرهنگ گلشن» و «معرّفی و تحلیل محتوای فرهنگ گلشن» است.)

****

برخی کتاب های فرهنگ همانند

املاء را غلط ننویسیم و کلمات متشابه : نظام الدّین نوری ،ساری: زهره ، 1376 .

انشا‌ء‌ نو فردوسی‌ بسبک‌ قدیم‌ و جدید ، محتوی.... لغات متشابه : نصرالله مهرخوان . مشهد : کتابفروشی فردوسی، بی تا .

تست فارسی و لغات متشابه : کمال طالقانی ، اصفهان : مشعل، 1345 .

فرهنگ جامع لغات متشابه فارسی و عربی : عبدالله قاسمی شهمیرزادی ، تهران : راستی نو ، 1369 .

فرهنگ حسینی ، شامل کلمات متشابه و جناس با معانی : احمد حسینی ، به کوشش: حسن هاشمی، شیراز: نوید شیراز، 1376 .

فرهنگ لغات متشابه : نعمت الله ذکایی بیضاوی ،تهران: وحید ، 1359 .

فرهنگ لغات متشابه فارسی ، محمدّ رضایی، 1369 .

فرهنگ لغات متشابه ، مترادف و متضاد درزبان فارسی : حسن جعفر صادقی ، تهران:اعلمی ، 1384 .

فرهنگ لغات متشابه و در زبان و ادبیّات آذربایجان: علی اسماعیل فیروز تمرین، تهران : دنیا ، 1368 .

فرهنگ مشعل .... و لغات متشابه : کمال طالقانی ، اصفهان : مشعل، 1344 .

کامل ترین فرهنگ متشابه : بهرام خواجه ، تهران : خورشید نو ، 1349 .

لغات متشابه برای داوطلبان کنکور : محمّد افشار .

کتابنامه

تارنمای کتابخانۀ ملی ایران www.nlai.ir

ف‍ره‍ن‍گ‌ گ‍ل‍ش‍ن‌؛ م‍ج‍م‍وع‍هۀ ک‍ام‍ل‌ ل‍غ‍ات‌ م‍ت‍ش‍اب‍ه‌، م‍ت‍ش‍اک‍ل‌، م‍ت‍ف‍اوت‌، م‍ت‍م‍اث‍ل‌.../ م‍ول‍ف‌ اص‍غ‍ر گ‍ل‍ش‍ن‌ت‍ف‍ت‍ی‌. ی‍زد‏: ان‍ت‍ش‍ارات‌ ی‍زد؛ تهران‏: آرم‍ان‌‏، ۱۳۷۵.

ف‍ره‍ن‍گ‌ گ‍ل‍ش‍ن‌؛ م‍ج‍م‍وع‍ه‌ ک‍ام‍لی از ل‍غ‍ات‌ م‍ت‍ش‍اب‍ه‌، م‍ت‍ش‍اک‍ل‌، م‍ت‍ف‍اوت‌، م‍ت‍م‍اث‍ل‌.../ م‍ول‍ف:‌ اص‍غ‍ر گ‍ل‍ش‍ن‌ت‍ف‍ت‍ی‌، ویراست ۳، ی‍زد: ان‍دیشمندان ی‍زد‏، ۱۳۸۷.

فرهنگ گلشن م‍ول‍ف:‌ اص‍غ‍ر گ‍ل‍ش‍ن‌ت‍ف‍ت‍ی‌،: مجموعه كاملی از لغات: متشابه، متشاكل... ، ، یزد: نیکوروش، ویرایش چهارم، 1389، 332ص// يزد: نيكوروش‏، ویرایش پنجم ، ۱۳۹۲، 344ص.

فرهنگ نمونه : شامل ۶۰۰۰ لغت متشابه .متشاکل. متفاوت. متماثل. متضاد/مولف اصغر گلشن تفتی [بی جا]: اصغر گلشن تفتی، ۱۳۶۹

گ‍ل‍ش‍ن‌ ل‍غ‍ات‌: م‍ج‍م‍وع‍ه‌ ک‍ام‍ل‍ی‌ از ل‍غ‍ات‌ م‍ت‍ش‍اب‍ه‌، م‍ت‍ش‍اک‍ل‌.../ م‍ول‍ف‌ اص‍غ‍ر گ‍ل‍ش‍ن‌ ت‍ف‍ت‍ی‌ [وی‍راس‍ت‌ ]۲ ی‍زد : ب‍ن‍ی‍اد ف‍ره‍ن‍گ‍ی‌ - پ‍ژوه‍ش‍ی‌ ری‍ح‍ان‍ه‌ ال‍رس‍ول‌ (س‌)، واح‍د ان‍ت‍ش‍ارات‌ ، ۱۳۸۲.

گ‍ل‍ش‍ن‌ ل‍غ‍ات‌: م‍ج‍م‍وع‍ه‌ ک‍ام‍ل‍ی‌ از ل‍غ‍ات‌ م‍ت‍ش‍اب‍ه‌، م‍ت‍ش‍اک‍ل‌، م‍ت‍م‍ای‍ل‌، م‍ت‍ض‍اد، م‍ت‍ج‍ان‍س‌.../ م‍ول‍ف‌ اص‍غ‍ر گ‍ل‍ش‍ن‌ ت‍ف‍ت‍ی‌ ت‍ه‍ران‌: روزن‍ه‌، ۱۳۸۰.

*برگرفته از جهان کتاب، ش 401.

فرهنگی نمونه و ناب (1)

حسین مسرّت

فرهنگ گلشن : اصغر گلشن تفتی ، به کوشش و مقدّمۀ کاظم دهقانیان نصرآبادی ، یزد : شاهنده، ویرایش پنجم [چاپ یکم]، 1402 ، وزیری ، 456 ص، مصوّر (بخش رنگی).

از میان صدها فرهنگ لغت فارسی که در طول تاریخ در دست است ، تقریباً و همگی بر پایۀ نظام الفبایی واژه ها سامان یافته است . یعنی برای مراجعه بدان یکراست باید سراغ واژه رفت ودر حوزه های فلسفی ، عرفانی ، تاریخی و ادبی به گزارش یک واژه و گاهگاهی شواهدی از متون کهن و یا معاصر را در دامنۀ آن دید . حتّی فرهنگ های تخصّصی علمی و فنّی هم براساس نظام الفبایی سامان یافته اند ؛ ولی از میان این فرهنگ ها ، شماری هم هستند که کاربردی فراتر دارند و از آن سامان پیروی نمی کنند، مانند فرهنگ لغات قافیه که کلمات به ترتیب آخر آن ساماندهی شده و برای شاعران و سخنوران است یا فرهنگ زان سو است .

و در میان این ها ، چند فرهنگ وجود دارد که به مباحثی هم چون . کلمات متشابه و متضاد و غیره پرداخته است که کهن ترین آن فرهنگ مشعل اثر کمال طالقانی چاپ شده به سال 1344 ش است و پس از آن چند کتاب با نام های گوناگون چاپ شده است که در پایان این گفتار می آید.

کوتاه سخن آنکه در سال 1369ش آموزگار شیفته و علاقه مندی با نام « اصغر گلشن تفتی »(1304-1392ش) ، بر پایۀ بایستگی که خود بدان رسیده بود و بدون الگو برداری و نگریستن به کتاب های همانندی که نام آن ها می آید، دست به کار گردآوری فرهنگی به نام «فرهنگ نمونه و ناب» یا «فرهنگ نمونه : شامل ۶۰۰۰ لغت متشابه .متشاکل. متفاوت. متماثل. متّضاد» شد که نه تنها همۀ مباحث کتاب های پیشین را داشت، بلکه مباحث تازه ای نیز بدان پیوست شده بود .

گردآورنده در بیان انگیزۀ ساماندهی چنین فرهنگی می نویسد :

«برای هیچ کس پوشیده نیست که پایه و اساس همۀ زبان ها بر الفاظ نهاده شده که نام آن ها را لغت گذاشته اند و بدیهی است بیان هر مطلب و موضوعی بدون کاربرد لغت، امری محال است وهمان گونه که ساختن هیچ بنایی بدون مصالح ساختمانی امکان پذیر نیست؛ بدون دانستن لغت هم امکان هیچ تقریر وتحریر میسّر نمی باشد و همۀ انسان ها موقعی می توانند بگویند و بنویسند که به لغات و نکات دستوری زبان خود آشنایی داشته باشند؛ یعنی لزوم لغت جهت گفتن و نوشتن به منزلۀ لزوم غذا برای بدن می باشد.

لذا خوشحالم که با داشتن بضاعتی مزجات، توفیق آن را داشته ام که قدمی هرچند کوچک در راه تحقیق و احیاء لغت و تألیف لغت نامه ای تازه با سبکی تازه در مورد تعدادی لغات خاص که آشنایی با آن ها ضرورت داشت وتاکنون هم برای تهیّۀ آن اقدام نشده بود بردارم. »

این دوبیتی هم در برگ های پایانی کتاب چاپ شده است که شاید سرودۀ گردآورنده باشد:

هیچ فرهنگی چو این فرهنگ نیست چون که الفاظش به هم همرنگ نیست

هست الفاظش بسی نغز و نقیح هم بدیع و هم بلیغ و هم فصیح

روحیّۀ پژوهشگری این انسان با عزم و اراده که آموزگار ساده ای بیش نبود و در حالی که ناتوانی جسمی در حال چیرگی کامل بر او بود ، بعدها در سال 1375 موفق به چاپ و ویرایش نوین آن با عنوان:«ف‍ره‍ن‍گ‌ گ‍ل‍ش‍ن‌» شد. باز عزمی جدّی تر او را بر آن داشت که در سال 1380 با افزودن مباحثی جدید و صدها واژۀ تازه یافتۀ ذیل مباحث پیشین آن را با نام «گ‍ل‍ش‍ن‌ ل‍غ‍ات‌»چاپ کند . چاپ بعدی نیز در سال 1382 با همان نام بود.

ویرایش و یا حتّی چاپ دوم ،آثاری چون فرهنگ های لغت آن هم از سوی اشخاص غیر وابسته به نهادهای دولتی تقریباً نادر است و شاید در نزد برخی ناشران دانشگاهی و دولتی کاری عادّی باشد، چون سرمایۀ دولتی است . امّا در نزد آموزگاری که ساکن شهرستان کوچکی چون تفت است، عجیب می نماید و نشان از همّت والای او می دهد، شاید برخی بپندارند که نگارنده در این امر غلو نموده است ، ولی کسانی که از نزدیک با شرایط روحی به ویژه جسمی گردآورنده آشنایند . سخن مرا گزافه نمی پندارند .

و باز این آموزگار دوستدار دانش و آگاهی به فاصلۀ شش سال از ویرایش سوم ، در حالی که دیگر به کلّی ناتوان و خانه نشین شده بود و قدرت حرکت از او گرفته شده بود، ویرایش تازه اش را با همان نام « فرهنگ گلشن » در سال 1387 گردآوری ، چاپ و روانۀ بازار کرد که در آن نه تنها مباحثی تازه افزوده بود، بلکه صدها واژه ذیل همان مباحث پیشین وارد نموده که بسیار در خور درنگ و بررسی است و دوباره بنابر آخرین ویرایش در بخش های گوناگون آن بیش از 30 هزار واژه در این فرهنگ شناسایی شده است ، هرچند ممکن است چندین هزار واژه در این مباحث مشترک باشد. حسن کتاب که نشان از دقّت و سخت کوشی گردآورنده می دهد ، مُعرب و مشکول نمودن همۀ واژه هاست ، که بسیار کار را برای برگردآورنده سخت و طاقت فرسا ولی برای دانش پژوهان و دانشجویان آسان و هموار نموده است و به دلیل آزرمی که نزد او سراغ است در همۀ بخش ها ، به رغم گردآوری ، از ذکر واژه های رکیک ، موهن ، نادرست ، غیرمتعارف و شرم انگیز خودداری کرده است .

ویرایش چهارم این کتاب که همراه بود با تقریظ چند تن از اندیشمندان و استادان حوزۀ فرهنگ‌نویسی، در سال ۱۳۸۹ش منتشر شد و اهمیّت علمی و ادبی آن را برای جامعه روشن‌تر کرد و سرانجام در سال 1392 ش گردآورنده، ویرایش پنجم و آخر کتاب را روانه بازار کرد و در 17 بهمن همان سال در88سالگی در بیمارستان مرتاض یزد در گذشت و در شهر تفت به خاک سپرده شد.

