وحشي بافقي، آفريننده واسوخت در ادب فارسي

/**/

 

http://yazd.isna.ir/Files/News/Image/13918/12631t.jpg

وحشي بافقي را آفريننده طرز جديدي بنام واسوخت در ادب فارسي مي دانند.

حسين مسرّت پژوهشگر يزدي در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) – منطقۀ یزد، در معرّفي وحشي بافقي اظهار كرد: مولانا كمال الدّين و به قولي شمس الدّين محمّد متخلّص به وحشي بافقي به سال 939 ه.ق و به گفته اي 929ه.ق در بافق به دنيا آمد.

اين نويسنده ادامه داد: وي نخستين كسب فضايل را از محضر سخنوران تواناي بافق همچون :شرف الدين علي،همتی ، نجاتی و مرادي بافقي اندوخت و در جواني به يزد آمد و سپس راهي كاشان شد اما به واسطه حسادت شعراي آنجا، كاشان را ترك كرد. برخي گويند به هند هم رفته است، ولي سندي در دست نيست.

وي تصريح كرد: وحشي سرانجام به خاك پاك يزد رهسپار شد و مورد نوازش فرمانروایان محلّي يزد قرار گرفت.
هميشه زندگي وي به سختي مي گذشت و خود بارها در اشعارش به اين تنگدستي اشاره كرده است.

وي افزود: وحشي سرانجام در سال 991ه.ق بر اثر تب شديدي از دنيا رخت بر بست. آرامگاه وي در روبروي امام زاده شاهزاده فاضل يزد بود كه اكنون در وسط خيابان امام خميني (ره)قرار دارد.

مسرّت اضافه كرد: امّا آنچه باعث اشتهار وحشي بافقي در ادبیات فارسی شده، غزليات سوزناك و مثنوي هاي اوست.

وي افزود: آثار وحشي به غير از ديوان، شامل سه مثنوي به نام هاي :خلدبرين، ناظر و منظور و فرهاد و شيرين است كه هر سه نظيره اي است بر آثار نظامي گنجوي. همچنين از او يك نامه منثور و منظوم هم بر جاي مانده است.

وي گفت: وحشي را آفرينده طرز جديدي بنام واسوخت در ادب فارسي مي دانند كه همه جا قرين نام اوست.
چنانكه خود گفته است: طرح نويي در سخن انداختم                   طرح سخن، نوع گر سخن ساختم

مسرّت خاطرنشان كرد: ديوان و كلّيات وحشي بارها در ايران چاپ شده ،امّا بهترين تصحيح آن متعلق به دكتر حسين آذران (نخعي) است.

وي بيان كرد: در سال 1356 بناي يادبود وي در پارك وحشي ساخته شده و خانه اي نيز بنام او در بافق وجود دارد.

وي يادآور شد:  قرار است در فروردين 1392 همايش بزرگداشت وحشي بافقي با حضور نويسندگان و ادب پروران در شهر بافق يزد برگزار شود وهمزمان با آن سه کتاب به  نام های : آتش جانسوز، بادیه عشق و کتابشناسی وحشی بافقی توزیع می شود.

 ماخذ : ایسنای یزد1391/8/29

یک گفتگوی خواندنی با دکتراسلامی ندوشن

ماهنامه مهرنامه، ویژه نامه نوروز 1391، شماره 20


زندگی نامه دکتر اسلامی ندوشن در گفت و گو با او

محمد صادقی

دکتر محمد علی اسلامی ندوشن (متولد سال 1304) مترجم و نویسنده مشهور ایرانی است که آثار ارجمندی همچون؛ «ایران را از یاد نبریم»، «داستان داستانها»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «ایران و تنهائیش»، «هشدار روزگار»، «ایران چه حرفی برای گفتن دارد»، «راه و بی راه»، «سخن ها را بشنویم» و... پدید آورده و اگر درباره وی بتوان سخنی گفت که هم کوتاه باشد، هم کامل، و او را به خوبی بشناساند، سخنی شایسته تر از سخن دکتر اصغر دادبه نمی توان سراغ گرفت که وقتی در همایش جهانی «از بلخ تا قوینه» وی را برای سخنرانی به جایگاه سخنرانان فرا می خواند، گفت:«در معرفی استاد همین بس، که اگر در این سال ها خود را فراموش کرده باشد، لحظه ای ایران را از یاد نبرده است» ...در گفت و گویی که پیش رو دارید، به زندگی دکتر اسلامی ندوشن پرداخته ام. البته وی در کتاب «روزها» که سه جلد از آن منتشر شده (و جلد چهارم آن هم مدت هاست در وزارت ارشاد مانده است) به دوره های مختلف زندگی خویش پرداخته، از این رو، من نیز پس از بازخوانیِ «روزها» این گفت و گو را انجام دادم تا از تکرار مطالب قدری کاسته شود.

 

اگر موافق باشید، گفت و گو را با دوران کودکی جنابعالی آغاز کنیم. در جلد اولِ «روزها» خوانده بودم که تاریخ تولدتان را برای اینکه به سرنوشت فرزندان قبلیِ خانواده دچار نشوید پشت کتابی ننوشته و هر کاری را نیز که درباره آنان انجام داده بودند درباره جنابعالی انجام ندادند و از این رو به دایه ای سپرده می شوید، که ابراز می دارید، بزرگ تر که شده بودید بیشتر به خوبی های او پی برده بوده اید.

جریان کودکی خود را در روزها (جلد نخست) آورده ام. آن را از بزرگترها شنیده بودم. دو تن از برادرهای من در بچگی به ثمر نرسیده بودند، و پدر و مادرم بیم داشتند که من نیز مانند آنها بشوم، از این رو این احتیاط را به کار بردند... من آخرین فرزند خانواده بودم، فرزند دیگری که بود خواهرم بود که او نخستین بود. بقیه، چند پسر، از همان شیرخوارگی بر اثر آبله یا امراض دیگر کودکی مرده بودند. به همین سبب خوش یمن نشمرده بودند که تاریخ تولد مرا پشت کتابی یادداشت کنند، زیرا تاریخ تولد دیگران که یادداشت شده بود، آنها را به ثمر نرسانده بود، و خواسته بودند هر کاری که درباره آنان شده است درباره من نشود. حتی مرا از خوردن شیر مادر بازداشته بودند، به پندار آنکه این شیر ناگواری ای در خود دارد و بچه ها را بارآور نمی کند (که بی پایه بود) و از همان آغاز به دایه ای سپرده بودند که تا به آخر او مرا شیر داده بود، زنی نجیب و فصیح که قرآن را با قرائت بسیار درست می خواند... کودکی من در میان پنجره های رنگی و نور و آفتابی که از پشت آنها می تابید، شناور گشت... ما در خانه شش نفر بودیم، پدر و مادرم و خواهرم و من؛ و نیز معصومه و سید ابوالحسن که خدمتگزار خانه بودند. سید ابوالحسن کارش پیغام بردن و پیغام آوردن و کارهای متفرق کوچه بود... اما معصومه داستان دیگری داشت. او در خانه ما به دنیا آمده و همان جا بزرگ شده بود و با آنکه شوهر کرده بود هرگز به خانه شوهر نرفته بود و فرزندی هم نیاورده بود، و بعد هم تا پایان عمرش که هفتاد و چند سال بود در خانه ما ماند و همان جا مرد. مادرش گوهر نیز در خانه نیای من همین وضع را داشته بود. سراسر عمر خود را در آنجا گذرانده بود. این مادر و دختر با زندگی ما پیوند جدایی ناپذیر یافته بودند. من به معصومه به همان اندازه انس داشتم که به مادرم *

 

ادامه نوشته

وزین ترین یادنامۀ ایرج افشار

یادنامه ایرج افشار

در

مجله بخارا

 

    سه ماه پس از خاموشی زنده یاد ایرج افشار، مجله بخارا شماره هشتاد و یکم خود را در 1024صفحه به یادنامۀ ایرج افشار اختصاص داده است. در این یادنامه 111 مقاله به قلم مهمترین نویسندگان و محققان ایرانی و ایرانشناسان جهان دربارۀ زندگی و آثار ایرج افشار آمده است.

    از دیگر ویژگی های این یادنامه  در مجله بخارا، چاپ 296 عکس منتشر نشده از ایرج افشار، از سنین کودکی تا آخرین روزهای زندگی اش است.

     همچنین بخش های منتشر نشده ای از خاطرات ایرج افشار که با عنوان « دفتر بی معنی » شناخته شده است ،در این شمارۀ بخارا برای نخستین بار منتشر می شود.

    یادنامۀ ایرج افشار در مجلۀ بخارا، از صبح دوشنبه 30 خرداد در کتابفروشی ها و دکه های روزنامه فروشی عرضه می شود. با هم مروری داریم بر فهرست مقالات شماره هشتاد و یکم بخارا که یادنامه ایرج افشار است :

 ( مقالۀ نگارنده با عنوان :خاطراتی از استاد ایرج افشار در آینده در کاریز یزد درج می شود.)

