حسین مسرّت
ديگر شعر او که التزام او را به اسلام عينيّت مي بخشد، مربّع ترکيب ايران و اسلام است:
اي وطن پرور ايراني اسلام پرست همّتي زانکه وطن رفت چو اسلام ز دست
بيرق ايران از خصم جفاجو شده پست دل پيغمبر را ظلم ستمکاران خست
خلفا را همه دل غرقه به خون است ز کفر
حال حيدر نتوان گفت که چون است ز کفر
گاه آن است که زين ولوله و جوش و خروش که به پا گشته زهر خائن اسلام فروش
غيرت تود اسلام در آيد در جوش همگي متّحد و متّفق و دوش به دوش
حفظ قرآن را به دفع اجانب تازند
يا موّفق شده يا جان گرامي بازند
مسجد ار بايد امروز کليسا نشود يا وطن فردا منزلگه ترسا نشود
سبحه، زنّار و حرم، دير بجبرا نشود شور اسلامي بايست ولي تا نشود
بود ايران ستم ديده چو اسلام، غريب
وين دو مصدوم ز جور و ستم اهل صليب(26)
آقاي حاجي شعباني در مقاله اي مفصّل، جنبه هاي اخلاقي و مذهبي اشعار فرّخي را در هفت شماره نشريه رياح يزد بررسي کرده که در اينجا تنها به چند اشاره آن بسنده مي شود:
« در بيان اهميّت تبعيت از رهروان حقيقي و پيروي از طريق مردان خدا و مبارزه با نفس مي گويد:
پيش مردان خدا هرگز دم از هستي مزن نيستي را پيشه کن ناچيز شو، نابود باش
*****
گر در صدد خواجگي کون و مکاني با صدق و صفا بنده مردان خدا باش
توانايان در مقابل ناتوانان مسئولند و در پيشگاه عدل الهي جواب گو :
مکن هرگز بدي با ناتوانان از توانايي که گيتي بهر خوب و زشت مردم دفتري دارد
با فلاکت مملکت از چهار سو پر سائل است وز براي اين همه سائل، کسي مسئول است
چاپلوسي آن چنان صفت مذمومي است که از ديدگاه فرّخي، مستوجب بلاي آسماني است :
يک ملک بي عقيده و يک شهر چاپلوس يا رب بلا براي چه نازل مي شود
آزمندي قدرتمندان است که حقّ بيچارگان را تضييع مي نمايد و همين عامل بسياري از فجايع در دنياست:
بگذرند از کبريايي گر خداوندان آز ثروت دنيا خلايق را کفايت مي کند
از طريق نامه طوفان خود فرّخي اهل ثروت را به سوي حق هدايت مي کند
*****
سيم را نابود بايد کرد کاين شي پليد مؤمن صد ساله را يکروزه کافر مي کند
در مقابل آز، قناعت و مناعت طبع مايه سرافرازي و بي نيازي است:
از مناعت زير بار گنبد مينا مرو وز قناعت ريزه خوار روضه مينو باش
شاعر آزاده تاب تحمّل نيرنگ ها و دورنگي ها را ندارد:
پيش يکرنگان،دو رنگي چون نمي آيدپسند/يا چو يزدان پاک يا چون اهرمن مردود باش
علّت طرح اين موضوع، توهّمي است که بعضاً در مورد گرايشات اعتقادي و مذهبي وي ملاحظه مي شود. هر چند به نظر مي رسد که ارزش هاي متعالي در هر انسان به صورت انتزاعي نيز ارزشمند بوده و در تطبيق با مباني اعتقادي اصيل جامعه اسلامي ما نيز در بسياري از موارد قابل توجيه است.