در ویرایش تازه (پنجم) که به کوشش و مقدّمۀ جامع محمّدکاظم دهقانیان نصرآبادی که از نویسندگان نامی شهرستان تفت بوده و با همّت سعید گلشن، فرزند گردآورنده در سال 1402چاپ شده، به غیر از افزودن گفتاری با عنوان:« گذری بر لغت نامه نویسی در زبان فارسی» به قلم هادی دهقانیان نصرآبادی نوشته شده، پنج تقریظ در ستایش و ارجمندی کتاب از سوی پرفسور سید عارف نوشاهی (پاکستان) پرفسور محمد ابوالکلام سرکار (بنگلادش) پرفسور فلیحه زهرا کاظمی (پاکستان) ، دکتر محمّدکاظم کهدویی و محمّدعلی هنرمند قمی (ایران) و نیز دو بخش با عنوان «واژه های مخفّف و اختصاری» که در ایران رایج است و نیز گفتاری با عنوان:«نگاهی به زادگاه مؤلف فرهنگ گلشن» که شهر تفت باشد از سوی کوشندۀ آن آقای دهقانیان و نیز واژه های مقلوب از سوی آقای محمّدعلی هنرمند قمی بدان افزوده شده و ارزشمندی آن را دوچندان کرده است:

چون ویرایش پنجم، واپسین ویرایش آن است . به ذکر 14 بخش کتاب که به نام 14 گلبن آمده، پرداخته می شود :

دیباچۀ دفتر چهارم یزد، یادگار تاریخ

هر آن که در پی تحقیق و کارِ تاریخ است

به ویژه یزد که دیرین دیارِ تاریخ است

به یک کتاب ، مدامش نیاز هست که آن

کتاب فاخرِ «یزد، یادگارِ تاریخ» است

اکبر قلمسیاه

چهارمین دفتر «یزد، یادگار تاریخ»، اینک پیش روی من و شماست . نگارنده هیچ گاه در سال 1375 که این کتاب را با اشارۀ دوست خوبم دکتر غلامرضا محمّدی «کویر» که آن هنگام فرماندار شهر یزد بود و فرهنگ دوستی و فرهنگ پروری را پیشۀ خود کرده بود، به دست حروف چینی سپردم و سپس با پایمردی میرزا محمّد کاظمینی، مدیر کلّ وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد و دبیر انجمن کتابخانه های عمومی استان یزد در سال 1376 چاپ شد و سپس با همراهی و سرمایه گذاری دوست بزرگوار و فرهنگ مدار و یزدی تبارم، علی زهرایی ، ویرایش دوم دفتر نخست با بهترین کیفیّت و زیباترین گونه در سال 1395 به چاپ رسید و همو اهتمام به سرمایه گذاری و چاپ دفتر دوم در سال 1398 کرد و سپس دفتر سوم با سرمایه گذاری و همراهی دوست خوب و سی ساله ام، سید محمّد موسوی که ناشر کارآزموده ای هم است، در سال 1400چاپ شد ، هرگز گمان نمی کردم که روزی بیاید که برای دفتر چهارم آن دیباچه بنویسم.

در این چهل سالی که این جانب برپایۀ دلبستگی که به سرزمین پدری ام یزد داشتم ودر حوزۀ یزد پژوهی قلم زدم ، بسیاری با راهنمایی، انتقاد ، تشویق ، ترغیب و همراهی خود زمینه های گردآوری نگارش ، ساماندهی و چاپ گفتارهای این مجموعه را فراهم آوردند و سپس با رهنمود آنان این دفتر ها با نام «یزد، یادگار تاریخ» هویّتی دیگر گرفت که به تعبیر دوتن از پژوهشگران نامی یزد، آقایان دکتر یدالله جلالی پندری، استاد فرزانۀ ادبیّات فارسی دانشگاه یزد و دکتر علی اصغر سمسار یزدی ، استاد دانشگاه یزد و مدیر مؤسسۀ تمدّن کاریزی، در حکم «دایرة المعارف یزد» است ، امّا به قول قدیمی ها چراغ نخست را زنده یاد استاد والاتبار ایرج افشار ، دانشی مرد یگانۀ روزگار ما روشن کرد که نخست درسال 1376 در نامه ای چنین نوشت:

« حضرت مسرّت، کتاب مرحمتی رسید و واقعاً مسرّت حاصل شد.از اینکه چنین مجموعۀ مفیدی برای شهر یزد انتشار یافته است.ورق زدنش برایم دلپذیری ها داشت از حیث اینکه در حقیقت، مرور تاریخ یزد بود از همه جوانب.

آنچه به نظرم ضرورت داشت، تهیۀ واژه نامۀ یزدی در پایان آن بود تا کسانی که یزدی نمی دانند، بتوانند در یک فهرست لغات منظّم به آسانی بدان دست یابند و ضمناً معلوم باشد که شما چه کلمات یزدی را در مقالات خودآورده اید. با احترام، ایرج افشار»

وی سپس دیباچه ای بر ویرایش دوم دفتر نخست آن نوشت . از سویی باید اشاره به لطف هایی کنم که بسیاری از یزدیان در حقّ حقیر روا داشتند و هرکدام با زبانی مرا نوازش دادند. آنگاه که دکتر داریوش مهرشاهی، استاد بازنشستۀ جغرافیای دانشگاه یزد و جغرافی دان نامی یزدی، هر ساله از لندن و استاد ابوتراب تاران، موسیقی دان یزدی، هر ساله از دانمارک به یزد می آیند و این کتاب سنگین را می خرند و باخود می برند و می گویند : «هر یزدی باید دورۀ این کتاب را در خانه اش داشته باشد.» حظّی وصف ناشدنی به نگارنده دست می دهد و می گوید: بی گمان آن شب زنده داری ها و خون دل خوردن ها و با گرسنگی پی یک مقاله دویدن و از این شهر تا آن شهر رفتن و از این کتابخانه تا آن کتابخانه گشتن و صدها ساعت گفتگو با بزرگان و نام آوران و پیشکسوتان و اهل فرهنگ وهنر انجام دادن ، پس ارزش آن همه سختی کشیدن را داشت و بسیار برایم بسیار لذّت بخش است که در اینجا بگویم این کتاب دفتر پنجمی هم خواهد داشت. که در حال ساماندهی است.

از این رو جای آن دارد که از مدیران فرهنگی و صنعتی استان یزد که با خرید شماری از دفتر های یکم تا سوم این کتاب، زمینه های تشویق و ترغیب سرمایه گذاران کتاب را فراهم کردند، سپاسگزاری کنم.

در این دفتر هم 160 گفتار نگارنده گرد آمده و کوشش شده است در موضوع های گوناگونی چون: تاریخ، فرهنگ، ادب، کتابشناسی ، بزرگان، هنر و معماری یزد باشد .این گفتارها هم برگرفته از گفتارهای نوشته شده در سال های 1364 تا پایان 1400 است و چنانکه که در دفتر های پیشین هم گفته شد، تلاش شده است همراه با ویرایش و پیرایش، آگاهی های آن هم به روزرسانی شود.چون این مجموعه، دفتر پنجمی نیز خواهد داشت، تصمیم گرفته شد فهرست های چندگانۀ (انسانی، جغرافیایی، نام کتاب و غیره) در پایان دفتر پنجم بیاید.

این دفتر نیز با پایمردی و مهربانی گرامیانی فراهم شده که بایسته است از آن ها سپاسگزاری کنم.

1-پروفسور محمّدحسین پاپلی یزدی، جغرافی دان نامی ایران و جهان که هم مساعدتی در چاپ ویرایش دوم دفتر نخست کتاب داشتند و هم مقدمۀ فاضلانه ای را براین دفتر نوشتند.

2-استاد محمود رهبران، خوشنویس نامی جهان اسلام که بازهم اجازه دادند از آثار و خطوط خوششان در این دفتر نیز بهره گرفته شود.

3-استاد محمّدعلی حدّت، نگارگر نامی ایران که اجازۀ چاپ نگارۀ نفیس مسجد جامع کبیر یزد را برای نخستین بار در این کتاب دادند.

4- مترجمان گرانقدری که به برگردان دیباچۀ ادبی کتاب به زبان های گوناگون همّت ورزیدند. دکتر خوزه کوتیاس فرر، استاد زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در دانشگاه الیسانته شهر الیکنته اسپانیا (اسپانیایی، انگلیسی و فرانسوی) ؛ پیرو دونینی ، دکتری رشتۀ زبان و ادبیّات فارسی در دانشگاه کافوسکاری ونیز (ایتالیایی)؛ دکتر فاطمۀ سمواتی ، مدرّس زبان، فرهنگ و ادبیّات فارسی در دانشگاه تهران (اردو، روسی و هندی) ؛ ؛ فاطمۀ جعفری (چینی) و ابوطالب درّانی (عربی ).

5-دکتر پیام شمس الدّینی، پژوهشگر و ایران شناس که با مهربانی، زحمت ساماندهی، بازنگری و ویراستاری این کتاب را چونان دفترهای دوم و سوم پذیرفت.

6- هنرمندان و عکاسان نامی استان یزد که تمامی تصاویر رنگی کتاب، حاصل ذوق و هنر آنان است.

7-آقای حمیدرضا صالحیه، مدیر هنرمند نگارخانۀ مارلیک که اجازه دادند تصاویر برگزیده از دورۀ کتاب« ثبت احوال بافت» در این کتاب جای گیرد.

8-آقای سید محمّد موسوی، مدیر انتشارات اندیشمندان یزد، بابت سرمایه گذاری و نظارت بر چاپ کتاب.

9-خانم نجمۀ فتوحی فیروزآبادی، هنرمند و طرّاح یزد که روی جلد و صفحه آرایی کتاب اثر هنر ایشان است .

10- دخترم مینا مسرّت که در طیّ دو سال مداوم با دقت و زحمت به حروف چینی این دفتر مشغول بود.

از اهتمام ویژۀ آقایان میرزا محمّد کاظمینی، مدیر عامل مؤسّسۀ فرهنگی ریحانه الرّسول یزد، خانوادۀ زنده یاد سعید افضلی پور،رئیس پیشین خانۀ معدن استان یزد و سید محمّد موسوی، مدیر اجرایی انتشارات اندیشمندان یزد در نشر کتاب سپاسگزاری می شود.

هرچه خوبی و راستی است از این عزیزان است و هرچه کژی و کاستی است از این بندۀ ناتوان است.

امیدوارم خوانندگان نکته سنج ناراستی های کتاب را با نگارنده در میان بگذارند.

حسین مسرّت

یزد - تابستان 1402

hmasarrat@yahoo.com

سرگذشت مجموعۀ اسناد و کتب خطّی کتابخانۀ تخصصّی ریحانة الرسول یزد* (4)

نگارش :حسین مسرّت

تاکنون در سه دورۀ آیین حامیان نسخ خطّی ایران از بنیانگذار و نیز مجموعۀ خطّی ریحانة الرسول تجلیل شده است و یک بارهم در سال 1384 ش از بنیانگذار مؤسسّۀ به عنوان واقف نمونۀ کشوری از سوی سازمان اوقاف کشور تجلیل شده است.

نفایس گنجینۀ اسناد و نسخ خطّی میرزا محمّد کاظمینی

  1. شجره نامۀ نزهةالعیون و نهایةالفنون که به نام شجره نامۀ آدم تا خاتم معروف است.
  2. وقفنامۀ مسجد خضرشاه چهارمنار به تاریخ ؟ قمری.
  3. رساله در علم نجوم.
  4. جام جم: رکن الدّین اوحدی مراغه ای ، نگارش سدۀ دهم هجری.
  5. رسالۀ روح وبدن :محمدبن سلیمان فضولی بغدادی ،نگارش 1269ق.
  6. دیوان انوری:اوحدالدّین علی انوری ابیوردی، نگارش سده یازدهم قمری.
  7. فرهاد وشیرین .کمال الدّین محمّد وحشی بافقی،نگارش سدۀ10و11قمری.
  8. بیاض ریاض:اسکندر، نگارش سده یازدهم قمری.
  9. برگزیده ای از دیوان خاقانی ، نگارش سده یازدهم قمری .
  10. سبحة الابرار :عبدالرحمن بن احمد جامی ، نگارش سدۀ نهم قمری.
  11. قرآن کریم ،کاتب: علی اکبر اصفهانی ، نگارش سدۀ هفتم قمری.
  12. قرآن کریم ، کاتب:احمدالشریف یزدی ، نگارش 1261 قمری.
  13. زادالمعاد :محمّد باقر مجلسی.
  14. جامع نقلیات(به زبان اردو).
  15. دیوان حافظ.به سفارش سلطان حسین بایقرا ، نگارش سدۀ دهم قمری.
  16. دیوان نورعلیشاه:محمّدعلی نورعلیشاه طبسی اصفهانی، کاتب :هاشم نیشابوری یزدی، نگارش 1312ق.
  17. مثنوی معنوی : مولانا جلال الدّین محمّد بلخی،نگارش1261 قمری.
  18. قصاید حکیم سنائی :ابوالمجد مجدود بن آدم سنائی، نگارش 1269 قمری.
  19. دیوان ریاض همدانی،میرزاجعفر ریاض ، نگارش سده سیزدهم قمری.
  20. دیوان سعدی.با چندین لوحۀ مینیاتور.