 

ادامه نوشته

 چهلمین سال درگذشت کاظم اسلامیّه روزنامه نگار یزدی

     حسین مسرت                                                                                                                                                                                                                               

  اسلامیّه ، کاظم [ kazem،eslamiyye ] ( 1286 – 1349  ) کاظم [ صادقی نسب ( ص 49 ) و به پیروی از او برزین ( ص 285 ) نام او را به نادرست محمّد کاظم نوشته اند ] فرزند حاج محمّد ، روزنامه نگار و داروساز ، او در 1286 ش در یزد به دنیا آمد . تحصیلات قدیم و جدید را ابتدا در یزد و سپس در اصفهان فراگرفت ( اسلامیّه ، زندگی نامه ) . و از این راه مختصر آشنایی با انگلیسی و عربی پیدا نمود ( صالحیار ، 183 ) .               پدر و اجداد او عطّّار ( داروساز ) بودند ، از اینرو او نیز بدین حرفه روی آورد ( نوّاب رضوی ،3 ) و چون شرط داشتن داروخانه ، داشتن مدرک داروسازی بود ، وی توانست گواهی آن را از دارالفنون تهران بگیرد ( همان جا ) بدین رو در افواه او را « دکتر » می نامیدند . ( همان جا )            اسلامیّه در 1328 ش امتیاز هفته نامه ( در بسیاری مقالات از جمله سر مقالات ویژه نامه ی طوفان یزد ، به عنوان روزنامه یاد شده که درست نیست ، زیرا شهر یزد به استثنای یکی دو روزنامه آن هم در سال های پر آشوب 1330 تا 1332 ش ، تا سال 1375ش هیچ گاه روزنامه نداشته است ) طوفان یزد را به نام خود گرفت و نخستین شماره ی آن را در همان سال چاپ کرد . در همان زمان به دلیل ستیز او با ملّی گرایان . همراهی با برخی چهره های سیاسی ضد آزادی مانند سیّد کاظم جلیلی او را مرتجع می خواندند ( عسکری کامران ، مصاحبه ) . با این حال وی در زندگی اجتماعی خود ، فردی وارسته ، آزاده و حق طلب بود و خوش می داشت چون ملامتیان زندگی کند ، کارگشای مردم بود ، همیشه خود را سپر تیر بلا می کرد تا دوستانش در امان باشند ( نوّاب رضوی ، همان جا ) . و هر چند در روزنامه ی خود برای ادامه ی حیات ، گاه به جانب داری از کارهای دولت و دولتیان مطالبی می نوشت ، امّا باز به دلیل بازگویی کژی ها و کاستی ها و انتقاد از اوضاع نابسامان اجتماعی ، فرهنگی و اداری یزد بویژه در ستون پرخواننده ی « مردم چه می گویند » در روزنامه ی خود ، بارها به درخواست مدیران سیاسی و اداری و نمایندگان یزد در مجلس شورای ملّی توقیف شد ( نوّاب رضوی، همان جا ). وی بیان می داشت که : « طوفان یزد ، روزنامه است ، نه روزی نامه » ( همان جا ) . با این حال همواره جانب ادب را نگاه می داشت و در زندگی خصوصی افراد وارد نمی شد و مخالفان خود را با عبارات ناهنجار نمی آزرد ( دهشیری، 4). اسلامیّه سعی می کرد طوفان یزد به سبک و سیاق طوفان فرّخی یزدی باشد . از اینرو نام و نشان نشریّه را که تصویر یک مشعل بود ، به رنگ قرمز چاپ می کرد. ودر بیشتر شماره های نشریه ،درست در وسط بخش بالایی آن مانند طوفان یک رباعی را که برگرفته از اوضاع روز بود، به رنگ قرمز  درج می کرد . که گاه حتّی رباعیّات فرخّی یزدی بود و گاه رباعیّات سیاسی که عمدتاً نام شاعر آن درج نشده بود . ( پیمایش ) و در بیشتر موارد ، اشعار نغز و اجتماعی صائب تبریزی بود . ( اسلامیّه ، زندگی نامه ) . بدین روی طوفان یزد ، روزنامه ای پر خواننده و تأثیر گذار بود . ( عسکری کامران ، مصاحبه ) .                طوفان یزد که گاه در برخی منابع به نام طوفان هم آمده است ( برزین ، 285 ) روش آن ، سیاسی ، اجتماعی ، ادبی ، علمی ، اخلاقی و فرهنگی اعلام شده بود . صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن همواره اسلامیّه بود ، ولی در دو سه دوره ، آقایان سیّد محمّد نوّاب رضوی ( از دبیران آموزش و پرورش یزد ) . منوچهر یزدی ( نماینده ی یزد در مجلس شورای ملّی ) سر دبیران آن بودند . نخستین شماره ی آن در 1328 ش و آخرین شماره ی موجود آن در کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران، سال 21 ، ش 728 ( سال 1349 ش) است ( نک . صادقی نسب ، 149 ) . آخرین شماره ی کتابخانه ی مرکز مدارک فرهنگی ، شهریور 1349 است ( برزین آخرین سال آن را 1340 ش آورده که نادرست است ، ص 285 ) .           اسلامیّه بیشتر کارهای نشریّه را خود یک تنه انجام می داد ، از تحریر مقالات گرفته تا غلط گیری و توزیع و ارسال آن . او در سال های پایانی عمر ، اقدام به تأسیس چاپخانه ای نموده بود و بیشتر کارهای نشریّه را در آن جا انجام می داد و اعضای خانواده اش که شامل همسر و یک پسر وک دختر بودند ، به کمک او می شتافتند ( اسلامیّه ، زندگی نامه ) . وی به دلیل علاقه ای که به روزنامه ی طوفان داشت ، بیشتر وقت و سرمایه ی خود را صرف انتشار روزنامه می کرد . دفتر روزنامه ی طوفان یزد ابتدا در میدان خان یزد و سپس در کنار داروخانه ی خود او واقع در میدان مرکزی شهر بود . این دفتر عمدتاً مرکز تجمّع دبیران ، فرهنگیان و جوانان علاقمند به نویسندگی بود که به تشویق اسلامیّه آثار آنان در طوفان یزد چاپ می شد . ( اسلامیّه ، زندگی نامه ) از نویسندگان وهمکاران طوفان یزد می توان افراد زیر را نام برد : دکتر سیّد رضا پاک نژاد ( بعدها نماینده ی یزد در مجلس شورای اسلامی شد ) ، محمّد جناب زاده ی استر آبادی ، عبدالحسین آیتی ، ناظر زاده ی کرمانی ، منوچهر یغمائی ، افسر یغمائی ، حسینعلی صبور ، محمّد علی و محمّد تقی عسکری کامران ، کاظم ثابتی اشرف ، رضا جهان فر و ... ( عسکری کامران ، مصاحبه ) .            طوفان یزد تقریباً بدون وقفه از سال 1328 تا 1349 ش به مدّت 21 سال در شهر یزد چاپ شد . تا آنکه با درگذشت اسلامیّه ، تعطیل گشت .              اسلامیّه در پائیز 1349 ش دچار سکته ی مغزی شد و به هنگام عزیمت به تهران برای معالجه بر اثر تصادف در 14 آبان 1349 ش درگذشت ( کاظمینی 1/135 ) و او را در مقبره ی خانوادگی در گورستان جوی هرهر یزد به خاک سپردند ( اسلامیّه ، همان جا ) .               محمّد علی عالمی ( صمصام یزدی ) مادّهتاریخ درگذشت او را در پنج بیت سروده که بر سنگ مزار وی نقر کرده اند . دو بیت آن چنین است : سال فوتش را چو از پیر خرد خواستم آهی بر آورده از نهاد زان میان یک تن به بیرون رفت و گفت : « روح و جان دکتر اسلامیّه شاد » 1349= 1 - 1350 ش ( اسلامیّه ، همان جا )           مأخذ : اسلامیّه ، علی محمّد ، « زندگی نامه » ، دست نویس ؛ اسلامیّه ، کاظم ، « آغاز یازدهمین سال طوفان » ، طوفان یزد ، یزد ، آذر 1338 ش ؛ برزین ، مسعود ، شناسنامه ی مطبوعات ایران ، تهران ، 1371 ش ؛ پیمایش ، تحقیقات میدانی از روزنامه نگاران یزدی ، 1388 ؛ دوره های پراکنده ی روزنامه ی طوفان یزد موجود در کتابخانه ی وزیری یزد ؛ دهشیری ،ضیاء ، « دهمین سال انتشار جریده ی طوفان یزد » ، طوفان یزد ، یزد ، آذر1338ش ؛ صادقی نسب ، ولی مراد ، فهرست روزنامه های فارسی ، تهران ، 1360 ش ؛ صالحیار ، غلامحسین ، چهره ی مطبوعات معاصر ، تهران ، 1351 ش ؛ عسکری کامران ، محمّد علی ، مصاحبه ی شفاهی ، 1388 ش ، فهرست روزنامه های موجود در کتابخانه ی سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی ، تهران ، 1367 ش ؛ کاظمینی ، محمّد ، دانشنامه ی مشاهیر یزد ، یزد ، 1382 ش ؛ نوّاب رضوی ، محمّد ، « کاظم اسلامیّه ، مردی که با روزنامه اش طوفان یزد زندگی می کرد » ، ندای یزد ، یزد ، آذر 1364 . 

دوستی من و شمس آل احمد

حسین مسرت

    حدود  دهه 1370 بود که در پی  نوشته ای علیه من در هفته نامه ندای یزد  از سوی فردی به نام «آقایی » ، زنده یاد شمس آل احمد، طی نامه ای که عنوان: « مسرت  ، تاج ادبیات یزد است » راداشت، برای زنده یاد محمد تقی عسکری کامران مدیر ندای یزد  فرستاده بود ، و به دفاع از این جانب پرداخته و کلی در باره ام خوب نوشته بود و مرحوم کامران در ندای یزد چاپ کرده بود . صد البته آنچه او  نوشته بود  ، خود مصداق آن بود ،  نه این بنده که تازه در آغاز راه پژوهش بود. به هر روی ، توش و توانی وقوت قلبی بود .

        نگارش این نامه ، نه تنها ارادت مرا با او  بیشتر کرد ، زیرا  از زمانی که در  روزنامه های اطلاعات و کیهان قلم می زد ،  آرزوی دیدادرش  را داشتم ،  بلکه زمینه حضور مرا در خلوت کتابخانه اش در تهران فراهم کرد .او در کنار کارهای روزمره  ، علاقه ای وافر به اشعار « ماشین نوشته ها» داشت و هر بار که به تهران می رفتم ،  بخشی  از این اشعار و اصطلاحات را برایش می بردم و او هم  تازه ترین آثارش را به امضای خودش به من هدیه می کرد که هنوز دارمش ، مانند کتاب : سنگ بر گوری( اثر جلال آل احمد)،عقیقه و ....     