في المثل، آزادگي بي چون و چرايي متبلور در شخصيّت فرّخي از آن چنان بار ارزشی برخوردار است که به تنهايي يک ارزش قابل ملاحظه است؛ يا ابرام بر مبناي اعتقادي نيز از ارزش هايي است که نزد همگان پذيرفته شده، اين دو ويژگي در جمله معروف سالار شهيدان، حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) نيز به عنوان دو ارزش متعالي نام برده شده که يکي همان است که مي فرمايد:" اگر دين نداريد در دنيايتان آزاده باشيد " و ديگر آنکه" زندگي جز عقيده و جهاد در راه عقيده نيست" يا به تعبير ديگر : " زندگي پيکار باشد در ره انديشه ها"
شک نيست که فرّخي مسلمان زاده اي است که شخصيّتش در سنين نوجواني با عشق و اعتقاد به اسلام و خاندان عصمت و ولایت شکل گرفته است.در دوره نوجوانی و پس از طيّ تحصيلات مقدّماتي، فرّخي به مدرسه مرسلين که توسّط انگليس ها در يزد داير شده است مي رود، امّا به خاطر روحيه مذهبي که در وي وجود دارد به شدّت از اين مدرسه و کساني که آن را براي تحصيل فرزندان خود مناسب ديده اند، انتقادي مي نمايد.
سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پيماني
داده او به هر پستي، دستگاه سلطاني
الخ
اين شعر، دو ويژگي بسيار مهمّ وجودي و شخصيّتي فرّخي يزدي را از همان ابتدا به نمايش مي گذارد ، يکي اعتقادات و گرايش هاي شديد مذهبي او و ديگر نفرتي است که از استيلاي بيگانه بر کشور خود دارد .به نظر مي رسد اوج نفرتي که فرّخي از بيگانگان استعمارگر و بيگانه پرستان در تمامي مراحل زندگي خود بروز داده و تمام هستي خود را نقد کرده و در گرو آن گذاشته است، جزئي از شخصيّت و باورهاي اعتقادي اوست که عميقاً ريشۀ مذهبي دارد .
همين روحيۀ پرشور، باعث اخراج او از مدرسه مي شود. به گونه اي که غيرت اسلامي و ايراني او فرياد اعتراضش را نسبت به اين جريان که عليه اعتقادات مذهبي مردم طرّاحي شده است، بلند مي سازد. اين خود، ردّپايي است که به نظر مي رسد تا پايان زندگي فرّخي نيز ادامه دارد و بر گواهي شعر او قابل اثبات است. يعني دو عنصر مذهب و وطن پرستي در تمام مراحل زندگي فرّخي در شعر وي متجلّي است:
آخر اي بي شور مردم، عِرقِ ايراني کجاست
شد وطن از دست، آئين مسلماني کجاست؟
****
اي وطن پرور ايراني اسلام پرست
همّتي زان که وطن رفت چو اسلام ز دست
فرّخي در مربّع ترکيب خود تحت عنوان : ايران - اسلام ، بازهم نگراني خود را از نظر نفوذ بيگانه و غرب در برانداختن هويّت اسلامي و ايراني هم ميهنانش ابراز مي دارد:
مسجد ار بايد امروز، کليسا نشود
يا وطن فردا منزلگه ترسا نشود
سبحه زنّار و حرم، دير بحيرا نشود
شور اسلامي بايست ولي تا نشود
بوَد ايران ستم ديده چو اسلام، غريب
وين دو مصدوم ز جور و ستم اهل صليب
جالب ترين آرمان هاي فرّخي، سال ها بعد در قالب انقلاب اسلامي مردم ايران تجلّي مي يابد؛ امّا به ياد آوريم کي کجا و در چه شرايطي فرّخي يزدي آن ها را بيان نموده است!؟
گاه آن است که زين ولوله و جوش و خروش
که به پا گشته زهر خائن اسلام فروش
غيرت تودۀ اسلام در آيد در جوش
همگي متّحد و متّفق و دوش به دوش
حفظ قرآن را بر دفع اجانب تازند
يا موّفق شده يا جان گرامي بازند
انديشۀ خدا و دين در اشعار فرّخي آن چنان قوي است که يکي از عناصر اصلي به شمار مي رود. او حتّي آرماني ترين باورهاي خود را به نام مقدّس خدا آغاز مي کند و مشيّت الهي را شرط اصلي قلمداد مي نمايد:
گر خدا خواهد بجو شد بحر بي پايان خون
مي شوند اين نا خدايان، غر ق در طوفان خون