-------

کتابنامه

ارمغانی ، زهره : اوج نگاه، گزیده ای از خطوط ، نگاره ها ، تذهیب ها، :قم: مجمع ذخائر اسلامی،1385.

افخمی عقدا ، رضا و مسرّت ، حسین « وقف نامۀ مسجد چهارمنار خضر شاه » وقف ،میراث جاویدان، س 22، ش 85(بهار1393):176-145.

حاجی شعبانی ، محمّد :یزد در اسناد مطبوعاتی گنجینۀ میرزا محمّد کاظمینی،قم : صحیفۀ خرد، 1394 ، 2ج.

حسینی اشکوری ، جعفر:فهرست نسخه های خطّی کتابخانۀ میرزا محمّد کاظمینی، قم : مجمع ذخائر اسلامی ،1383، 2ج.

-----------------------: مجموعه اسناد کتابخانۀ میرزا محمّد کاظمینی ، قم : مجمع ذخائر اسلامی ،1383، ج1.

حسینی اشکوری ، صادق:اسناد شرعی در کتابخانۀ میرزا محمّد کاظمینی، قم : مجمع ذخائر اسلامی ،1387.

------------------------:مراسلات ، قم :مجمع ذخائر اسلامی ،1385.

-----------------------: مهر های اسناد در گنجینۀ کاظمینی، قم :مجمع ذخائر اسلامی، 1387.

----------------------:نامه های تاجران،قم: مجمع ذخائر اسلامی،1385.

رضایی، امید: هزار نامه، فهرست قبالجات دورۀ قاجاریه، قم: مجمع ذخائر اسلامی ،1387.

سالنامۀ کتابخانه و موزۀ موقوفۀ میرزا محمّد کاظمینی ،1395.

مسرِّت ، حسین: یادمان شادروان حجت الاسلام وزیری، یزد : بنیاد ریحانةالرسول، 1380.

------------- و شمس الدّینی ، پیام:یادمان نکوداشت استاد مهدی آذر یزدی، یزد : بنیاد ریحانةالرسول ، 1381.

*برگرفته از میراث شهاب .ش 109-110.

سرگذشت مجموعۀ اسناد و کتب خطّی کتابخانۀ تخصصّی ریحانة الرسول یزد* (3)

نگارش :حسین مسرّت

در سال 1386ش مؤسّسۀ ریحانه به ساختمان تاریخی مشیر المالک واقع در محلّۀ امامزاده جعفر یزد منتقل شد و در همین مجموعه در کنار فعّالیّت های پژوهشی و نشر، در سال 1387ش گنجینۀ کتاب های خطّی ادیان آسمانی گشایش یافت .( کتاب های این گنجینه بعدا به موزۀ کاظمینی منتقل شد. )در سال 1391ش مؤسسّۀ فرهنگی ریحانه به پاساژ آزادی نقل مکان کرد و در 25/2/ 1394ش با گشایش ساختمان جدید موزۀ کاظمینی جنب ورودی غربی امامزاده جعفر(ع) کلّیۀ کتاب ها، اسناد و سکّه ها، مهرهای تاریخی، تمبر و دیگر اشیای تاریخی به محلّ جدید انتقال یافت.امّا کماکان دفتر ریحانه در پاساژ آزادی است.

دیگر اقدامات فرهنگی

سال 1383- برپایی نمایشگاه عرضه و فروش کتاب در محلّ بنیاد به مدّت شش ماه.

آذر 1383/آذر 1385/آذر 1386/آذر 1393- مشارکت در برگزاری آیین حامیان نسخ خطّی در محلّ سابق مجلس شورای ملی.

1385تا 1389- شرکت در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران.

اسفند 1391- گشایش دفتر مطالعات و موقوفات میرزامحمّد کاظمینی.

1392- مشارکت در برگزاری نخستین همایش میراث مشترک ایران و هند در محلّ دانشگاه مفید قم باهمکاری مجمع ذخائر اسلامی .

1393- برپایی نهاد جایزه ادبی استاد مهدی آذر یزدی.

آبان 1393 – اخذ امتیاز ماهنامۀ اذبی وفرهنگی شهر کهن.

اسفند 1393– مشارکت در برگزاری همایش بین المللی میراث مشترک ایران وعراق با همکاری مجمع ذخائر اسلامی.

اکنون این مجموعه در بردارندۀ موارد به ترتیب زیر است :

کتابخانه

کتابخانه و اسناد مطبوعاتی ، شامل 20000 جلد کتاب تاریخی و 8000 نشریه و سند مطبوعاتی از سال 1317ش به بعد است.دورۀ دو جلدی « یزد در اسناد مطبوعاتی» نشر زمستان 1393 از دستاوردهای این کتابخانه است.

موزه

  1. گنجینۀ قرآن های خطّی ، چاپ سنگی و دیگر ادیان: بالغ بر 600 قرآن خطّی ، ده ها تابلوی نفیس قرآنی و تعدای کتاب های ادیان(انجیل، اوستا،تورات و زبور)
  2. گنجینۀ اسناد و نسخ خطّی :شامل 2000 نسخۀ خطّی 200 نسخۀ چاپ سنگی و 41 هزار سند خطّی دربردارندۀ فرمان های حکومتی، عهدنامه های تاریخی،نکاح نامه ها،وقف نامه ها، مراسلات، مکاتبات ، مرقّعات و بیع نامه هاست و تاکنون 9 جلد کتاب در معرّفی اسناد و نسخ خطّی این مجموعه توسّط مجموعۀ ذخایر اسلامی قم منتشر شده است.« گنجینۀ مذکور چهارمین مجموعۀ بزرگ اسناد و نسخ خطّی کشور محسوب می شود»(اوج نگاه )
  3. گنجینۀ سکّه واسکناس: شامل6000 سکّۀ تاریخی مربوط به پیش و پس ازاسلام ( در ایران) وبیش از 500 قطعۀ اسکناس .این گنجینه به لحاظ تعداد و کیفیّت، یکی از مجموعه های نفیس است و در آن سکّه هایی از دوران هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان و دیگر سلسله های ایرانی و اسلامی وجود دارد.تاکنون دو کتاب در معرّفی سکّه های آن منتشرشده است.
  4. گنجینۀ تمبر:در این بخش 32000 تمبر وجود دارد.تمبر، تاریخ مصوّر هر کشور و جامعه است.
  5. گنجینۀ مهر ، نگین و عتیقه جات :شامل 2000 قطعه است. مهر ها و نگین ها بخشی از تاریخ گذشتۀ فرهنگی وهنری هر سرزمین است.
  6. گنجینۀ کبریت: شامل بیش از 8000 نوع کبریت از ایران و دیگر کشورهای جهان که در نوع گویای تاریخ فرهنگ و هنر کشورهاست.
  7. گنجینۀ عکس: در این بخش 28000 قطعه عکس تاریخی موجود است.عکس هایی ازسال 1302 ش تاکنون .عکس ها زنده ترین و گویاترین و در مواردی یگانه ترین اسناد بخش تاریخ است.قرار است در سال 1395 مجموعه عکس های تاریخی چاپ شود.

مجموعۀ خطّی کتابخانۀ تخصّصی ریحانةالرسول

چنانکه آمد سنگ بنای این مجموعه در سال 1380 ش باخرید چند جلد کتاب خطّی گذاشته شد. در اندک مدّتی یعنی حدود دو سال ،دو هزار جلد کتاب خطّی و6000 برگ سند در شهر یزد از عتیقه فروشان و مجموعه داران خریداری شد. کتاب هایی که برخی از آن ها بسیار نفیس یا منحصر بفرد بوده و حاصل اندیشه و ذوق نویسندگان ، کاتبان، مذهّبان، صحّافان و ورّاقان و هنرمندان یزدی بود.

نکته ای که قابل گفتن است ، شوق و علاقۀ وافر بنیانگذار بنیاد ریحانه آقای کاظمینی برای دیدن و خریدن کتاب ها ،اسناد و مرقّعات تازۀ خطّی بود. ورود هر کتابی به گنجینه همراه با خاطره ای گفتنی بود.

زمانی نگارنده آگاه شد که طوماری معروف به «شجرۀ آدم تا خاتم» در روستای هفت هر ندوشن یزد پیدا شده که مالک آن قرار است به بهای سه میلیون تومان به فروش برساند و بیم آن می رود که دست دلالان بیفتد و از یزد خارج شود. شجره نامه مربوط به سدۀ هشتم قمری بود و با اینکه بر اثر سهل انگاری مالک، بخشی از آن بوسیلۀ گوسفند خورده شده بود، باز محتوای آن بسیار قابل درنگ بود، زیرا دارای شجره نامۀ پیامبران، امامان شیعه و پس از آن رجال و سادات عریضی یزد و اصفهان تا سدۀ هشتم قمری بود که با روح الله دیگ بندان خاتمه می یافت. چندین روز طول کشید تا مالک راضی شود آن را به بهای دومیلیون و هفتصدهزارتومان به بنیاد واگذار کند و اکنون جزء اسناد نادر گنجینه است و به دلیل نام بردن از رجال سده های اوّل تا هشتم یزد، منبعی موثق در زمینۀ تاریخ یزد به شمار می رود. این شجره نامه به طول 36 متر و عرض حدود 30 سانتیمتر است.

یکی از این روزها فردی از معاودین عراقی به دفتر بنیاد آمد و گفت: قرآنی نزد اوست که دارای 115 سوره است و به رغم اینکه سفارت یکی از کشورهای عربی حاضر است به دلیل وجود سورۀ نخست آن که در ولایت حضرت علی (ع) است به بهای بیشتری، یعنی ده میلیون تومان بخرد، امّا برای اینکه این نسخه به دست وهّابیون نیفتد حاضر است به بهای کمتری حتی پنج میلیون تومان بفروشد، بی درنگ آقای کاظمینی در جریان فروش نسخه قرار گرفت و درخواست ارائۀ نسخه از خریدار گردید. پس ازآن مشاهده شد که سورۀ ولایت با همان خطّ متن اصلی در آغاز نسخه قرار گرفته و نونویس نیست. نسخه حدّاقل تاریخی سیصد ساله داشت. امّا این نسخه به دلیل علاقه مندی حجت الاسلام شیخ محمد علی صدوقی ،امام جمعۀ وقت یزد که از وجود آن با خبر شده بود، دراختیار ایشان قرار گرفت و اکنون در کتابخانۀ شخصی مرحوم صدوقی است.

دیگر سند نفیس این کتابخانه وقف نامۀ مسجد خضر شاه یزد مربوط به سال 902 قمری است که سال ها در تصرّف نگارندۀ این سطور بود و پس از راه اندازی این گنجینه بدان اهدا شد. اصل وقفنامه را آقای دکتر جلال گلشن یزدی از حقوق دانان یزدی ساکن آمریکا در اختیار نگارنده گذاشته بود که به هر نحو که صلاح دانسته شد در دسترس عموم قرار گیرد. این سند به طول 295 و عرض 20 سانتی متر است. (نگارنده در سال 1393 ش با کمک و همراهی آقای دکتر رضا افخمی عقدا متن این وقفنامه را چاپ کرد.)

سفر احمد کرمی، شاعر و مدیر مؤسّسۀ کتاب ما به یزد و دیدن گنجینۀ عظیم کتاب های خطّی واقع در امامزاده جعفر باعث گردید که وی چندین نسخۀ نفیس خود را از جمله دیوان خطّی حافظ که به سفارش سلطان حسین بایقرا نوشته شده ومبنای تصحیح احمد مجاهد بود به کتابخانۀ ریحانه اهدا نماید.خرید نسخۀ نفیس و سراسر مذهّب قرآن مجید از آقای محمود مشروطه ، هنرمند وعکّاس مشهور خود داستانی جداگانه دارد که در آن سال به بهای گزافی خریداری گردید.پیدا شدن نسخۀ نجوم که همراه با درج اشکال و صور فلکی و جدول ها بود، یکی دیگر از دستاوردهای خوب این گنجینه در آن سال ها بود. نگاهی به انبوه نسخه های موجود در موزه گویای تلاش هایی است که برای حفظ و نگهداری میراث فرهنگی در استان یزد انجام گردید.