      در آنجا با پسرش جلال الدین که می گفت به عشق برادر  ، نام او را بر پسر خود نهاده ،  آشنا شدم  .خانه استاد واقع در کوی مهر،  نزدیک میدان توحید بود. برایم از نگارش کتاب « ازچشم برادر» و  سفر نامه روس ( اثر جلال) ،سیر وسلوک اثر خودش و کتاب هایی که از خودش و یا کتاب هایی که درباره جلال  زیر چاپ است ،گفت.. از را بطه و دوستی نزدیکش با جلال و چگونگی مرگ مرموز او.از نحوه آشنایی جلال با همسرش سیمین دانشور و.... و  اینکه اصالتا اهل طالقان هست  و با کتابشناس برجسته جهان اسلام  ،یعنی شیخ آقا بزرگ تهرانی ، نسبت فامیلی دارند و با فرزندان او، استادان کتابشناسی ایران،  احمد و علی نقی منزوی دوست است . از کارهایش در کیهان فرهنگی و راه اندازی و تعطیلی انتشارات رواق گفت و از ویرایش دوم کتاب طوطی نامه اثر عمادبن محمد ثغری که سرانجام هم  به چاپ  نرسید- و ای بسا آرزو که خاک شده است-.به شوخی می گفت :برای برخی کارها باید ریش گرو بگذارد که ندارد  ، سبیل هم که گرو نمی پذیرند، بدین دلیل برخی از کارهایش معطل مانده است.

   همیشه مرا «حسین جان» و یا « حسین عزیز » خطاب می کرد و از احوال « یزد، شهر بادگیر ها » به تعبیر برادرش می پرسید. که گویا در آن سفر همراه برادرش به یزد آمده است .هر بار که به دعوت دانشجویان به یزد می آمد ، با اصرار فراوان از دوستانش می خواست که مرا به کتابخانه وزیری ببرید تا مسرت را ببینم . محبت و مهر ی بی اندازه به من داشت . اما این اواخر که خانه نشین شده و مشغله من هم بیشتر شده بود،  کمتر به او سر می زدم و گه گاه تلفنی جویای حالش می شدم .

        سی امین خزان (یادنامه عبّاس مسرّت )

     حسین مسرت

           29 آبان برابر است با سی امین سالروز در گذ شت و یکصد مین سال تولّد عباس مسرّت ،سردفتر اسناد رسمی . او که در نزد مردم یزد به  « کارگشای مردم » شهره بود و همواره دفترخانه اسناد او به رغم شلوغی آن ، کم درآمد بود ، زیرا سفارش به رعایت مردم نا توان  و کم درآمد داشت.

      مسرّت پیش از آنکه به سردفتری روی بیاورد ، شغل عطّاری دادشت ودر کنار دکان خود در زیر بازارچه دومناریزد کتابخانه ای کوچک داشت وبه همراه پدرش در مجامع آزادی خواهان یزد شرکت می کرد و با شعرای یزد هم نشین بود.هرچند دفتری از سروده هایش را گرد آورده بود ،  اما همراه با چند هزار جلد کتابش بر اثر حادثه ای نابود شد. اما درلابلای اسناد بر جای مانده او چند شعر و نامه دیده می شود از جمله : نامه منظوم عباس مسرت به آیتی یزدی ( نویسنده تاریخ یزد )  و پاسخ آیتی بدو. که در اینجا دو بیت از مسرت و پاسخ آیتی  آورده می شود:

آیتی ای ناظم و ناشر به عصر                                 ای ز کلکت دیده ها نور البصر

از قلم کردی جهان ، رشک برین                             وز لسان کردی بیانی بس متین

پاسخ آیتی:

 

آمد به برم تازه جوانی دو سه کرّت                         پر سود وجود وی و خالی ز مضرّت

 

پس رفت یکی قطعه ی اشعار فرستاد                             منظومه ی با معنی و بی عیب و معرّت

 

افسوس که ممدوح نبد قابل آن مدح                              جزء آنکه گرفتم به تبرّک به مبرّت

 

امید که من بعد خجالت نفزاید                                     بر ( آیتی ) از خامه ی عبّاس مسرّت

        عباس مسرّت در سال 1289 در یزد به دنیا آمد و در 29 آبان 1359 در یزد درگذ شت.قطعه زیر را سال ها پیش نوشته ام :

    بار دیگر مه آبان رسید ، ماهی که هماره برایمان یادآور همزمانی دو خزان غمزده در زندگی مان است :

     خزان طبیعت سرسبز و خزان خانه ی سبز جمع خانوادگی مان که با رفتن پدر شکل گرفت .

خزان ها یکی از پی دیگری می آیند . در پی خزان ، زمستان ، و آن گاه بهارانی سرسبز که رخ می نماید .

      امّا خزان  خانه ی ما هر چند زمستانی سرد و ساکت را در پی داشت ، امّا بی بهار بود و اکنون

هجدهمین خزان بی بهار را پشت سر می گذاریم و به آن دلخوشیم که یاد و خاطره ی خوبی های پدر درانگاره ی تک تک مردم یزد نقش بسته و از او به نیکی یاد می کنند ، که این خود بهاری دیگر و به

تعبیری بهار دل هاست و ما را همین بس است .

 

درسوگ احمد مدقق یزدی

حسین مسرت

     بگو به خضر که جز مرگ  دوستان دیدن 

     چه حاصل ازاین عمر جاودان دیدی؟

      درسفر تهران بودم که آگاه شدم دوست بزرگوارم احمد مدقق یزدی به دیار جاوید شتافته است و این نوشته شتابزده همان شب در قطار تهران به یزد نوشته شده است.

      نخستین باری که از نزدیک با آن زنده یاد آشنا شدم ، زمانی بود که او باهمتی ستودنی و ذوقی سرشار دست به  کار گردآوری و چاپ ماهنامه خبری پژوهشی دانشگاه یزد شده بود.دوست مشترک ما استادم دکتر جلالی پندری واسطه این آشنایی بود.البته وی دورادور از نوشته های من در ندای یزد و نگارش زندگی نامه بزرگان یزد و تازه های کتاب یزد آگاه بود و من نیز شرح حال واشعارش را در تذکره ها دیده بودم.

     

ادامه نوشته

یادی از کریم کشاورز

    حسین مسرت

 

18 آبان برابر با بیست و چهارمین سالروز درگذشت مترجم نامی یزد تبار ،کریم کشاورز است از این رو مقاله ای را که سالیان پیش در خاتم یزد چاپ کرده بودم، در اینجا می آورم:

     در سال 64 به آقاي کريم کشاورز نامه‌اي نگاشتم در اين نامه از او خواسته بودم، شرحي از زندگي پدرش محمد وکيل النبي يزدي (وي مشروطه خواه بود) برايم بنويسد. در پاسخ آن نامه اي به تاريخ 19شهریور1364 به دستم رسيد که چکيده اي از آن در زير مي آيد:

    "آقاي مسرت گرامي نامه محبت آميز جنابعالي رسيد. بسيار خوشبخت شدم که در يزد روزنامه‌هايي (نداي يزد) منتشر مي شود و کساني به اين گونه مسائل اظهار علاقه مي نمايند... مختصري درباره شرکت پدرم محمد وکيل التجار يزدي و نماينده دوره اول و دوم تقنينيه (دوره اول و دوم مجلس شوراي ملي در زمان مشروطه)ارسال مي دارم. چون چشمم تقريبا نمي بيند و از خواندن و نوشتن عاجزم اين نامه را ديکته کرده و ديگري نوشته است. با احترامات صميمانه کريم کشاورز."

ادامه نوشته

فرخی یزدی سخنوری ستم ستیز

حسین مسرت

25مهر برابر با 71مین سالروز شهادت فرّخی یزدی است

                                       

«محمد فرخي يزدي»، زاده در 1268 ه.ش و درگذشته در 1318 ه.ش، در يك خانواده زحمتكش يزدي به دنيا آمد. با اين همه، تحصيلات مقدماتي را در مدرسه مسيونر هاي انگليسي (1) ۞ يزد با نام «مدرسه مرسلين» به پايان آورد. استعداد شاعري فرخي از زمان نوجواني آشكار گرديد. پانزده ساله بود كه به مناسبت اشعاري كه عليه مدير مدرسه سروده بود، از مدرسه اخراج شد و چندي به كارگري روي آورد تا در اوان «جنبش مشروطه»، به گروه آزادي خواهان پيوست.

فرخي در 23 سالگي، در مراسم عيد نوروز، برخلاف شاعران مداح، شعري عليه حاكم يزد سرود و به او لقب «ضحاك» داد. حاكم وقت يزد، دستور داد تا لب هاي فرخي را با نخ و سوزن دوختند و او را به زندان افكندند. فرخي يزدي از اين زمان به عنوان «شاعر لب دوخته» شهرت يافت. فرخي بعد از رهايي از زندان، به «تهران» رفت و در سال 1300 ه.ش، «روزنامه طوفان» را انتشار داد و مقالات تندي عليه «سردار سپه» نوشت و به دخالت انگليسي ها در نظام حكومتي «ايران» اعتراض كرد. فرخي در اوايل «جنگ بين المللي اول» از تهران رهسپار «عراق» شد. چندي در آنجا بود. آنگاه به ايران بازگشت و هنگامه قرارداد «وثوق الدوله»، شعري عليه اين قرارداد سرود كه بر اثر آن، زنداني شد.