سرگذشت مجموعۀ اسناد و کتب خطّی کتابخانۀ تخصصّی ریحانة الرسول یزد*(2)

نگارش :حسین مسرّت

در این مدّت نگارنده هروز با سرزدن به عتیقه فروشی های یزد و تماس با خانوادهای یزدی مبادرت به خرید کتاب های خطّی ،چاپ سنگی و سند وحتی وسایل کتابت قدیمی مانند قلمدان، دوات و غیره می نمود و حتّی زمینه ای فراهم شد که یکی از دلالان کتاب های خطّی اصفهان، برخی کتاب های خود را برای فروش به یزد بیاورد و دیگر کتابی از یزد خارج نمی شد و تقریباً به غیر از برخی کتاب های نفیس و گران قیمت که حجّت الاسلام والمسلمین شیخ محمّد علی صدوقی برای کتابخانۀ شخصی اش می خرید، بقیّۀ کتاب ها راهی کتابخانۀ بنیاد می شد. عمده ترین فروشندۀ کتاب های خطّی برای بنیاد ریحانه در یزد ، حجّت الاسلام شیخ محمّد باقر عجمین بود .

در پایان سال 1382 ش شمار کتاب های چاپی این کتابخانه به بیست هزار جلد رسید. در همین زمان آقای کاظمینی مالک و بنیانگذار بنیاد ریحانه تصمیم گرفت که کلّیۀ اسناد، کتاب های چاپی و خطّی ،سکّه ها ،مهرهای قدیمی و دیگر اشیای تاریخی را وقف بر آستان مقدّس حضرت امامزاده جعفر یزد(ع) بنماید؛ از اینرو وقف نامه ای در چند مادّه تنظیم شد و کلّیۀ کتاب ها (اعم از چاپی و خطّی)، اسناد سکّه ها و غیره وقف گردید. این مجموعۀ فرهنگی طیّ سه وقف نامه در سال های 1382 ، 1385 و 1389 ش پس از تأیید مراجع عظام تقلید و شخصیّت های علمی ، فرهنگی و اجتماعی یزد، وقف بر آستان نامبرده شد و قرار شد پس از اتمام ساختمان جدید موزه امامزاده جعفر بدان جا منتقل گردد.امّا برای بهره وری همگان ،بی درنگ در مرداد 1382ش کتاب های خطّی و اسناد به محلّ کتابخانۀ افشار واقع در امامزاده جعفر منتقل شد و به زودی این گنجینه در ردیف موزه های پربازدید یزد قرار گرفت و کتاب های چاپی هم به کتابخانۀ امامزاده منتقل گردید.

در کنار این اقدامات برای اطّلاع رسانی به پژوهشگران ایران تمهیدی اندیشیده شد که فهرست نسخه های خطّی و اسناد کتابخانه نیز چاپ شود، از اینرو از مجمع ذخایر اسلامی قم که مدیریّت آن را نسخه شناس نامی آقای حجّت الاسلام سید صادق حسینی اشکوری ( آصف آگاه) برعهده داشت ،دعوت گردید تا با همراهی برادر فهرست نگارش حجّت الاسلام سید جعفر حسینی اشکوری (آصف آگاه)مبادرت به فهرست نویسی و تدوین و در کنار آن دیجیتالی کردن آثار بپر دازند. این کار با هدایت آقای سید احمد حسینی اشکوری مدیر مرکز احیای میراث اسلامی و پدر آن دو، طی مسیرمی کرد.

سرانجام این فهرست پس از حدود یک سال به پیش گفتار استاد ایرج افشار و به کوشش آقای سید جعفر حسینی اشکوری بوسیلۀ مجمع ذخایر اسلامی در سال 1383ش در دو جلد کتاب های خطّی(دربردارندۀ معرّفی 550 نسخه) و یک جلد اسناد (در بردارندۀ 190 سند)چاپ شد.در این سلسله تاکنون کتاب های زیر به نام های: مراسلات (1385 ش)؛نامه های تاجران (1385)؛ اوج نگاه،گزیده ای از خطوط ، نگارهها ، تذهیب ها (1385ش)؛هزار نامه، فهرست قبالجات دورۀ قاجاریه (1387ش)؛ مهرهای اسناد در گنجینۀ کاظمینی (1387ش)و اسناد شرعی در کتابخانۀ میرزامحمّد کاظمینی(1387ش) چاپ شده است. قرار است در سال 1395 ش بقیّۀ فهرست نسخه های خطّی و اسناد چاپ شود.

دیگر اقدام بنیاد ریحانه که در سال 1379که بعدها نام مؤسّسۀ فرهنگی - پژوهشی ریحانةالرسول را به خود گرفت، راه اندازی مر کز نشر بود که نخستین کتاب آن در سال 1379ش به نام خروش خاموش چاپ شد واز آن زمان تاکنون بیش از 130 عنوان کتاب در زمینه های گوناگون فرهنگی ، ادبی ، تاریخی و علمی چاپ شده است. مدیر نشر بنیاد از آغاز تا سال مهر 1382ش برعهدۀ آقای سید محمّد موسوی و پس از آن برعهدۀ خانم طیّبۀ خبری بود.

از سال 1380ش برای تکمیل روند فرهنگی شدن بنیاد، مجوّز نشریۀ یزد امروز با زمینۀ فرهنگی و احتماعی گرفته شد تا مردم یزد،شاهد وجود یک بنگاه فرهنگی تمام عیار باشند.( این نشریه کماکان به مدیر مسئولی محمّد فاضلی چاپ می شود).

حاصل این همه تلاش ها پس از چهار سال در فروردین 1381 ش منجر به چاپ ویرایش نخست دانشنامۀ مشاهیر یزد در سه جلد و در بردارندۀ گزارش زندگی وعکس بیش از پنج هزار تن از مشاهیر یزد بود .( ویرایش دوم آن نیز در سال 1382ش چاپ شد). این سلسله کتاب ها در سال 1382 ش با چاپ مجموعۀ دو جلدی مفاخر یزد(1383ش)، حاوی شرح حال روحانیان استان یزد، دانشنامۀ مشاهیر ومفاخر دامغان(1384ش) ،دانشنامۀ فقهای شیعه (1393ش)ادامه یافت و قرار است در سال 1395 ش کتاب شاعران ونویسندگان یزد چاپ گردد.

سرگذشت مجموعۀ اسناد و کتب خطّی کتابخانۀ تخصصّی ریحانة الرسول یزد* (1)

نگارش :حسین مسرّت

درهمیشۀ تاریخ انسان هایی بودند که با علاقه مندی به حفظ آثار تاریخی و میراث فرهنگی گذشتگان، خدمتی بس گران قدر به حفظ هویّت تاریخی و فرهنگی دیار خود نمودند؛ انسان هایی که گاه گمنام بودند و تنها به عشق پاسداری از فرهنگ میهن خود هرسختی و دشواری را به جان خریدند .و اکنون درگوشه کنار کشورمان ایران نهادهای فرهنگی - تاریخی را می بینیم که با پشتکار و کوشش این دوستداران وشیفتگان وادی فرهنگ شکل گرفته است.

فروردین 1378ش بنیاد فرهنگی پژوهشی ریحانة الرسول یزد با این هدف بوسیلۀ آقای میرزامحمّد کاظمینی از نوادگان روحانی وارستۀ یزد، آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدی (فقیه خراسانی) در شهر یزد پایه گذاری شد :« ایجاد یک مرکز پژوهشی قوی و کارآمد در زمینه های فرهنگی تاریخی اجتماعی وهنری بود تا نقیضه ای را که از جهات گوناگون در استان یزد وجودداشت برطرف نماید و به کانون تجمّع پژوهشگران در زمینه های مختلف تبدیل شود وعلاوه بر اجرای طرح های پژوهشی استان ، پاسخگوی نیازها و ضرورت های تحقیقی خارج از استان نیز باشد». (فهرست نسخه های خطّی ، ج1،ص11) سپس هیئت امنائی متشکّل از پنج نفر تشکیل گردید که ریاست آن با بنیانگذار بنیاد بود. نخستین هدف،تدوین شرح حال مشاهیر استان یزد بود؛ ازاینرو در آغاز کلّیۀ اقدامات در راستای گردآوری شرح حال ها معطوف بود . نخست، شماری از نویسندگان و پژوهشگران برجستۀ استان یزد با مشورت آقای دکتر یدالله جلالی پندری دعوت به کار شدند و یکی از تالارهای امامزاده جعفر (ع) یزد برای محلّ بنیاد در نظر گرفته شد .این کار به دلیل عضویّت رئیس هیئت امنای بنیاد در هیئت امنای امامزاده جعفر(ع) به سهولت انجام شد.همزمان، کار تدوین اساسنامۀ بنیاد و ثبت اداری بنیاد در ادارۀ کلّ فرهنگ وارشاد اسلامی استان یزد و ادارۀ کلّ ثبت اسناد استان یزد پیگیری می شد. ازینرو هیئت مدیره ای متشکّل از پنج نفر به نام های آقایان: ناصر شهراد ، حسین مسرّت، طیّبۀ خبری،محمد فاضلی وحسین شهاب به نهاد های نامبرده معرّفی گردید.پس از آن ،سرفصل کارها و برنامه ها مشخّص گردید .

در ماه های نخست، پژوهشگران ناچار بودند برای فیش برداری و استخراج اطّلاعات به کتابخانه های استان بویژه کتابخانۀ وزیری مراجعه کنند که این کار با دشواری های زیادی ازجمله :صرف زمان زیادی برای رفت وآمد همراه بود وطبعاً کار به کندی پیش می رفت؛ پس نیاز به وجود کتابخانه ای احساس شد که کتاب های مورد نیاز بویژه در زمینۀ مرجع ،زندگی نامه ها، دایرة المعارف ها و کتاب های ویژۀ استان یزد را داشته باشد ؛بدین روی بود که کتابخانۀ تخصّصی تاریخ بنیاد ریحانة الرسول یزد در همان سال 1378 ش در محلّ امامزاده جعفر(ع) آغاز به کار کرد و با علاقمندی آقای کاظمینی به زودی کتابخانه ای با حدود 2000 جلد کتاب مرجع و تخصّصی راه اندازی شد که باعث تسریع در کار پژوهشگران گردید . در همان زمان به دلیل نیاز، برخی کتاب ها که دیگر در بازار موجود نبود از آن ها کپی گرفته می شد .

چون تاکنون تجربۀ دانشنامه نویسی در شهر یزد وجود نداشت، نخست هیئتی از سوی بنیاد ریحانه راهی بنیاد دایرة المعارف اسلامی شد تا از تجربیّات آن ها در راه گردآوری شرح حال ها و تنظیم مدخل ها بهره گیرد، پس ازآن تصمیم گرفته شد که آقای فرید قاسملو ،عضو هیئت علمی بنیاد نامبرده یک کارگاه پژوهشی در یزد برای اعضای هیئت علمی و پژوهشگران بنیاد ریحانه برگزار کند.پس از آن چندین کارگاه ویراستاری در محلّ بنیاد گذاشته شد که حاصل آن در سال ها بعد، خروج چند ویراستار خبره از بنیاد بود.

درهمین زمان برای آشنایی مردم یزد با فعّالیّت های بنیاد ریحانه ،آیین نکوداشت دو تن از مشاهیر یزد به نام های حجّت الاسلام سید علی محمّد علی وزیری ،بنیانگذار کتابخانۀ وزیری یزد و استاد مهدی آذر یزدی، داستان نویس نامی کودکان ایران با همگامی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد در سال های 1379 ش و 1380 ش در محلّ امامزاده جعفر و فرهنگسرای شهرداری یزد برگزار شد.یادمان هر دو آیین بعدها در سال های 1380 و 1381 چاپ شد.(آخرین یادمان از این سلسله، یادمان نکوداشت احمد کرمی، شاعر یزدی و گردآورندۀ ده ها دیوان بود).

به مرور زمان، روز به روز بر تعداد کتاب های کتابخانۀ تخصصّی افزوده می شد تا اینکه با خرید چند مجموعۀ شخصی از مجموعه داران یزد و قم بویژه مجموعۀ مکرّرهای کتابخانۀ تخصصّی تاریخ در قم ،شمار کتاب ها به حدود 10هزار جلد رسید، ازاینرو فضای کنونی به دلیل محدودیّت ساعت فعّالیّت امامزاده جعفر و نیز کوچکی جای فضای کنونی برای کارهای گستردۀ بنیاد بسنده نبود. بدین روی با سرمایۀ بنیانگذار، درسال 1380ش ساختمانی سه طبقه در خیابان امام خمینی ،کوچهابوریحان ،جنب کتابخانۀ عمومی شرف الدّین علی یزدی خریداری گردید و بخش پژوهشی و کتابخانه بدان جا منتقل شد.نزدیکی به مر کز شهر و دسترسی به کتابخانه های وزیری و شرف الدّین علی و دیگر مراکز فرهنگی و پژوهشی و آموزشی از مزیّت های مکان جدید بود.شهرت کتابخانۀ تخصصّی تاریخ بنیاد ریحانه باعث شد که دیگر پژوهشگران استان یزد نیز برای تدوین آثار و حتّی پایان نامه های خود بدین کتابخانه مراجعه کنند. ( هم اکنون بیش از 7800پرونده در زمینۀ زندگی و آثار بزرگان ،مفاخر و مشاهیر یزد در مرکز اسناد مؤسّسۀ ریحانه وجود دارد که مورد استفادۀ پژوهشگران استان یزد است.)

در سال 1380ش بود که نگارندۀ این سطور که از آغاز سمت مدیر بنیاد را بر عهده داشت ( از فروردین 1383ش مدیریّت بنیاد به عهدۀ آقای محمّد فاضلی شورکی و از فروردین 1395 ش به عهدۀ آقای محمّد حسین انتظاری گذاشته شد) و همزمان با آن در کتابخانۀ وزیری یزد ،یکی از کهن ترین کتابخانه های استان یزد با دارابودن 220هزار جلد کتاب از جمله 4600 جلد خطّی جزء نفیس ترین کتابخانه های ایران کار می کرد، چون مشاهده می کرد که هر روز تعداد زیادی اسناد و کتاب خطّی در عتیقه فروشی های یزد خرید و فروش می شد و هیچ کتابخانه و مر کزی اقدام به خرید کتاب های خطّی نمی کرد و هر روزه شمار زیادی از این کتاب ها راهی شهرهای ایران بویژه اصفهان و حتّی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس می شد؛ پیشنهاد خرید اسناد و کتاب های خطّی را به بنیانگذار بنیاد نمود و ایشان بی درنگ توضیحات و توجیهات نگارنده را پذیرفت و با فروش برخی املاک خود ،سرمایه ای را برای خرید آن ها اختصاص داد.این امر با توجّه به انفعال کتابخانه های وزیری و سازمان اسناد ملّی استان یزد در خرید کتاب های خطّی با رونق خوبی همراه بود ودر عرض حدود دو سال شمار کتاب های خطّی آن به دوهزار و کتاب های چاپ سنگی به هزار جلد و اسناد قدیمی آن به بیش از شش هزار سند رسید.

حکیم یزدی؛ خالق منظومه ‎ای گمشده در باب علم طب*

حکیم یزدی؛ خالق منظومه‎ای گمشده در باب علم طب

ایسنا/یزد محقق و پروهشگر یزدی میرزا محمدعلی متخلص به «حکیم یزدی» که بعضاً با تخلص «قتیل» نیز از وی نام برده می‌شود را طبیبی حاذق و در عین حال شاعری سرشناس در یزدِ دوره ناصرالدین شاه قاجار نام می‌برد و می‌گوید: این طبیب خوش سلیقه‌ی یزد علاوه بر دیوان غزلیات، کتابی را در زمینه‌ مسائل علم طب و درمان به نظم و با عنوان «منظومه ناصری» سروده که اطلاعی در مورد مکان نگهداری آن در دست نیست.

«حسین مسرت» در گفت‌وگو با ایسنا یکی از مشاهیر استان را «میرزا محمدعلی حکیم یزدی» نام می‌برد و در مورد وی تصریح می‌کند: حاج میرزا «محمّدعلی» فرزند «میرزا عبدالوّهاب» و متخلّص به «حکیم» بود که در سال ۱۲۴۲ هجری قمری در یزد به دنیا آمد.

وی ادامه می‌دهد: میرزا محمدعلی به غیر از آن که طبیبی حاذق بود، شاعر سرشناسی در یزدِ دوره ناصرالدین شاه قاجار بود و به همین دلیل نیز اطللاعات کمی در مورد زندگی‌اش موجود است.

مسرت به نقل از وامق یزدی که از میرزا عبدالوّهاب پدر میرزا محمدعلی با لقب «علامة العلمایی، جالینوس الزمانی» یاد کرده است، می‌گوید: نسلاً بعد نسل، طبیب و طبیب‌زاده بوده‌اند.

وی خاطرنشان می‌کند: میرزا محمّدعلی که ابوالقاسم ملکی یزدی از او به عنوان «فقیه، عارف، ادیب و شاعر» یاد می‌کند، نخست تخلّص شاعری «قتیل» را داشت و وامق او را چنین توصیف می‌کند: «جوانی است مطبوع و شکیل و با حداثت سن، به غایت دانا و نبیل»؛ اما بعدها به واسطه‌ی اشتهار در طب به شیوه‌ی نیاکانش تخلّص «حکیم» را برمی‌گزیند و ملقب به «حکیم‌باشی» می‌گردد.

این محقق یزدی می‌گوید: وامق یزدی در مورد طبع شعر حکیم‌باشی می‌نویسد؛ «در غزل، پیرو سبک صائب تبریزی و کلیم کاشانی بوده است و به درج نمونه‌هایی از اشعار او در تذکره‌اش به نام میکده می‌پردازد.»

مسرت با اشاره به این که حکیم‌باشی از شاگردان یحیی مدرّس(فدایی یزدی) شاعر دوره قاجار یزد بوده است، اظهار می‌کند: دیوان غزلیّات او که به خط نسخ و نستعلیق زیبای خود اوست شامل نزدیک به ۱۵۰۰ بیت است که برگزیده غزلیّات و رباعیّات آن از سوی «محمود ملکی» در حدود سال ۱۳۵۶ هجری شمسی چاپ شده است.

به گفته این پژوهشگر حوزه‌ی فرهنگ و ادب، حکیم یزدی که از اطبّای خوش سلیقه‌ی این دیار بوده، کتابی هم در زمینه‌ی مسائل علم طب و درمان را به گونه‌ی منظوم سروده و به «منظومه‌ی ناصری» موسوم ساخته ولی عمرش به پایان رسیده لذا برادرش یعنی آقا میرزا جواد فیلسوف الحکما، آن را به پایان رسانده است.

وی متذکر می‌شود؛ چنانکه در تذکره‌ سخنوران یزد دیده می شود او غزلی به استقبال غزل ناصرالدّین شاه قاجار سروده و شاید به همین سبب، کتاب طبّ منظوم خود را به شیوه‌ی دیگر نویسندگان عصر ناصری، «منظومۀ ناصری» نام نهاده است ولی در دیباچۀ غزلیّات حکیم که بخشی از آن را «محمود ملکی» آورده، نامش بنا بر بیت زیر «طیب الاطبّا» است؛ «در این نسخه گل‌ها چو منظوم شد به طیب الاطبّا موسوم شد»

وی با بیان این اطلاعی در مورد مکان نگهداری این نسخه در دست نیست، اضافه می‌کند: البته وزیری می‌نویسد که نسخه مذکور نزد اولادش نگهداری می‌شود و چنان که از درون دیباچه‌ی غزلیّات حکیم برمی‌آید، نزد محمود ملکی یزدی بوده است.

مسرت در ادامه با بیان این که جامع‌ترین جایی که اشاره به زندگی، آثار و خاندان او دارد، دیباچه‌ی غزلیّات حکیم به کوشش «محمود ملکی یزدی» است، به نقل از آن می‌گوید: حکیم «علوم متداوله‌ عصری را در یزد تکمیل و به شغل طبابت که حرفه‌ی اجدادی او بوده، می‌ورزد و در سال ۱۲۶۲ قمری برای دیدن ممالک مختلفه به مسافرت پرداخته و در ۱۲۶۴ قمری از راه تهران به یزد مراجعت می‌کند. آنچه مسلم است شاه وقت [ناصرالدّین شاه قاجار] فریفته‌ی معلومات و دانش او شده و اصرار می‌ورزد که در تهران معظّم‌له را نگاه دارد، ولی به وطن مألوف مراجعت می‌کند و به امر طب و طبابت اشتغال می‌ورزد.»

وی با بیان این که حکیم در سال ۱۲۸۷ هجری قمری در یزد درمی‌گذرد، ابراز می‌کند: او دارای دو دختر و سه پسر بود که هر سه طبیب بودند؛ میرزا محمّد صادق طبیب که طبیب مقیم یزد بود، میرزا مرتضی حافظ الصحّۀ یزدی ملقب به مسیح الممالک و رئیس حفظ الصحّۀ یزد در زمان مظفرالدّین شاه قاجار، و نیز میرزا عبدالوّهاب ملکی یزدی معروف به ملک الاطبّاء که طبیب مقیم یزد و دارالشفای رضوی مشهد بود.

مسرت در پایان خاطرنشان می‌کند؛ حکیم یزدی همچنین جدّ میرزا محمّدعلی حافظ الصحّۀ یزدی رئیس کمیسیون حفظ الصحّۀ یزد، جدّ میرزا غلامحسین سلطان الحکما و جدّ دکتر محمد حافظی(درگذشت سوم شهریور ۱۳۳۹ شمسی) پزشک مقیم تهران و یزد که همگی از فرزندان میرزا مرتضی بودند و نیز جدّ دکتر میرزا ابوالفضل مسیح الممالک(کمال‌نیا)پزشک مقیم یزد و مشهد و دکتر محمّدعلی ملکی یزدی وزیر بهداری دولت دکتر محمّد مصدق در سال ۱۳۳۰شمسی از فرزندان میرزا عبدالوهاب بود.

*ایسنای مرکز یزد (1402/9/6)

کارنامه و کتابشناسی آذر یزدی*

پیام شمس الدّینی

کتابشناسی آثار مهدی آذر یزدی*

این کتابشناسی تنها دربردارندة کتاب‌های آذر است و برای پیگیری مقالات او می‌توان به کتاب حکایت پیر قصّه‌گو (ص 207-203) نگریست.

1- از تجربه‌های زندگی (دست‌نویس).

2-استان یزد در سرزمین ما ایران، به کوشش: حسین مسرّت،یزد: اندیشمندان یزد، 1402، رقعی، مصوّر. (زیر چاپ).

3-اصل موضوع و دوازده حکایت دیگر (دفتر دهم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1345، وزیری، 57 ص.

4- ] انشای فارسی ][1] (با نام مستعار امیرمهدی دبیرآذر). تهران: کُلالة خاور، 1333.[...] ص.

5- بافندة داننده. یک قصّه از جامع‌الحکایات دهستانی (دفتر نهم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1351، وزیری، 38 ص.

6- بچّۀ آدم، قصّة ساده و کوتاه حیّ‌ بن یقظان از ابن ‌طُفیل (دفتر چهارم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1345، وزیری، 89 ص.

7- پنج افسانه دربارة حیوانات برگزیده از منابع ایرانی (دفتر پنجم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1346، وزیری، 60 ص.

8- تذکرة شعرای معاصر ایران (با همکاری عبدالغفّار طهوری: با نام مستعار سیّد عبدالحمید خلخالی). تهران: کتابخانة طهوری، 1337 . 2 ج، وزیری، 452 + 413 ص.

9- ]تعلیمات مُدُنیه[ (با نام مستعار امیرمهدی دبیرآذر). تهران: کلالة خاور، 1333. ]...[ ص.

10- جنگل مولا (دست‌نویس).

11- ]چهل کلمة قصار حضرت امیر با ترجمة منظوم فارسی از جامی[[2]. تهران: امیری. 62 ص.

12- حق و ناحق، یک داستان از سیاست‌نامة خواجه نظام‌الملک (دفتر دوم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1344، وزیری، 49 ص.

13- حکایت پیر قصّه‌گو، به کوشش: پیام شمس‌الدّینی، تهران: جهان کتاب، چاپ دوم،1390( چاپ نخست،1390)، رقعی، 230 ص.

14- خاله گوهر. شیراز: کمیتة ملّی پیکار با بی‌سوادی، 1354، رقعی، 26 ص. ]بعداً در قصّه‌های ساده[.

15- خودآموز عکّاسی برای همه. تهران: بنگاه مطبوعاتی آذر، 1333. 81 ص؛ چاپ دوم: امیرکبیر، 1341، 120 ص.

16- خودآموز مقدّماتی شطرنج. تهران: امیرکبیر، 1333، 160 ص.

17- دستور زبان فارسی (با نام مستعار امیرمهدی دبیرآذر)[3]. تهران: کلالة خاور، 1331. ]...[ ص.

18- دستور طبّاخی و خانه‌داری (با نام مستعار هنرستان خانه و خانه‌داری). تهران: امیرکبیر، 1331، رقعی، 220 ص.

19- ده حکایت از زبان زبان‌بسته‌ها، برگزیده از منابع ایرانی (دفتر سوم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1345، وزیری، 58 ص.

20- شعر قند و عسل یا حکایت پشّه و زنبورعسل و گاو. تهران: انتشارات اشرفی، 1345، وزیری، 43 ص / چاپ دوم و سوم، یزد: اندیشمندان یزد. 1385، 1389.

21- عاشق کتاب و بخاری کاغذی: گفتارهایی از مهدی آذر یزدی. تهران: جهان کتاب، 1389، رقعی، 114 ص.

22- فالگیر. شیراز: کمیتة ملّی پیکار با بی‌سوادی، 1354، رقعی. ] بعد در قصّه‌های ساده[.

23-فرهنگ یزدی (دست‌نویس).