در «دوره هفتم قانون گذاري»، فرخي از يزد به عنوان نماينده مجلس انتخاب شد. اما، او در مجلس در «گروه اقليت» قرار داشت و سرانجام، به سبب تهديد هاي جاني اي كه مي شد، به «آلمان» رفت و به جمع آزادي خواهان ايراني پيوست. وي به دليل تنگدستي و فشار هاي دولت، به ايران بازگشت و به وسيله «پليس مخفي شهرباني تهران» دستگير شد و در مهر ماه 1318 ه.ش، او را در زندان با آمپول هوا كشتند.

ادامه نوشته

دشواری های تحقیقات ادبی

 

 حسین مسرت

بنا بر آمارهای منتشر شده از سوی مراکز علمی و پژوهشی ایران, درصد محققان و پژوهندگان ایران نسبت به سایر کشورهای جهان سوم میزان کمتری را شامل می شود. این که چه دشواری هایی وجود دارد که تحصیلکردگان ایرانی پس از فراغت از تحصیل اغلب تحقیق را رها می کنند, وقت دیگر و حوصله بیش تری می طلبد که از گنجایش این گفتار خارج است. هرچند در چند قسمت از گزارش های روزنامه اطلاعات و سایر جراید به این مسئله پرداخته شده, اما هنوز جای آن دارد که این مسئله بیش تر ریشه یابی گردد و راه های گشودن این تنگناها شناخته شود.

آنچه نگارنده قصد دارد در این گفتار به بررسی آن بپردازد, طرح دشواری هایی است که بر سر راه محققان با تأکید بر محققان ادبی در ایران وجود دارد

ادامه نوشته

انجمن ادبي كتابخانه وزیری

حسین مسرت

پيشينه

      در زمان حكومت رضا پهلوي (1320-1304) و چندي پس از آغاز به كار شعبة انجمن پرورش افكار در يزد كه مجالس سخنراني و تبليغات آن در مسجد اميرچخماق يزد برگزار مي­شد و عمدتاً سخنرانان آن مديران و افراد سازمان­هاي دولتي بودند، به همّت آيت الله حاج شيخ محمود فرساد و با همراهي غلامرضا مرشد، عبدالحسين آيتي، نخستين انجمن رسمي ادبي يزد در سال 1315ش تشكيل شد و جلسات آن هر دوشنبه شب در منزل آيت­الله فرساد تشكيل مي­شد. برخي از اعضاي ثابت انجمن ادبي يزد عبارت بودند از:

      1- آيت الله حاج شيخ محمود فرساد، 2- حجّت الاسلام حاج سيدعلي­محمّد وزيري، 3- حجّت الاسلام حاج سيدمحمّدرضا اماميان ميبدي، 4- خدارحم دينياريان، 5- غلامرضا مرشد، 6- سيدحسن شكوهي، 7- عبدالحسين آيتي يزدي، 8- سيدعلي افصح­زاده، 9- جلالی  نائيني، 10- سهراب کیانیان، 11- حجّت الاسلام محمّدعلي عالمي«صمصام»، 12- غلامعلي رئيس فرهمند، 13- محمّدحسين ناصر ترك، 14- عبدالحسين ميبدي.

       كه از آثار نيك اين انجمن، به غير از رشد و تعالي فرهنگ و ادب يزد و پرورش شعرا، چاپ كتاب ارزنده و به­يادماندني تاريخ يزد، اثر عبدالحسين آيتي بود.

 

ادامه نوشته

ایران‌شناس مجله‌نگار(تازه های کتاب یزد6)


        نوشتن درباره کارهای ایرج افشار نیازمند ذهنی تاریخمند و البته آشنا و کارکرده در تاریخ مطبوعات و فرهنگ‌ایران است چون سید فرید قاسمی، تا از قبل آن کتابی ‌چون "ایرانشناس مجله‌‌نگار" سر برکشد

       "ایرانشناس مجله‌نگار" زندگی و کارنامه‌مطبوعاتی ایرج افشار است که حجم‌ کارهایی که او انجام داده و از خود برجای گذاشته و در حال انجام است، خود به اندازه یک کتابخانه ‌بزرگ است.

      فریدقاسمی در مقدمه دقیق و توصیفی‌اش درباره آقای افشار به شکلی دقیق و موجز تمامی ویژگی‌های کاری و شخصی و سلوک کاری حرفه‌ای این استاد نامدار تاریخ و فرهنگ و ایرانشناس کم‌نظیر را توصیف‌کرده است و از این منظر باید این مقدمه ‌سه صفحه‌ای را در زمره نوشته‌ها و مقالات منحصر به فرد در توصیف ویژگی‌های کاری و شخصی و حتی تاریخی افشار به شمار آورد که خواننده با خواندن آن به درکی دقیق و مجمل از آقای افشار و کارهایش می‌رسد. مقاله ذهن خواننده را برمی‌کشاند که با یک فرد عادی که تالیفاتی از خود به جای گذاشته روبرو نیست، بلکه با دریایی مواجه می‌شود که از هر سوی آن رودی و جویباری جاری ‌است.

       در بخشی از نوشته آقای قاسمی درباره شیوه و منش روزنامه‌نگاری افشار‌ آمده است: افشار، 65 سال از عمر 84 ساله‌اش را  با نشر گذرانده‌ و پیشنیه مدیریت مطبوعاتی ایشان بر 14 عنوان ادواری که انتشار داده - تا سال 1388 - از 178 سال در می‌گذرد. او شیوه خاص خود را  در عرصه‌ مجله‌نگاری دارد. بیش از شکل در پی محتواست، به حیثیت کاری، عزتمندی ‌و مراعات بها می‌دهد. راستی را فدای خویش و کیش نمی‌کند. چرا که دردمندانه به حرفه‌ا‌ی‌گری در عرصه‌مطبوعات و پژوهش می‌اندیشد و عمل می‌کند. سعی دارد بی‌حب و بغض بنگارد و به سویی در نغلتد. البته از بروز باورمندی خود نسبت به شخص و یا موضوعی ابا ندارد. شیوه نگارش کتاب "ایرانشناس مجله‌نگار" بر اساس توالی تاریخی مسئولیت‌هایی است که ایرج افشار در مقام یک مطبوعاتی و روزنامه‌نگار عهده‌دار بوده است. مولف ضمن ارائه اطلاعاتی کلی و دقیق درباره هر نشریه و در ادامه جزییات تمامی مقالات و نوشته‌های تمامی شماره‌ها، جایگاه آقای افشار در آن نشریه را هم توصیف‌کرده است و جالب این که عمده این توصیفات حاصل اطلاعات شخصی و گفت‌وگوی خود آقای قاسمی با آقای افشار است و از این منظر باید این کتاب را حاوی اطلاعاتی دست اول درباره کارهای مطبوعاتی اقای افشار به شمار آورد که تقریبا در کمتر کتاب دیگری می‌توان یافت.

        اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، آقای قاسمی در این کتاب تلفیقی کرده‌اند از تاریخ شفاهی و تاریخ مکتوب درباره استاد ایرج افشار و کارهای مطبوعاتیشان، تا آنجایی که مکتوبات و اسناد از روایت پشت‌صحنه و برخی از این رخدادها در می‌مانند،‌ سوالات دقیق و کاربردی آقای قاسمی از استاد ایرج افشار به مدد ذهن خواننده بیاید تا وی چفت و بست کارنامه مطبوعاتی این چهره‌یگانه عرصه مطبوعات و فرهنگ ایران را بهتر و دقیق‌تر دریابد.

      علاوه بر این‌ها آقای قاسمی سعی کرده است، هرجایی که آقای افشار درباره کارنامه مطبوعاتی خود نوشته و یا دیگرانی درباره آن نوشته‌اند را هم به کار اضافه‌کند و در جای خود این اطلاعات را به کارببرد. به همین دلیل خواننده علاوه بر اطلاعات خود نشریات و گفت‌وگوی آقای قاسمی با استاد افشار، دسته‌ای دیگر از اطلاعاتی که آقای افشار در گفت‌وگو با دیگران و یا در نوشته‌های دیگران درباره افشار آمده را هم دسته بندی کرده و همانند ملاطی در کنار مطالب اصلی جای‌داده است. برخی از اسناد، همانند تفاهم‌نامه آقای افشار با مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی در اهدای کتابخانه ‌شخصی‌اش به این نهاد هم به گمان نگارنده برای نخستین بار است که در یک کتاب منتشر می‌شود.

در واقع کتاب هم به کار خواننده علاقه‌مند و عادی می‌آید و هم به کار محققان و به خصوص مورخانی که خواستار اطلاعات بیشتری درباره کارهای مطبوعاتی و کتابداری آقای افشار هستند. شاید برخی گمان کنند آوردن بیش از 300 صفحه از فهرست مقالات راهنمای کتاب(یکی از مهم‌ترین نشریات حوزه فرهنگ که دو دهه آقای افشار سردبیری‌آن را عهده‌دار بود) با ذکر جزییات و نویسنده و عنوان تمامی مقالات کاری اضافی و باد کردن در کتاب باشد، اما اگر در این کار آقای قاسمی دقت کنند درخواهند یافت او با این کار سعی کرده هر محقق و مورخی را از مراجعه به هر کتاب و نشریه دیگری درباره کسب اطلاعات کتابشناختی از عناوین مقالات بی‌نیاز کند. شاید خود آقای افشار هم از این کار احساس رضایت کند، چرا که همه‌گاه، بخشی از وقتش را اختصاص می‌داد به پاسخ به دیگران که چه مقاله‌ای در کجا کار شده‌است و اکنون می‌تواند بی‌معطلی آنها را به این کتاب ارجاع دهد.