24- قصّه‌ها و مثل‌ها، نمونه‌هایی از مثل‌های قصّه‌دار (دفتر هفتم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1346، وزیری، 68 ص.

25- قصّه‌های برگزیده از کلیله‌ودمنه (جلد اوّل، قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1336، وزیری، 151 ص.

26- ]قصّه‌های پیامبران[[4]. تهران: امیری، 1341، ]...[ ص.

27- قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن: مجموعة کامل ده دفتر در یک کتاب. تهران: انتشارات اشرفی، 1370، وزیری،
1 ج. شماره‌گذاری گوناگون.
]600 ص [.

28- قصّه‌های چهارده معصوم (جلد هشتم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1363، وزیری، 211 ص.

29- قصّه‌های ساده برای نوآموزان. تهران: دادجو، 1363، 125 ص / چاپ سوم و چهارم، یزد: اندیشمندان یزد، 1385، 1389.

30- قصّه‌های سندباد نامه و قابوس‌نامه (جلد سوم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1341، وزیری، 162 ص.

31- قصّه‌های شیخ عطار (جلد ششم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1347، وزیری، 200 ص.

32- قصّه‌های قرآن (جلد پنجم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1345، وزیری، 262 ص.

33- قصّه‌های گلستان و مُلستان (جلد هفتم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1352، وزیری، 149 ص.

34- قصّه‌های مثنوی (جلد چهارم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1343، وزیری، 192 ص.

35- قصّه‌های مرزبان‌نامه (جلد دوم از قصّه‌های خوب برای بچّه‌های خوب). تهران: امیرکبیر، 1338، وزیری، 188 ص.

36-کلیله‌ودمنۀ منظوم (دست‌نویس).

37- گربۀ بازیگوش (دست نویس).

38- گربة تنبل. تهران: جهان دانش، 1371، وزیری،
48 ص.

39- گربة ناقلا (ترجمه و اقتباس). تهران: انتشارات خزر، 1342، وزیری، ]...[ ص.

40- لبخند، شامل هزار و ده داستان فکاهی و... تهران: کانون معرفت، 1333، رقعی، 464 ص.

41- مثنوی بچّة خوب. تهران: انتشارات اشرفی، 1351، رقعی، 73 ص / چاپ دوم و سوم، یزد: اندیشمندان یزد. 1384 و 1389.

42- مثنوی معنوی مولوی (تصحیح با نام مهدی آذر خرمشاهی). تهران: پژوهش، 1371. 1276 ص.

43- مرد و نامرد یک داستان برگرفته از کتاب هزار و یک‌شب (دفتر ششم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1346، وزیری، 80 ص.

44-مکتب خانه (دست نویس).

45- هشت‌بهشت منظوم، هشت اثر منظوم همراه با شرح‌حالی از نگارنده (دفتر هشتم از قصّه‌های تازه از کتاب‌های کهن). تهران: انتشارات اشرفی، 1350، وزیری، 46 ص.

46- یاد عاشورا. تهران: کتاب‌فروشی صالحی تجریش، 1348. جیبی، 175 ص. [5]


*. این کتابشناسی برگرفته از کتاب حکایت پیر قصّه‌گو، به کوشش پیام شمس‌الدّینی با دگرگونی است. (حسین مسرّت)

[1]. عنوان دقیق کتاب‌هایی که با [ ] مشخص‌شده‌اند، روشن نیست.

[2]. در فهرست کتاب‌های چاپی فارسی خان بابا مشار چنین آمده است: «چهل حدیث نبوی و چند (صد؟) کلمة قصار از حضرت علی با ترجمة منظوم»، به اهتمام شیخ محمّدعلی طبری (طبرسی؟) مدّاح ساروی.

[3]. در فهرست کتاب‌های چاپی فارسی چنین آمده است: «امیرمهدی آذر یزدی.»

[4]. از چنین کتابی اثری در فهرست کتاب‌های چاپی خان بابا مشار یافت نشد.

[5]. در فهرست کتاب‌های چاپی خان بابا مشار آمده است: به کوشش سیّد محمّدحسن داعی و نامی از آذر یزدی در کار نیست.

*برگرفته از استان یزد: مهدی آذر یزدی، به کوشش: حسین مسرت ، ص 115-119.

اهمیّت و ارزش کتاب«سفر به جنوب ایران» (3)

حسین مسرّت

نخستين بار يوسف اعتصامی در فهرست كتابخانۀ مجلس آن را معرّفی كرد، سپس ايرج افشار در مجلّۀ جهان‌نو آن را شناساند (افشار، 1327 :297-299)، آن گاه در سواد و بياض ذيل عنوان: «يزدیها تلگراف نمی‌خواهند»، بخشی از آن را درج و به معرّفی‌اش پرداخت. (افشار، 1344: 239-237) بعدها در کتاب يادگارهای يزد، بخش يزد آن را چاپ كرد (افشار، 1374، ج 1: 672-670) و سپس در فرهنگ ايران زمين متن كامل آن را با همياری عبّاس سايبانی به چاپ رساند. (شیندلر، 1352: 260-183) سپس توسّط علی سپهری اردکانی بخش اردكان و ميبد اين سفرنامه با اشتباهات چاپی فراوان در کتاب تاريخ اردكان درج شد. (سپهری اردکانی، 1364، ج 1: 74-72) و آخرین بار توسّط نگارنده بخش یزد آن درکتاب یزد، یادگار تاریخ درج شد. (مسرّت، 1395: 36-28)

مصطفی درایتی در فهرستوارۀ دست‌نوشته‌های ایران (دنا) آن را ذیل نامهای: سفرنامۀ یزد (درایتی، 1389،ج6: 151) سفرنامۀ قم و کاشان و یزد و کرمان و خلیج فارس (همان: 143) و سیاحت نامۀ تلگرافچی فرنگی (همان: 265) آورده است.

نگارنده ‌كوشیده است آن را با توضيحات و زيرنويسهاي مختصر و مفيد تصحیح کند. موارد اختلاف با نسخۀ مجلس با حرف «مج»، با نسخه کتابخانۀ ملک با حرف «مل»، توضيحات ايرج افشار با «الف» و توضيحات نگارنده با «م» در پاورقی با اعداد لاتین مشخّص شده است. چون شيوۀ نگارش يكسانی در سفرنامه ديده نمی‌شود، از اينرو كوشش شد، رسم‌الخطّ پذيرفته شدۀ فرهنگستان زبان وادب فارسی در بازنويسی سفرنامه به كار برده شود.

کتابنامه

الف) کتاب:

اعتصامی، يوسف (1311) فهرست نسخه‌های كتابخانۀ مجلس شورای ملّی، جلد دوم، چاپ اوّل، تهران: كتابخانۀ مجلس شورای ملّی، ص444.

افشار، ایرج (1344) سواد و بياض، جلد اوّل، چاپ اوّل، تهران: دهخدا، صص 239-237.

افشار، ايرج و ديگران (1361) فهرست كتابهای خطّی كتابخانۀ ملك، جلد سوم، چاپ اوّل، تهران: كتابخانۀ ملّی ملک، صص467-468.

افشار، ايرج (1374) يادگارهای يزد، جلد اوّل، چاپ دوم، يزد: خانۀ کتاب یزد و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، صص670-672

درایتی، مصطفی (1389) فهرستوارۀ دست‌نوشته‌های ایران(دنا)، جلد ششم، چاپ اوّل، تهران: کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ج6، صص151 و 143 و 265.

سپهری اردكانی، علی (1364) تاريخ اردكان، جلد اوّل، چاپ دوم، اردکان: ادارۀ كلّ ارشاد اسلامی يزد و كانون كتاب ولی عصر اردكان، صص 74-72.

منزوی، احمد (1354) فهرست نسخه‌های خطّی فارسی، جلد ششم، چاپ اوّل، تهران، مؤسّسۀ فرهنگی منطقه‌ای، ص4038.

ب) مقاله

افشار، ايرج «سفرنامۀ تلگرافچی» فرهنگ ایران زمین، جلد نوزدهم، چاپ دوم، 1354، ص 183.

------- «سفرنامۀ تلگرافچی»، جهان نو، سال 3، شمارۀ 12، 1337، صص299-297.

باستانی پاریزی، محمّد ابراهیم ( 1389) «مرثیۀ مُرسیه (تلگراف در ایران) »، پژوهشهای ایرانشناسی، ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش نادر مطلّبی کاشانی، جلد بیستم، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، صص 385-382.

[شیندلر، آلبرت هوتوم] «سفرنامۀ بحرین یا گزارش مأموریّت کشیدن سیم تلگراف»، به کوشش سعید خودداری نائینی، پیام بهارستان، دورۀ 2، سال 4، شمارۀ 16، 1391، صص 117-76.

[شیندلر،آلبرت هوتوم] «سفرنامۀ تلگرافچی» به کوشش عبّاس سایبانی، فرهنگ ایران زمین، جلد نوزدهم، چاپ دوم، 1354، ص 183-260.

[شیندلر، آلبرت هوتوم] «سفرنامۀ یزد»، به کوشش حسین مسرّت، یزد، یادگار تاریخ، [ویرایش دوم]، 1395، تهران: دف، صص36-28.

مسرّت، حسین: «زندگی و آثار آلبرت هوتوم شیندلر، ایرانشناس نامی عصر قاجار» ،دریچه، س13، ش50(زمستان 1397):173- 184// تارنمای دایره المعارف بزرگ اسلامی(21/1/1398).

اهمیّت و ارزش کتاب«سفر به جنوب ایران» (2)


حسین مسرّت

معرّفی نسخه­ های خطی سفرنامه

سفرنامۀ يزد، نسخۀ خطّی كتابخانۀ ملك، ش 6287، نستعليق خوش، سدۀ 13[1] ،کاتب ناشناس، 40 برگ[2]. (افشار و دیگران، 1361، ج3 :467- 468)

سیاحت­نامه، نسخۀ خطّی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش700، شکسته نستعلیق خفی، سدۀ 13، کاتب ناشناس، 41برگ. (اعتصامی، 1311، ج2 : 444)

ریز فيلم آن به شمارۀ 2237 و عكس آن به شماره‌های 5999 و 6979 با عنوان سفرنامۀ قم و کاشان و یزد و کرمان و خلیج فارس در كتابخانۀ مركزی دانشگاه تهران قرار دارد. (دانش­پژوه، ج1: 120،ج3: 270)

مستنداتی دربارۀ نویسندۀ سفرنامه
بنا بر پژوهش نگارنده و فراهم شدن گواهانی چند از جمله همانندی نگارش اين كتاب با سفرنامۀ خراسان نوشتۀ سر آلبرت هوتوم شيندلر و اينكه سیدابوالقاسم فاضلی در مقالۀ خود از سفر شيندلر به يزد نام می‌برد (فاضلی، 1353: 6) و اتفاقاً تاریخ این سفر با تاریخ مندرج در نسخه­های مورد استفاده هم یکی است، یعنی 1879م. و جای ديگر چنين اشاره‌ای نشده است، چنانكه بر می­آید، نسخه‌اي از سفرنامۀ تلگرافچی، نزد فاضلی بوده است، و نیز اشاره آقای جهانگیر اوشیدری در کتاب دانشنامۀ مزدیسنا که به نقل از منبعی ناگفته دربارۀ جمعیّت زردشتیان یزد به نقل از نوشتۀ شیندلر در سال 1879م استناد کرده و می‌نويسد: «در 1258 خورشيدی [يعنی همان 1879م، تاريخ سفرنامه] بنا به نوشتۀ جنرال هوتم شيندلر، شهر يزد 1242 نفر و دهات اطراف و بخشها 5241 نفر و جمع كل 6483 نفر اسـت.» (اوشیدری، 1371: 509-508) لرد کرزن هم در کتاب ایران و قضیّۀ ایران اشاره به همین آمار به نقل از شیندلر دارد. (کرزن، 1367، ج2: 294) ولی او و اوشـيدری از مأخـذ خـود نام نبرده­اند و یقیناً از مقالۀ شيندلر با عنوان: «پارسیان در ایران و زبان آن» که در سال 1881 به زبان آلمانی نشر شده نقل شده است. ادوارد براون دربارۀ این مقاله می­نویسد: «بهترین نوشته در مورد زرتشتیان ایران بوده است». (براون، 1377: 5855)

و نیز مقالۀ آقای سپهری اردکانی که او هم به نقل از شیندلر اشاره به جمعیّت اردکان در همان سال دارد: «هوتم شيندلر، يكی ديگر از جامعه­شناسان می‌گويد كه در سال 1879 تعداد جمعيّت اين شهر بين 8000 تا 9000 نفر نوسان می‌كند.» (سپهری اردکانی، 11:1372) که بنا به گفتۀ آقای سپهری، مأخذ مطلب دربارۀ جمعیّت اردکان، کتاب دایرة المعارف اسلام، جلد یک بوده است که آقای حسن مهدی­زاده اردکانی آن را ترجمه کرده است؛ و اين عبارت نيز سند و گواه ديگری است بر اين نکته که سفرنامه از آن شيندلر است.