       علاوه بر این‌ها کتاب عکس‌های منحصر به فردی هم دارد که تقریبا تنها از آرشیویست قهاری چون آقای قاسمی برمی‌آید. خواننده‌ اندکی تیزبین می‌تواند با نگاهی به عکس‌های به کار رفته در روی جلد کتاب، خود به کیفیت کاری که شده پی‌ببرد. در واقع عکس‌های روی جلد معرف آن است که با یک کتاب پرملاط و متفاوت درباره ایرج افشار روبروییم. همچنانکه با مراجعه به عکس‌های  انتهای کتاب (صفحات 1108 تا 1199، نزدیک به صد صفحه) در می‌یابد که این عکس‌ها با چه نظم ودقتی چیده شده و بر تمامی آنها شرح‌های مختصر و دقیق و کامل نوشته شده است.

        در کتاب علاوه بر فعالیت مطبوعاتی آقای افشار از فعالیت‌های دیگرش همانند کتابداری(زمانی رئیس کتابخانه دانشگاه تهران بود) هم سخن رفته است و میزگردی خواندنی دراین زمینه آمده است.

         کتاب البته نیازمند به فهرست ‌اعلامی است و این از نقطه‌ضعف‌های این اثر است که به نظر می‌رسد باید در این زمینه ناشر هم دستی از آستین در می‌آورد و با تجهیز چند نفر فهرست اعلام و جای‌ها و نهادها را در انتهای این کتاب می‌آورد تا کتاب کاربردی‌تر از گذشته شود. اما هنوز هم دیر نیست و به نظر می‌رسد با توجه به جایگاه استاد افشار، از این کتاب استقبال شود و چاپ دومی هم در پیش باشد که با اضافه کردن یک فهرست اعلام، حتی با حروفی بسیار ریز، ارج وقرب این اثر را بیش از این نمود.

ایرانشناس مجله‌نگار (زندگی وکارنامه‌مطبوعاتی ایرج افشار)/ مولف: سید فرید قاسمی/ ناشر: خانه فرهنگ وهنر گویا و نشر امرود، چاپ اول 1389/ قطع وزیری با جلد سخت/ قیمت: 35000 تومان، 1200 صفحه مصور

حدیث نفس ( آثار حسین مسرت )

     دوستانی چند درباره آثار منتشره این جانب پرسش نموده بودند که بهترین جای برای پاسخ گویی را همین وبلاگ دیدم.

      خوشبختانه و به مدد ایزد یگانه در سال ۱۳۸۹ تاکنون ۴ اثر این جانب از زیر چاپ خارج شده که پیشتر « آب انبارهای یزد» شناسایی شد و در روزهای بعد سه کتاب دیگر به نام های « پرده گشا .راز نما» درباره زندگی و آثار رشید الدین میبدی .« گنج کویر » درباره کتابخانه وزیری یزد و « استان یزد» تک نگاری در باره یزد که به نادرست به نام مشترک من و آذر یزدی چاپ شده  معرفی خواهد شد.

       و  تاپایان سال جاری سه کتب دیگر به نام های :  « دیوان فرخی یزدی » . روحانی فرهنگدوست ». یزد یادگار تاریخ (ویرایش ۲) چاپ می شود.ذیلا فهرست برخی از آثار این کمترین درج می گردد و چنانچه درخواستی بود .فهرست کامل آثار شناسانده خواهدشد .

                      فهرست گزيده آثار حسين مسرّت

     كتاب:

آب انبار‌هاي شهر يزد(درآمدی برپیشینه,  کارکرد و ساختار آن) ، تهران : یزدا ,1389 ، رحلی ، 400ص؛مصوّر.

استان يزد ، تهران : دفتر انتشارات كمك آموزشي وزارت آموزش و پرورش ، 1389 ، رقعي ؛120 ص ؛ مصوّر.

بستان نياز و گلستان راز :سید محمّد كاظم طباطبايي يزدي ، به كوشش : حسين مسرّت ، يزد: وصال ، رقعي,152 ص.

پرده گشا , راز نما(مروری بر زندگی و آثار رشیدالدّین میبدی) تهران : همشهری,1389,رقعی ,164ص.

پيشواي آزادي ، زندگي و شعر فرّخي يزدي ، تهران : ثالث ، 1384 ، رقعي ، 750 ص , مصوّر.

تذكرهء ميكده: محمّد علي وامق يزدي, به كوشش: حسين مسرّت ، تهران : فرهنگ ايران

زمين(ش 37 ) + سلسله نشريات ما ، 1371 : وزيري ، 352 ص // يزد : انديشمندان يزد و بنياد ريحانة‌الرسول (س) ، [ويرايش دوم ] ، 1381 ، وزيري ، 784 ص .

در آيينهء خشت خام ، خشت از ديدگاه معماري و مردم شناسي ، قم : بقيّة‌العتره و انديشمندان يزد ، وزيري ،221 ص.

ديوان فرّخي يزدي, يزد : انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد ، 1378 ، وزيري ، 470 + 45 ص . //تهران‌: قطره ، [ويرايش دوم ] ، 1380 ، وزيري ، 484 ص . // تهران : یزدا ،{ویرایش سوم}1389 ، وزيري ، 584 ص .

روحانی فرهنگدوست( يادمان شادروان  وزيري يزدي), به كوشش : حسين مسرّت ,یزد : اندیشمندان یزد, ویرایش دوم ؛1389. رقعی،204ص،مصور.

روشن تر از روشن ( ره‌آورد ديدار دوستانه با دكتر محمّد علي اسلامي ندوشن ) ، يزد : شوراي شعر و ادب استان يزد ، 1384 ، رقعي ، 240 ص ,مصوّر.

زندگی نامه و خدمات علمی استاد مهدی آذر یزدی ,ویراستار امید قنبری ,تهران انجمن آثار ومفاخر فرهنگی,1385, رقعی ,313 ص ,مصوّر.

زندگی و آثار استاد محمود مشروطه ,پژوهش برای اداره کلّ فرهنگ وارشاد اسلامی استان یزد,1389, رحلی, 90 ص.

شاعر لب‌دوخته ، زندگي و مبارزات فرّخي يزدي ، به همراهي: غلامرضا محمّدي ، يزد : انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد ، وزيري ، 424 ص , مصوّر.

كتاب شناسي ابوالفضل رشيدالدّين ميبدي : یزد: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، 1374 ، وزيري 210 + 22 ص , مصوّر.

كتابشناسي فرّخي يزدي ، يزد : انجمن آثار و مفاخر فرهنگي استان يزد ، 1378 ، رقعي ، 160 ص , مصوّر.

گزيده اشعار وحشي‌بافقي ، انتخاب و شرح : حسين مسرّت ، تهران : قطره 1378 ، وزيري ، 189 ص .

گنج کویر (پیشینه و کارنامهء کتابخانهء وزیری یزد), یزد :اندیشمندان یزد ,1389 وزیری ,170ص, مصوّر.

لطايف‌الّتفسير ، عبدالحيّ جامي به كوشش: حسين مسرّت و پيام شمس‌الدّيني ، تهران : نشر ميراث مكتوب ، 1389 ,2ج,[زير چاپ ] .

مردي با باوري بلند و روشن (زندگي ، آثار و افكار استادمحمّد كريم پير نيا ) ، يزد : دبيرخانهء جشنوارهء كشوري هنر‌هاي تجسّمي، 1377 ، رحلي ، 80 ص ,مصوّر.

نادر فرخنده پيام ( زندگي و اشعار وحشي بافقي ) ، يزد آموزش و پرورش يزد + استانداري يزد ، 1372 ، وزيري ، 72 ص.

ويژه نامۀ كنگرۀ بزرگداشت فرّخي يزدي ، [به كوشش : حسين مسرّت ]يزد : دبيرخانۀ كنگره بزرگداشت فرّخي ، 1378 ، رقعي ، 110 ص , مصوّر.

ويژه نامۀ همايش نكوداشت استاد مهدي آذر يزدي به كوشش : حسين مسرّت و پيام شمس‌الدّيني ، يزد : ريحانة‌الرسول (س) ، 1383 ، رقعي ، 128 ص , مصوّر.

يزد, يادگار تاريخ ، يزد : انجمن كتابخانه‌هاي عمومي استان يزد ، 1376 ، ج 1 ، 1156 ص ,مصوّر./ ویرایش دوم : تهران : یزدا , 1389.مصوّر.

             كتابهاي در دست تأليف :

1-     آينهء روزگار (برگزيدهء شعر فارسي دربارهء كتاب) .

2-     تاريخ يزد: عبد‌الحسن آيتي یزدی ، به كوشش و گزارش : حسين مسرّت .

3-     سفرنامهء تلگرافچي : هوتم شيندلر ,به کوشش و گزارش : حسین مسرت.

4-     جغرافياي تاريخي استان يزد .

5-     در كوچهء آشوب (گزيده و شرح ديوان فرّخي يزدي ) .

6-     ديوان وحشي بافقي .

7-     كتابشناسي وحشي بافقي .

8-     يزد يادگار تاريخ ، جلد 2 و3.

مقاله:                

گزيده مقالات نويسنده تا 1376 در كتاب « يزد يادگار تاريخ » ، ج 1 : 1128 – 1099 آمده است . و تا پايان 1388 در كتابچهء « فهرست آثار حسين مسرّت » ، يزد : انديشمندان يزد ، 1388 ، رقعي ، 100 ص درج شده كه حاوي 500 مقاله است .

 

اندر روایت آخرین اثر استاد آذریزدی و توضیح اینجانب

حسین مسرت

سفر به بلندی‌های بادگیر و آخرین کتاب مرحوم آذریزدی

 

«يزد» آخرين كتاب مهدي آذريزدي منتشر مي‌شود
 

اندر روایت آخرین اثر استاد آذریزدی و توضیح اینجانب

 

آخرین اثر اینجانب کتابی است درباره‌ یزد که طی 4 فصل با بررسی وضعیت جغرافیایی، تاریخی و گردشگری این استان، نوشته است وتوسط دفتر انتشارات کمک‌آموزشی وزارت آموزش و پرورش و با نام من و آذر یزدی منتشر می‌شود.  کتاب یزد سومین کتاب از مجموعه‌ی «سرزمین من ایران» به شمار می‌رود. این کتاب در چهار فصل اصلی: سیمای طبیعت، سفری در تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم و گذرگاه زندگی تدوین شده است.

بخش نخست با تعریف و توصیف کویر آغاز می‌شود. در این فصل وضعیت جغرافیایی استان یزد یعنی آب‌وهوا، پدیده‌های طبیعی چون غارها و کوه‌ها، زندگی جانوری پوشش‌گیاهی آن به تصویر درمی‌آید. بخش دوم کتاب، خواننده را به سفری تاریخی می‌برد. نویسندگان کتاب در این سفر تماشایی، نگاره‌های دوازده هزارساله‌ نقش شده بر بدنه‌ کوه ارنان، بقایای معبد آناهیتا، کتاب‌ها و کتیبه‌های هزارساله‌، مساجد باشکوه و سکه‌های عهد ساسانی، قنات‌های به‌هم پیوسته و کاروان‌سراهای عصر صفوی و آب انبارها و یخچال‌های عصر قاجاریه را نشانتان می‌دهند و شما را همین‌طور در زمان پیش‌می‌آورند. در این سفر پربار شما از فراز بادگیرهای یزد به‌پرواز درمی‌آیید و سر راه از ابرکوه، اردکان، بافق، تفت، خاتم، صدوق، طبس، مهریز و میبد می‌گذرید.

کتاب می‌کوشد در چهار فصل سیمای طبیعت، سفری در تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم و بالاخره گذرگاه زندگی نوجوانان را با استان یزد آشنا می‌کند.

در فصل سوم، با فرهنگ و آداب و رسوم یزدیان آشنا می‌شویم؛ با هنرهای گوناگونشان از معماری گرفته تا نقاشی، با ادبیاتشان، با ضرب‌المثل‌هایشان، با آیین‌هایشان، با خوراکی‌هایشان، با عروسی‌ها و عزاداری‌هایشان و حتی با بازی‌های کودکانشان.

و بالاخره در آخرین فصل که نامش را گذرگاه زندگی گذاشته‌اند، از صنایع دستی مردم یزد از حصیر بافی گرفته تا قالی‌بافی، از کارخانه‌های صنعتی مدرن، از استخراج معادن، از دامپروی و مرغداری و از محصولات کشاورزی خصوصاً انار شیرین یزد سخن می‌رود.

این کتاب 142 صفحه‌ای در شمارگان 5هزار نسخه به‌زودی منتشر می‌شود.

اما توضیح بایسته

قرار بود درسال ۱۳۸۲کتابی به نام یزد ازسوی ناشرنامبرده وبه نام زنده یاد آذر یزدی چاپ شود.اما مسئول وقت این کتاب آقای بیزن یاور.متن نوشته شده استاد را نپسندیدوآن متن به کناری نهاده شد وقرارشد که متنی را اینجانب بدهم که در سال ۱۳۸۳ داده وپذیرفته شد.اماکار حروفچینی و....نزدیک به۶ سال طول کشید وهرسال مسئولی می آمد ونظری می داد حتی بنابر صحبت اولیه با آذر. حق التالیف من هم به حساب ایشان واریز شد که قرار بود ایشان به من پرداخت کنند که عمرشان امان نداد.

      بگذریم.اخیرا آقای همتی مسئول این  کار شده و بیان می دارد : شما بایستی افتخار کنید که نامتان در کنار  استاد آذر باشد.می گویم: استاد بسیار حق گردن من دارد اما این کتاب نوشته من است .می گوید دیگر کار از کارگذشته وفیلم زینک شده و...../ وبه این ترتیب قراراست کتاب با نام مشترک چاپ شود. این هم از حکایتهای تغییر وتحولات اداری و.....

(( کپی متن نوشته آذر یزدی نزد اینجانب است))

 

سفر به شهر عاشقان

  حسین مسرت   

جایتان خالی؛ این چند روزه همراه بچه های محله ی جواد الایمه؛ دسته جمعی رفتیم به شهر عاشقان حسین؛ ودر مسجد بزرگ کوی دلدادگی؛ کوچه ی ارادت ؛ حسابی حال کردیم  و  تا اونجا که تونستیم حلوای محبت خوردیم ودلی از عزا درآوردیم.

      آخ که چه صفایی داشت ؛حسین(ع) رو دیدیم همراه برادرخوبش عباس(ع). راستی علی اکبر(ع) و قاسم(ع) وحبیب وعون وجعفر وخلاصه همه ی بزرگای با معرفت اون محله جمع بودند.

      ماهم کم نبودیم. مهدی بود؛ امیررضا بود؛ سینا و ابوالفضل بودند. دیگه؛ حمید وسید علی و  استادصادق و خیلی های دیگر هم بودند که اسمشون یادم نیست و حتی بچه های محله ی محبان الحسین و زینبیه هم بودند.

     با اینکه در و دیوار مسجد؛ سیاهپوش بود ؛اماهمه شون لباس های سبز پوشیده بودند؛ سبز یکدست ؛ چه  رنگ با صفایی!

      اتفاقاً یکی از بچه های محل هم که تازگی ازاینجا رفته بود دیدیمش ؛ اسمش نیما بود؛ کلی با بر و بچه های اون محله؛ اخت شده و گرم گرفته بود.

        چند ساعتی در اونجا موندیم و برای دل خود خوندیم.اما علیرضا ومهدی که صدای خوبی داشتنند؛ حسابی ما رو بردند تو حال نینوا؛ دل ما رو هوایی کردند. دمشون گرم ؛.راستی صدای خوب هم نعمتیه ! ما هم برای اینکه کم نیاریم ؛ همراهی شون کردیم ؛مهدی یه تیکه ای خوند که خیلی به دلم نشست ؛ زبان حال زینب(ع) بود که به برادرش امام حسین می گفت:

زمین کربلا شد کوی منایت        دشت بلای خونین سعی صفایت

      علیرضا هم با این نوایش به ما حسابی روحیه داد:

عاشقان به دشت کربلا       حسین؛ سرفراز است

پرچمی زخون اودرآن       دیار؛ برفراز است

می دهد صفای کویش       ای خدا به دل پناهی

یادآن عروج خونین       می دهد زحق گواهی

      حیف که بایستی بر می گشتیم و گرنه خیلی داشت به ما خوش می گذشت.اما با بچه های محله خودمون هم پیمان شدیم که حداقل سالی یک بار دسته جمعی به دیدن بزرگای با معرفت اون محله برویم.

                                                                                حسین مسرت

                                                                              عاشورای 1388  

کنگره جهانی وحشی بافقی

    حسین مسرت

 

   ۱۸ سال پیش در آبان ۱۳۷۰ طی مقاله ای مستدل در هفته نامه ندای یزد(ش۲۹۱)  ضرورت واهمیت برگزاری همایش جهانی وحشی بافقی به مدیران ارشد فرهنگی استان یزد گوشزد شد(بنگرید یزد یادگار تاریخ.ص۱۷۷)

      در آنجا نگارنده یادآور شده بود که وحشی نه تنها بزرگترین سخنور یزد .بل نامورترین شاعر ایران در عصر صفوی است.اورا بنیانگزار مکتب واسوخت در شعر پارسی دانسته اند.منظومه جاودانی فرهادو شیرین او .دست مایه سرودن ده ها منظومه با همین نام در سده های بعد شده است.

      مثنوی سوزناک :"الهی سینه ای ده آتش افروز " اوجزء اشعار جاویدان ادب پارسی است.بارها دیوان و کلیات اشعارش در ایران و هندچاپ شده است.تاکنون ده ها پایان نامه کارشناسی ارشد ودکتری بر اساس آثار او تدوین شده است .نام وی .نامی آشنا در شبه قاره هند وپاکستان وایران وحتی آسیای مرکزی است.در تاجیکستان یکی از مقام های موسیقی بر پایه اشعار اوست.

      دراین ۱۸ ساله چندین بار تلاش هایی انجام گرفت.مدیران وقت فرهنگ وارشاد اسلامی استان یزد هر کدام قول هایی دادند وگام هایی برداشتند.اما سودمند نبود.حتی چندین سال پیش نگارنده به همراه استاد عبدالعظیم پویا راهی بافق شد و در جلسه ای با حضور فرماندار ومدیر دانشگاه آزاد بافق شرکت کرد وراهکارهایی ارائه  شد. اما به نتیجه ای نرسید.

      اکنون این کار همت وتلاش وافر مدیران فرهنگی استان را می طلبد که با همکاری اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان یزد. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران .دانشکده ادبیات دانشگاه یزد.فرمانداری بافق.شرکت سنگ آهن بافق .بویژه مردم فرهنگدوست بافق. همایش این شاعر دلسوخته کویری در کهن  دیاربافق برگزار شود.

آسیب شناسی پژوهش

 

 

نويسنده: حسين‌ مسرّت‌

 سالهاست‌ در اهميّت‌ و ضرورت‌ پژوهش‌ و تحقيق‌ سخن‌ها گفته‌ شده‌ و مقالات‌ و كتابها تدوين‌ گرديده‌ كه‌ شايد بهترين‌ و جامع‌ترين‌ آن‌ كتاب‌ كوچك‌، امّا سودمند «پژوهش‌» اثر زنده‌ ياد امير حسين‌ آريانپور باشد. به‌ غير از دهها كتاب‌ كه‌ در زمينة‌ آيين‌ پژوهش‌ و روش‌ تحقيق‌ نوشته‌ شده‌، در زمينة‌ علوم‌ گوناگون‌، بيش‌ از صد كتاب‌ تحت‌ عنوان‌  پژوهش‌ در علوم‌ قرآني‌ ،  پژوهش‌ در كشاورزي‌  و... چاپ‌ شده‌ است‌. حتّي‌ چندين‌ مجلّه‌ با نامهاي‌ آينة‌پژوهش‌ ،  پژوهش‌ در علوم‌ و صنعت‌  و غيره‌ هم‌ چاپ‌ مي‌شود.  