ازینرو می‌توان سفرنامه را از او دانست. در بسياري از كتابها به ويژه تحقيق جامع حسين محبوبي اردكانی: «تاريخ مؤسّسات تمدّنی ايران» تصريح شده كه شيندلر جزءِ نخستين كسانی بود كه در ايران، تلگراف كشيد.(محبوبی اردکانی، 1357،ج2: 211و 229)

احمد منزوی دربارۀ آن چنين آورده است: «از ناشناس، كسی در زمان فرمانروايی ظّل‌السّلطان در اصفهان، از تهران به يزد رفته و روز به روز آنچه ميان ‌راه ديده و منزلها كه بريده است و فاصلۀ ميان آنها را ياد كرده و از روستاها و شهرهای ميان آن دو نام برده و از وضع اجتماعی آنجاها وصف كرده است. نستعليقِ پايان سدۀ 13 و رؤيت شده است.» (منزوی، 1354، ج 6: 4038)

ايرج افشار در اين باره چنين می‌نویسد: «ترجمۀ سفرنامه‌ای است كه در سال 1879 ميلادي [برابر 1296ق و 1258ش] توسّط يك فرنگی انگليسی كه مأمور خطّ تلگراف و سيم‌كشی بوده است، به قلم درآمده و حدود همان اوقات هم به فارسی نقل و به صورت خوبی ترجمه شده است». (افشار، 1352: 183)

همو در سواد و بياض چنين آورد:

«در سال 1877 مسیحی [برابر 1294 ق] هيئتی براي تهيّه مقدّمات و عمل سیم‌كشی تلگراف بين اصفهان و يزد و كرمان به دستور ناصرالدّين‌شاه از طهران به آن صفحات حركت كرد و پس از يازده ماه به طهران مراجعت نمود. رياست هيئت در عهدۀ يك نفر انگليسی بود. اكنون رساله‌ای خطّی از شرح عمليّات آن هيئت در دست است كه به شمارۀ 700 در كتابخانۀ مجلس [شورای اسلامی] ضبط می‌باشد. متأسّفانه نام محرّر رساله و اعضای هيئت معلوم نيست. از لحن و طرز نگارش آن بر می‌آيد كه شخص انگليسی مطالب خود را بيان كرده و منشی ايرانی به قلم آورده است. تاريخ نگارش آن 1879 است ... قسمت عمدۀ اين رساله به وصف شهرها و مردم اختصاص دارد كه بسيار جالب توجّه است.» (افشار، 1344، ج 1: 237)

***


1ـ در فهرست نسخه‌های خطّی کتابخانۀ ملك به اشتباه، تاريخ تحرير آن سدۀ 12ق آمده است. (ر. ک: افشار و دیگران، 1361، ج 3: 467)

2ـ در همان جا به نادرست، تعداد برگهای آن 16 آمده است.

اهمیّت و ارزش کتاب«سفر به جنوب ایران» (1)

حسین مسرّت

چنانکه همگان در اهمیّت سفرنامه­های فارسی می دانند هرکدام از سفرنامه­ها به منزلۀ اسناد مهمّی در تاریخ فرهنگی اجتماعی و سیاسی هر کشور و شهر است و کتاب مهمّ «سفر به جنوب ایران» نوشتۀ آلبرت هوتوم شیندلر که یکی از آگاهان تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار است، در همین ردیف قرار دارد.

در گفتار زندگی و آثار شیندلر که نگارنده پیش تر در ماهنامۀ دریچه درج کرده است. به نقل از ادوارد براون و جرج کرزن از دقّت نظر و اطّلاعات وسیع او در زمینۀ تاریخ ایران آشنا می­شویم. نگاهی به کتابها وگفتارهای برجای مانده از شیندلر، نشانه­ای از آگاهی کافی او از اوضاع سراسر ایران است که بواسطۀ اقامت طولانی مدّت در ایران حاصل شده است، بویژه آنکه او به خوبی به زبان فارسی سخن می­گفت و در مسیرهایی که در گوشه و کنار ایران داشت به خوبی با همراهان و رهگذران و ساکنان ارتباط برقرار می کرد و از سویی می­دانیم که او حتّی درباره گویشهای گوناگون ایران نیز تحقیق کرده و مطالبی نگاشته است. همین امر بر میزان دقّت او افزوده است.

خواننده از خلال کتاب سفر به جنوب ایران 1879، نه تنها با روستاها و جمعیّت آن آشنا می­شود، بلکه اطّلاعات خوبی از شیوۀ معیشت و محصولات سرزمین، نوع روابط ارباب و رعیّت و حتّی میزان مالیات آن روستا یا شهر را در سالیان گذشته و حال را به دست می­آورد. شیندلر زمین­شناس و خاک­شناسی دقیق است و حتّی گیاه­شناس. فرهنگی از نامهای گیاهی را می­توان از این کتاب استخراج کرد و نیز روستاها و شهرهای معدن­خیز کشور را شناخت و نوع آب و هوا و شیوۀ سکونت و دیگر موارد ملک­داری و زندگی هر سامان را بدست آورد. شیندلر نه تنها جامعه شناسی خبره است و به خوبی تصویری از اوضاع اجتماعی و مردم­شناسی هر سامان می­دهد، بلکه سیاستمدار و نظامی کارکشته­ای هم است و چنان به گزارش راهها­، تنگه­ها وگذرگاهها می­پردازد که انگار مأموریّت داشته وضع راهها را برای افسران بالادستی خود گزارش کند. نکتۀ بارز کار شیندلر در هر مبحث، بویژه مباحث اجتماعی این است که از جادۀ انصاف خارج نشده است و داوریهای او درباره حقوق راهدارها و تفنگچی­ها و غیره، عادلانه است.

ایرج افشار در سه جا اشاره به ویژگی این سفرنامه دارد؛ نخست در جهان نو می­نویسد: «این سفرنامه حاوی مطالب شیرین و خواندنی است که بعضی از آنها جنبۀ تاریخی دارد ... و متضمّن بعضی نکات اجتماعی و وضع شهرهاست». (افشار، 1337: 297) و سپس در سواد و بیاض می نویسد: «قسمت عمدۀ این رساله به وصف شهرها و مردم اختصاص دارد که بسیار جالب توجّه است». (افشار، 1344: 237)و بار دیگر در کتاب یادگارهای یزد که چنین آورده است:«مطالبی که در این سیاحت نامه راجع به یزد و آبادیهای آن آمده، مفیداست» (افشار، 1374، ج1: 672)

سعید خودداری دربارۀ این سفرنامه می­نویسد: «مؤلّف علاوه­بر ویژگیهای راه و طبیعت آن و جمعیّت و مالیاتها، معادن و کوهها و تولیدات و محصولات و اوضاع اقتصادی به خصوص شهرهای بزرگ را پرس و جو کرده است. تاریخ آثار و کتیبه ها را به همان شکل هجری آورده و برای آثار تاریخی از منابع تاریخی فارسی و شاید عربی استفاده کرده است. یکی از نکته های دیگر این متن، سعی در تبیین یا ایجاد معانی برای اسامی شهرهاست که بر پایۀ شنیده­ها به تخیّل خود پرداخته است». (شیندلر، 1391: 77)

روشنی زعفرانلو در دیباچۀ سه سفرنامه دربارۀ سفرنامۀ خراسان اثر شیندلر می­نویسد­: «سفرنامۀ خراسان، حاصل مشاهدات و نظرات یکی از افراد دقیق اروپایی است که برای کشیدن سیم تلگراف بین تهران و مشهد مأموریّت داشته و به حال ایران خوب آشنا بوده و با دقّت در جزئیات ـ تا آنجا که مجال مطالعه و دیدن برای او بوده ـ وضع اجتماعی آبادیهای بین تهران و مشهد را دقیقاً مطالعه و یاداشت کرده است. با این رساله می­توان تمام آبادیهای سرراه تهران ـ مشهد را شناخت و آثار و خصوصیّات آنها را دانست، زیرا مؤلّف در معرّفی امامزاده­ها، مسجدها، حمّامها، دروازه­ها، کاروانسراها و امثال اینها سعی و التزام بخصوص داشته است، بعلاوه دقّت داشته است که عمارات را کی ساخته و کی تعمیر کرده است. در هرجا که مناسبت داشته از وضع اجتماعی و چگونگی زندگی و گذران مردم، مختصری نوشته و تعدّیات حکّام و گرفتن پول گزاف زیاده از اندازه را شرح داده است، طرز تملّک، تیول داری وآثار مترتب بر آن، زندگی شبانی و چادرنشینی، سلطۀ فئودالیزم و فقر مردم از موضوعاتی است که همه جا مورد نظر او بوده است ... به هر حال مطالبی که شیندلر، نود و پنج سال پیش نوشته است، اکنون هم قابل تحقیق است و اگر امروز هم از همۀ آبادیهای ایران چنین اطّلاعاتی در دست بود، شناسایی ما نسبت به وطن عزیزمان خیلی بیشتر بود». (روشنی زعفرانلو، 1356: 16و 18)

همۀ این گفته­های روشنی دربارۀ کتاب سفر به جنوب ایران نیز صادق است. نگارنده فهرستی از نامهای انسانی، جغرافیایی و نام بناها و مکانهای این کتاب را استخراج کرده است که در پایان کتاب آمده است. بر پایۀ این فهرست، شیندلر در این کتاب 70 صفحه­ای نام 122 تن از بزرگان و افراد سیاسی واجتماعی و سرشناسان هر دیار را آورده است، نام 42 گروه، ایل و طایفه مانند: افشار، بهارلو، زرتشتی و غیره را درج کرده است. 20 محصول طبیعی، معدنی و دستی ولایات را نام می­برد. اشاره به نام حدود 500 روستا، آبادی و شهر دارد، به شرح وگزارش حدود 440 بنا و مکان تاریخی، جغرافیایی، باستانی و معمولی ایران پرداخته است و تقریباً دربارۀ هرکدام اطّلاعات خوبی داده است.

اهمیّت متن سفرنامۀ جنوب:

  1. ذکر کاروانسراهای شاه عبّاسی و دیگر کاروانسراهای مسیر.
  2. بیان جمعیّت شهرها و روستاها و بافت جمعیتی روستاها و ایلها.
  3. ذکر تولیدات شهرها و روستا مانند: عبابافی قهپایه و شالبافی کرمان.
  4. بیان آمار اقلیّتهای دینی.
  5. اشاره به شکوهمندی ساخت ساعت شهر کرمان.
  6. ذکر دولاب (گاوچاه) جدید درکرمان.
  7. بیان میزان صادرات و واردات.
  8. گزارشی از وجود گونۀ نادر حیوانی خرس سیاه در اطراف بندرعباس.
  9. ذکر حوادث طبیعی مانند: سیل، قحطی، زلزله و ...
  10. اشاره با باورها و اعتقادان مردمان آبادیهای مسیر .
  11. اشاره به ملاقات با بزرگان و صاحب نامان ایران از جمله حاج سیّاح، ایرانگرد معروف.
  12. یکی دیگر از ویژگیهای کتاب کاربرد واژه و اصطلاحات محلّی و خاص در کتاب است که واژه­های زیادی را دربر می­گیرد و به عنوان نمونه چندتایی ذکر می­شود:

آدور (گیاه خارشتر)، ایشنون (گیاه اِشنان)، اُلنگ (چمن­زار)، انگورتوره (عنب الثعلب)، باغ اربابی، بوندر (آبادی آخر)، پیر (زیارتگاه)، پیش (یک نوع علف)، تحصیل کردن (دچار شدن)، تاجرخانه

(تجارت خانه)، ترتور (نوعی سنگ)، ترده (موریانه)، جمبلو (یک نوع درخت)، جهاز دودی (کشتی دودی) چراغو (پوست گون)، چلا (گون)، حصیر تکه (نوعی کفش)، حنای دستکرک (نوعی حنا)، حنای خرمنی (نوعی حنا)، حوز (نوعی گیاه) خاک بوره (برای زرگری)، روپاس(نوعی گیاه)، زیل (نوعی درخت)، سواس (کفشی از حصیر)، شاه جادّه (جادّۀ اصلی)، شهریتی (شهرتی)، طناب انداختن (دار زدن)، کپر (خانه از نخل)، کتک (نوعی خانه)، کشتی دودی (کشتی بخار)، کک (نوعی مار)، معجر (نوعی ابزار)، نارنج قلعه (نارین قلعه، نوعی قلعه)، نخل شیطان (نوعی گیاه) وزه (نوعی سنگ).