 

ادامه نوشته

همایش بزرگداشت آذریزدی برگزارمی‌شود

 

 مهندس غلامعلی سفید دبیر اجرایی همایش بزرگداشت استاد مهدی آذر یزدی با گرامیداشت یاد و خاطره استاد آذر اظهار داشت : این مراسم بزرگداشت 14 آبان ماه همزمان با روز فرهنگ عمومی با حضور شخصیت های برجسته فرهنگی كشوری و استانی در یزد برگزار می شود.

وی با بیان این مطلب در نشستی خبری افزود : دكتر محمد علی اسلامی ندوشن بعنوان سخنران اصلی این همایش برگزیده شده و همچنین آقایان مهندس محسن چینی فروشان مدیرعامل كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان كشور، دكتر محقق رئیس انجمن مفاخر فرهنگی ایران و مصطفی رحماندوست دیگر سخنرانان كشوری این همایش خواهند بود. 

سفید افزود : دكتر اسلامی ندوشن در خصوص زندگی استاد و مثنوی تصحیح شده توسط او و مهندس چینی فروشان به معارف قرآنی ذكر شده در آثار آذر خواهند پرداخت.

دبیر اجرایی این همایش در ادامه تصریح كرد : آقایان اسدالله شكرانه و حسین مسرت بعنوان سخنرانان استانی برگزیده شده اند. وی همچنین گفت : پخش فیلم كوتاهی از زندگی استاد آذر و اجرای سرود توسط كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان استان یزد از دیگر برنامه های این همایش می باشد.  

اسدالله شكرانه دبیر علمی همایش بزرگداشت استاد آذر یزدی نیز در ادامه این نشست خبری تصریح كرد : شخصیت استاد آذر از دو بعد قابل طرح است. بعد نخست آثار آذر در ادبیات كودك و نوجوان و اینكه وی از نخستین نویسندگان كتاب كودك در تاریخ معاصر كشور است و بعد دیگر آنكه شخصیت آذر بعنوان یك یزدی مطرح است كه شخصیت فرهنگی و هنری وی می تواند در ارتقاء فرهنگ یزد و یزدی موثر باشد و قدمی تاثیر گذار در راستای اجرای طرح مهندسی فرهنگی در دارالعباده باشد. 

وی افزود : در این همایش سعی خواهد شد تا ابعاد ناشناخته شخصیت استاد به جامعه شناسانده شود. دبیر علمی همایش نكوداشت استاد آذر یزدی گفت : استاد آذر یزدی بعنوان نویسنده توانای ادبیات كودك و نوجوان در كشور شناخته شده است در حالی كه اثر گرانقدر وی تصحیح مثوی معنوی است كه ناشناخته مانده است. 

او ادامه داد : آذر در برهه تاریخی ادبیات كشور ما حضور پیدا كرده است و تا سال 1388 دائما در عرصه های فرهنگ حضور داشته است ولی بلحاظ اینكه خیلی تمایلی به ارتباط با جهان بیرون نداشته، مورد غفلت واقع شده است و در حق او كوتاهی شده است.

 شكرانه در پایان تصریح كرد : ایجاد دبیرخانه دائمی بزرگداشت آذر یزدی و نشان استاد در این همایش اعلام عمومی خواهد شد.

لازم به ذكر است این همایش بزرگداشت با مشاركت موسسه فرهنگی هنری جواد، كانون اطلاع رسانی و همبستگی یزدی تباران، موسسه ریحانه الرسول و كانون احسان و اندیشه توحید در سالن شهید عباسپور برق منطقه ای یزد برگزار خواهد شد.

منبع:آینده نیوز

هفتادمین سال درگذشت فرخی یزدی و کوتاهی ما

 ۲۵  مهر برابر باجانباختگی یکی از رادمردان دلیر ایران زمین و یکی از سخنوران پاکباز این  دیار همیشه جاوید، فرخی یزدی است .او که جان خود را برسر آرمانش  نهاد و در این راه از هیچ کوششی دریغ  نورزید .اما ما زندگان آن چنانکه باید از او  یاد نکردیم .در بسیاری از کشورها برای پاسداشت یاد این سرافرازان و نام آوران همواره دنبال تاریخ های سرراست ومناسبت برانگیز هستند. اما مابه آسانی  از این مناسبتها می گذریم.امسال که هفتادمین  سال درگذشت فرخی بود می توانست فرصت مناسبی برای بزرگداشت او باشد مجالی برای معرفی او  به نسل نو فرصتی برای پاسداشت شجاعت ،فداکاری ،بیدارگری وآزادی خواهی.

 

    هرچند این ایراد به خود من نیز وارد است. اما با توجه به شرایط روحی نادرستی که برایم بواسطه در گذشت فرزندم نیما پیش آمده بود.نتوانستم مطلبی در خور یا مقاله ای ارزنده را دراین باره سامان دهم ولی از یک ماه پیش به اکثر مدیران جراید استان این روز را با پیامک یادآوری کردم.

درهر رو سستی وبی تفاوتی دستگاه های فرهنگی استان یزد را در این روز به یاد ماندنی نمی توان فراموش کرد.تنها چند نشریه بومی یزد مانند تالی خبر وندای یزدبه یک گفتاری بسنده کردند ودیگر هیچ. اخیرا با پیگیریهایی مقرر شده  نشریه خوب پرگار ویژه نامه ای در این باره منتشر کند که امیدوارم جای خالی دیگران را پرکند. 

 

حسین مسرت

شهر من یزد

      حسین مسرت                          

 شهر مرا سالهاست

نقاش طبيعت بر دامن كوير رفو كرده است.

شهر من خشكانه‌اي در دل خاك ايران است.

من زاده سرزميني هستم؛

كه آسمان نيز، باران را از آن دريغ مي‌دارد

و آب؛

 به دشواري در آن سبز مي‌شود.

مردان شهر من سالهاست،

آبشان را از ته حلقوم كوير در مي‌آوردند.

من زاده سرزميني هستم؛

كه مردمي دارد به سرسختي پولاد

و به قدرت ايمان

مرداني كه زير نور پيه سوزها

مشقت مي‌نويسند

و با قلمهايشان، رنج و كوشش را

بر سينه‌هاي كاريز نقش مي‌زنند

آرميده در كوير سرزميني است كه پيشينه‌اي چندين هزار ساله به درازاي تاريخ به اندازه استقامت انسان و به پهناي ايمان دارد، سرزميني كه درختانش با عرق ساكنانش و با آب حياتي كه در ظلمت تيره خاك قرار دارد، آبياري مي‌شود.

آنهايي كه پس از پشت سر گذاشتن ماهورها و بيابان هاي خشك و بي آب و علف پاي بدين ديار مي‌گذارند، بسان جويندگاني مي‌مانند كه در پي قطره‌اي آب در درياي شن هستند و چون قطره را مي يابند، آن را مرواريد مي‌نامند، مرواريد كوير، يا آن را عروسي مي‌دانند كه در اين بزم ديرينه، بر تخت جواهرنشاني نشسته و خودنمايي مي‌كند؛ عروس كوير

شهر يزد اين سعادت را در طول پرفراز و نشيب ايران داشته كه كمتر اسير تاخت و تاز سپاهيان بيگانه و آشنا باشد سپاهيان سياهكاري كه خوراكشان فرهنگ، تمدن و انسان است – نيز در مقاطعي از تاريخ جان پناهي شده است، براي انديشوران و انديشمنداني كه از ستم ستمكاران جانشان بر سر راه بوده است، مدارس متعدد تاريخي آن، نشان از آن روزگاران دارد.

در اين سرزمين چند هزار ساله، مسجدي را مي بيني به اعتبار هزار و چند ساله هم بيشتر، هنوز نگاره‌هاي ساساني را بر ديوار كنگره دار خود دارد و بوي آتش و درد از لاي جرزهاي مقاوم آن كه با كاه خارشتر اندود شده مي‌‌آيد. آري سخن از مسجد جامع فهرج است.

كوچه محلاتش را بنگر كه در تابستاني مي‌تواني دمي بياسايي زير خنكاي سقف بازارها و ساباط‌هايش، در انتهاي پله‌هاي نمور آب انبارش آبي بنوش به خنكي آب كوهساران در فصل زمستان، مي‌تواني دمي قدمي بزني در كوچه‌هاي آشتي كنانش، سركي به برج و باروهايش بزني و ببيني كه اين طبيعت خشك، اگر بر انسان‌هايش خسيس بوده، بناهاي آبادش را از باران و برف مصون داشته است.

در درون خانه‌هايي كه استادانه بر پا شده است و در زير بادگيرهايش به اندازه چندين نسيم وزيده بر برف باد خنك نوش جان كني.

مي‌تواني كف پايت را بسايي بر مخمل نرم و زرد ريگزاران و از آنجا در مظهر قنات هاي طويلش كه تا عمق استقامت ادامه دارد، آب گوارايي بنوشي به زلالي صفاي محبت و صداي ايمان و تلاش را در دهليزهاي قناتش بشنوي.

مساجد و بناهاي تاريخي‌اش در تلألو كاشي‌هاي فيروزه‌اي رنگ با آن گل‌هاي روح نواز، جلوه‌اي دلربا دارد، شايد اگر گوش جان بسياري، صداي آواز خشت زن را از آن وراي هزاران سال از درون بناهايش بشنوي، با صداي خواندن دو بيتي در شيار كوزه‌هاي سفالين بر جاي مانده از قرون و اعصارش.