آذر یزدی و فرهنگ یاوران یزد*

دکتر علی اکبر جعفری ندوشن

مرحوم آذر یزدی که با گشایش های فرهنگی و سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ از یزد به تهران مهاجرت کرده بود پس از نیم قرن زندگی کتابی در پایتخت که به کتابفروشی، ویراستاری، کتاب خوانی و کتاب نویسی گذشته بود و در حالی که همه درآمد خویش را بر سر خرید کتاب و کتابخوانی نهاده بود در اوایل دهه هفتاد به شهر آبا و اجدادی خود بازگشت تا پس از عمری خانه بدوشی در تهران، سال‌های کهولت و ناتوانی را در خانه پدری به آرامش بگذراند.

او که زن و فرزندی نداشت در شهر خود نیز بستگان نزدیکی نیافت که به اتکای آنها دشواری پیری را بر خود هموار کند و از این رو پس از مدتی از دلتنگ از غریبگی در وطن خویش، میل رجعت به تهران را زمزمه می کرد که برخی از اهالی فرهنگ یزد به دیدارش شتافتند و او را چون بچه های خوب قصه های خوبش در کنف توجه و حمایت خود گرفتند.

دوست ساعی و فرهنگ یارمان؛ حسین مسرت سلسله جنبان این توجه و مراقبت از آذر یزدی شد و یاران همدل خود را همچون استاد محمود رهبران و پیام شمس الدینی برای سرکشی و دستگیری از پیرمرد تنها، با خود همراه کرد تا فرزندوار پدر پیر قصه گوی شهر را از عزلت و انزوا برهانند.

آنها کم کم توجه مسئولان فرهنگی شهر را نیز در تکریم و بزرگداشت نویسنده نامدار کودکان برانگیختند و به همت میرزامحمد کاظمینی مدیرکل وقت فرهنگ و ارشاد و اسدالله شکرانه مدیر کانون پرورش فکری پس از سالها بی خانمانی، خانه پدری آذر یزدی بازسازی و به امکاناتی تجهیز شد تا اسباب آسایش و فراغت خاطر پیرمرد فراهم شود و سپس با برپایی مراسم نکوداشت آبرومندی که با حضور دکتر اسلامی ندوشن نویسنده صاحب نام و دوست نوجوانی آذر یزدی و دکتر حسن حبیبی معاون اول وقت رئیس جمهور همراه بود کوشیدند زمینه معرفی و تجلیل از مقام علمی و فرهنگی آن پیرقصه گو را بعنوان پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران فراهم کنند.

این عکس که امروز به دستم رسید یاد رفتگان بی بازگشتی که در آن حضور دارند و ماندگان تاثیرگذار آن وقایع خوب فرهنگی را زنده کرد. خواستم از بانیان آن که سالهاست بعنوان فرهنگ یاوران موثر این دیار شناخته می شوند، قدرشناسی کنم. مدیران فرهنگی این شهر از آن پس نیز در همیاری این یاوران فرهنگی منشا اتفاقات شکوهمند فرهنگی و هنری بودند که در این میان علی غیاثی ندوشن نامبردار تر است و عمرش دراز باد.

اما آذر یزدی و آثارش نیز سرمایه نمادین فرهنگی یزد است و همچنان قابلیت آفرینش های فرهنگی گوناگون در ساحت فرهنگ‌ و هنر این شهر را دارد. بازخوانی و بازآفرینی میراث او می تواند به رویدادهای فرهنگی موثری بیانجامد.

*پیج دکتر علی اکبر جعفری ندوشن.

استاد کاظم احرامیان پور از مرثیه سرایان نامی معاصر یزد*

حسین مسرّت

پیشینۀ مرثیه سرایی در ایران، همانند پیشینۀ تاریخ ایران از پیدایش آن تاکنون است . از همان زمان که داغی یا سوگی بر دل نشست، سوگواره ها نیز سروده شد. فردوسی توسی در شاهنامه، این کهن سرودۀ برجای مانده از سده پنجم قمری که بر مبنای تاریخ اساطیری ایران، سامان یافته است، بارها از سوگنامه ها و سوگواره ها در غم از دست دادن پهلوانان ناموری چون: ایرج، سیاوش ، سهراب و فرود و دیگران یاد کرده است:

سوگ سیاوش:

همه دیده پرخون و رخساره زرد

زبان از سیاوش پر از یادکرد

سوگ سهراب:

اگر مرگ دادست، بیداد چیست

ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟
از این راز، جان تو آگاه نیست

بدین پرده اندر، تو را راه نیست

سوگ ایرج:

به تابوت زر اندرون پرنیان

نهاده سر ایرج اندر میان

ابا ناله و آه و با روی زرد

به پیش فریدون شد آن شوخ مرد

***

در ایران پس از اسلام نیز مردم تازه مسلمان در سوگ پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) مراثی و سوگ نامه هایی سروده‌اند که در تاریخ ادبیّات ایران بازتابانده شده است. شعر فارسی برجای مانده پس از اسلام آکنده از این سوگ سروده‌هاست که در سوگ پدر، مادر، فرزند ، برادر و دیگر عزیزان خود گفته اند:

غزل حافظ در سوگ فرزند:

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل كرد

باد غيرت به صدش خار پريشان دل كرد

طوطيی را به خيال شكری دل خوش بود

ناگهش سيل فنا نقش امل باطل كرد

قره العين من آن ميوۀ دل، يادش باد

كه چه آسان بشد و كار مرا مشكل كرد....

شعرخاقانی در سوگ فرزند:

صبح گاهى سر خوناب جگر بگشاييد

ژاله صبح دم از نرگس تر بگشاييد

دانه دانه گهر اشک بباريد چنانک

گره رشتۀ تسبيح ز سر بگشاييد.....

مطلع شعر وحشی بافقی در سوگ برادرش

آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت

کردی چو خاک پست مرا، خاک بر سرت

یکی از مهم ترین بخش دیوان شاعران پس از اسلام، اشعاری است که درسوگ خاندان اهل بیت (ع) سروده شده است و از زمانی که تاریخ فرهنگ ایران به یاد دارد، آیین های سوگواری بزرگان دین هماره مورد توجّه شاعران بوده است. در این آیین ها چنان که روشن است شاعران نقشی بس پررنگ دارند:

خاک بالین رسول الله همه حِرز شفاست

حرز شافی بهرجانِ ناتوان آورده ام

مولوی

باز اين چه شورش است که در خلق عالم است

باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

محتشم کاشانی

بنا به گفتۀ دکتر محمّدامین ریاحی ، کسایی مروزی نخستین شاعر فارسی‌زبانی است که گفته می‌شود در سوگ امام حسین(ع) شعر سروده است، که بیتی از آن می آید:

میراث مصطفی را فرزند مرتضی را

مقتول کربلا را تازه کنم تولا

*****

در تاریخ فرهنگ و ادب یزد که نخستین نشانه‌های آن از سدۀ هفتم قمری با مجد همگر آغاز شده و تاکنون در دست است، در شعر سخنوران یزد، این مراثی به فراوانی دیده می شود که با تورّق در دیوان شاعران و تذکره های بر جای مانده از سخنوران یزد می توان نمونه های ناب آن را گلچین کرد.

در دیوان شاعران یزد در عصر صفوی مانند: وحشی بافقی و پس از آن در عصر قاجار همچون: طراز ، قضایی و جیحون یزدی و حتّی فرّخی یزدی که مابین دو عصر قاجار و پهلوی می زیسته است، اشعاری در سوگ شهدای حماسۀ خونبار و دردناک کربلا و رخدادهای جانسوز آن بویژه در روزهای تاسوعا ، عاشورا ، شام غریبان ، سوم و اربعین دیده می شود:

مطلع شعری از وحشی بافقی:

روزی است اینکه حادثه کوس بلازده ‌ست

کوس بلا به معرکهٔ کربلا زده ‌ست

بیتی از جیحون یزدی در سوگ علی اصغر:

او که بدین کودکی گناه ندارد

یا که سر رزم این سپاه ندارد

ابیاتی از طراز یزدی در سوگ شهدای کربلا:

از کربلا شنفته ‌ای، ای دل حکایتی‌

هرگز به دیده نیست شباهت شنفته را

هفت آسمان هنوز بگرید بر آن که دید

در خون خضاب، کاکل ماه دو هفته را

دو بيت از اشعار فرّخی یزدی در سوگ حضرت زهرا (س)

منم آن مرغ دلخسته شکسته بال و پر بسته

که دست آسمان هر دم ز جايی می زند سنگم

اوج زمان مرثیه سرایی در یزد در ماه های محرّم و صفر و حتی یک ماه پیش از آن نمود دارد که شاعران و سخنوران بدین مناسبت اشعار سوزناک و دل نوشته های خود را سروده اند. از این رو سرپرستان و ریش سفیدان هیئت های عزاداری از ماه ها پیش از محرّم به محضر سخنوران توانمند و مرثیه سرا شتافته و زانوی ادب بر زمین زده و از آنان درخواست سروده و یا نوحه می کنند . و بی گمان هر کس برپایۀ میزان ارادت و سوز درونی خود اشعاری را می سراید و به ساحت امامان تقدیم می کند.

همزمان با گسترش شهر یزد و گسترش دسته ها و هیئت‌های عزاداری، نیاز فراوانی به سخنوران توانمند بیش از پیش احساس شد.(در آغاز عصر پهلوی، یزد هم مانند بسیاری از شهرهای ایران دارای هفده محلّه بوده است و اکنون به بیش از 100 محلّه رسیده است) در میان شعرای معاصر، عبّاس شاکر یزدی از همه سرآمد تر است بویژه با قصیده ای به مطلع زیر :

گشت چون بی کس و بی یار شه جنّ و بشر

تکیه بر نی زد و فرمود چنین با لشکر

منم آن کس که لبم بوسه زده پیغمبر

پدرم حیدر و ام فاطمه و عم جعفر

یک نفرهست دراین دامن صحرا امروز

که شود یار جگر گوشۀ زهرا امروز؟....

و در دورۀ کنونی شاعران بی شماری همچون: محمّدعلی عالمی (صمصام)، کاظم ثابتی اشرف (مسعود)، کاظم احرامیان پور (شاهد) ، کاظم حلبی کار(ساقی) و مرتضی محبّی (صابر یزدی) و در نسل جدید شاعرانی چون: دکتر سید محمود الهام بخش، سید شهاب موسوی، مهدی قدکی، علیرضا احرامیان پور، عالیۀ مهرابی و ... مراثی جانسوزی را دارند .

****

هرچند تاکنون دیوان اشعار استاد کاظم احرامیان پور(شاهد) چاپ نشده است، امّا در دفتر و دستک بسیاری از دسته های عزاداری یزد که به بیش از چهل هیئت می رسد که از آن جمله اند : فهادان ، کوشک نو، یعقوبی، چهارمنار، زینبیه و... این اشعار بازتابی درخور دارد و این چیزی نیست جز عشق و ارادت خالصانه و عاشقانۀ او به خاندان اهل بیت (ع) به ویژه سالار شهیدان امام حسین (ع) که تا تاریخ پابرجاست، به یاد مظلومیّت او و خانواده اش خواهد گریست:

ای کربلاییان، من دیوانۀ حسینم

دیوانۀ حسینم

مشتاق آستان و کاشانۀ حسینم

کاشانۀ حسینم

استاد احرامیان پور که خود زمانی سرپرست انجمن مدّاحان یزد بود، از اهالی محلۀ یوزداران (فهّادان ) از کهن ترین محلات تاریخی یزد است؛ از این رو بیشترین مرثیه ها و نوحه های او در نزد این هیئت دیده می شود که از سوی نوحه خوانان پرشور آن از جمله روانشاد استاد حسین سعادتمند در این پنجاه سال خوانده شده و هزاران سوگوار عاشورایی به پای آن اشک ریختند و بر سر و سینه زدند:

عبّاس، عبّاس

ای آب آور یتیمان، ای علمدارم

برخیز، برخیز

بی تو من در این بیابان بی کس و یارم

****

گل پرپر من، اصغر من

ای امید آخر من

او را باید شاعر آیینی هم نامید. زیرا در این زمینه هم اشعاری روان و روح بخش دارد:

نمی رسد به دو عالم کسی به پای حسین

که هست ذات خداوند خون بهای حسین

تمام هستی خود را فدای قرآن کرد

بجاست آنکه شود عالمی فدای حسین

امید که به همّت و کوشش فرزند پژوهشگر و سخنورش، علیرضا احرامیان پور (نوید) که خود و برادرش حمید رضا از مدّاحان خوب و خوش آوای یزد هستند،هر چه زودتر دیوان کامل اشعار وی در دسترس دوستداران اشعار مراثی و آیینی فارسی قرار گیرد تا همگان به توانمندی او بیش از پیش اذعان کنند.

*پیمان یزد، ش 5935.