اگر با من بياييد:

من شما را به مهماني آب و آينه در خانه‌هاي قديمي يزد خواهم برد و به پنج دري‌هاي خانه انسانيت كه با ارسي‌هاي صفا و محبت باز و بسته مي‌شوند. و از آنجا دستتان را خواهم گرفت و تا كوچه عشق همراهي‌تان خواهم كرد.

من شما را به ميهماني گل خورشيد در سفالگري‌هاي ميبد خواهم برد، آنجا شما را با خورشيد خانم آشنايتان خواهم كرد. خورشيد خانم حوضي سفيد دارد كه ماهي‌هاي آبي رنگي درون آن شنا مي‌كنند.

من شما را به ميهماني كهن شهري بازمانده از تاريخ، شهر سرو سايه دار و كهنسال ابركوه خواهم برد، كه چونان ايران سربلند و استوار و پا برجاست.

من شما را به ميهماني گل‌هاي اسليمي فيروزه‌اي و شاه عباسي در مسند خدا خواهم برد، آنجا خدا بر ديوارهايش به قلم آفريده مؤمنش آيات قرآن را با گل ايمان پيوند زده است. 

چنانكه گويي واژه‌ها عاشقانه دست در گردن يكديگر دارند. در خانه خدا حتي خورشيد هم مي‌تواند آبي باشد، باغچه خانه خدا پر است از ترنج و گل‌هاي لچكي.

من شما را به ميهماني آتش و كندر در معبد پاك اهورا خواهم برد، آنجايي كه موبد پير آيه‌هاي سپيد اوستا را ميخواند.

من شما را به ميهماني دشت مخمل زرد خواهم برد، دشت گل هاي خودروي وحشي، دشت انسان‌هاي مقاومي كه در دل ريگ، آب سبز كرده‌اند.

من شما را به تفت، به ميهماني دانه‌هاي ياقوت و برگ‌هاي گلنار، در زير سايه شيركوه خواهم برد، آنجا كه اقليت زرتشتيان به زبان نياكان ما سخن مي‌گويند و زنانشان جامه‌هاي سبز رنگي پر گل‌هاي سوسن و ياس دارند.

من شما را به بافق، به ميهماني شهر نخل‌هاي مقاوم و انسان‌هاي شكيبايي خواهم برد كه بيش از نيمي از عمر خود را در دل كوه آهن و در زير زمين تلاش مي‌گذرانند.

من شما را به ميهماني شهر تاريخ، شهر مهريز خواهم برد، شهر نام‌هاي باستاني مهر پادين و مدوار و قرافر و استهريج، شهري كه در دامنه غربالبيزش‌، تمدن چندين هزار ساله يزد باستان غنوده است.

من شما را به ميهماني دشت شور پسته زاران اردكان خواهم برد، به زير سايه‌هاي دلچسب، ساباط، در زير سقف‌هاي سايه روشن بازار يزد، در پاي مأذنه و منار مسجد عشق، بر بالاي مناره‌هاي بلند مسجد ايمان، يا در ته پاياب، آب انبار عطش، از مخزن آب تلاش، آبي به شما خواهم نوشاند با سردي بلور يخ.

آري اگر با من بياييد، من به اندازه يك تاريخ برايتان ديدني دارم.

 

 
 

لغو همایش ملی فرخی یزدی

      این همایش که قرار بود در ۲۵ مهرماه همزمان با سالروز جان باختن فرخی یزدی این سخنور بلند آوازه ومیهن دوست برگزار شود .فعلا بر اساس اطلاعیه جامعه یزدیها که مجری این همایش بوده تا اطلاع بعدی به تعویق افتاده است.

دیدار با آذر یزدی در نمایشگاه کتاب یزد

حسین مسرت

 

روز ۵شنبه ۱۷/۱۲/۱۳۸۵ استاد مهدی آذر یزدی ابتدا در ساعت ۳۰/۱۸ در محل غرفه اندیشمندان یزد  .ناشر آثار وی در یزد حضور می یابدوسپس برای بازدید از نمایشگاه راهی غرفه ها می شود وسپس در سالن اجتماعات دیدار صمیمی با دوستداران خود خواهد داشت.

 

امسال دوکتاب وی با نام "مثنوی بچه خوب "وشعر قند وعسل"چاپ شده وتا فروردین هم "قصه های ساده "اوبه همت اندیشمندان یزد چاپ خواهد شد.

خود آموخته اي بود دل سپرده به فرهنگ ‏

حسین مسرت

  يادنامه استاد کريم کشاورز
در شماره 12890 کيهان مورخه اول آذرماه 1365 و همچنين کيهان فرهنگي آبان 65 شماره 8 شرحي کوتاه درباره درگذشت و يابودهاي بعد از مرگ کريم کشاورز به چاپ رسيده بود. از آنجا که اين شرح کلي بود بر آن شدم با آوردن گوشه اي از زندگي وي که وابسته به زادگاه پدريش (يزد) است و با عنوان چکيده‌اي از کارهاي ارزنده وي در باب يزد يادش را گرامي بداريم.

 

 


در سال 64 به آقاي کريم کشاورز نامه‌اي نگاشتم در اين نامه از او خواسته بودم، شرحي از زندگي پدرش محمد وکيل النبي يزدي (وي مشروطه خواه بود) برايم بنويسد. در پاسخ آن نامه اي به تاريخ 19/6/64 به دستم رسيد که چکيده اي از آن در زير مي آيد:
"آقاي مسرت گرامي نامه محبت آميز جنابعالي رسيد. بسيار خوشبخت شدم که در يزد روزنامه‌هايي (نداي يزد) منتشر مي شود و کساني به اين گونه مسائل اظهار علاقه مي نمايند... مختصري درباره شرکت پدرم محمد وکيل التجار يزدي و نماينده دوره اول و دوم تقنينيه (دوره اول و دوم مجلس شوراي ملي در زمان مشروطه)ارسال مي دارم. چون چشمم تقريبا نمي بيند و از خواندن و نوشتن عاجزم اين نامه را ديکته کرده و ديگري نوشته است. با احترامات صميمانه کريم کشاورز."
و من نيز گزيده اي از اين مختصر را براي آگاهي همشهريان گرامي در زير مي‌آورم:
"پدرم محمد در روستاي محمد آباد چاهوک (يزد) متولد شد و سواد فارسي را در يزد آموخت جد من محمد حسين در باکو تجارت داشت. در عين حال نمايندگي حاجي محمد حسن امين الضرب را در آن شهر دارا بود. پدرم در سن 17 سالگي از طرف جدم به باکو فرا خوانده شد و پس از چند سالي جدم درگذشت و تجارتخانه و لقب وکيل التجاري بازرگانان ايراني باکو به او منتقل گشت. ... پدرم به توصيه يک تاجر رشتي به رشت رفت و يک همسر رشتي (مادر من را) گرفت. بايد بگويم که شادروان ميرزارضا کرماني شهيد در بازگشت به ايران که منجر به قتل ناصرالدين شاه قاجار شد در باکو در خانه ما منزل کرده بود. پدرم در دوره اول تقنينيه که انتخابات صنفي بود به نمايندگي گيلان منتخب گشت. من در رشت بدنيا آمدم پدرم با اينکه از جريانات انتخابات و جنبش مشروطيت در يزد به دور بود گاهي جلساتي از يزدي‌ها و نمايندگان آنها در خانه ما تشكيل مي شد و پدرم سعي مي کرد آنها را از طرفداري سلطنت منصرف کند ... پدرم به مشهد تبعيد شد او در آنجا با مليون تماس گرفت و مقدمه فرار ما را از مشهد به عشق آباد فراهم کرد و از آنجا به باکو و سپس به گيلان رفتيم. انقلاب گيلان (مشروطيت) آغاز شد. باري پدرم و ما به تهران رفتيم او براي بار دوم به نمايندگي مجلس از گيلان انتخاب شده بود. ديگر چيز مهمي به ياد ندارم جز دو بار سکته قلبي پدرم که هر دو بار در مجلس اتفاق افتاد و در سکته دوم روي پلکان پارلمان افتاد و درگذشت او در ابن بابويه (تهران) مدفون گشت. پدرم موقع مرگ 41 سال داشت."
کريم کشاورز نويسنده اي بزرگ، پژوهشگري ارجمند و مترجمي نامي بود وي با تأليف و ترجمه کتاب‌هاي هزار سال نثر پارسي، تاريخ ايران، مناسبات ارضي در عصر مغول، نهضت سربداران و حسن صباح و ده‌ها کتاب ديگر کوشش کرد تا سهمي در نگهداري ميراث فرهنگي ايران داشته باشد و دين خود را به فرهنگ انساني ادا کند.
"يادبوده‌ها" و "فرخنده نامه" و قصه‌اي هنوز بي نام او در راه است. فرخنده نامه خاطرات تلخ و شيرين زندگي وي است. "بوده‌ها" بيش از 800 صفحه است و نيز حاصل عمري تلاش و مبارزه فرهنگي وي و روزهاي تبعيدش در يزد. به گفته آقاي پريبرز نسيمي دبير بازنشسته دبيرستان کيخسروي و آقاي فرهمند دبير عربي "آقاي کشاورز چند سالي دبير زبان فرانسه دبيرستان کيخسروي بوده حدود 1312 تا 1314 خورشيدي."
کريم کشاورز در کار خود بي ادعا بود و مي گفت:"خود آموخته اي است دل سپرده به فرهنگ" وي عمري را با درآمد اندک از راه نوشتن گذراند و به خويشتن را از گزند دلبستگي‌هاي دنيوي بر كنار داشت. وي به زبان‌هاي فرانسه و روسي تسلط داشت و زبان‌هاي عربي و ترکي و انگليسي آشنايي. کريم کشاورز دو اثر مهم ديگر نيز ترجمه کرده است که هنوز زير چاپ نرفته. اين دو اثر "پارت و روم" و "زبان‌هاي ايراني" نام دارد.
از کارهاي ارزنده وي که خواسته دين خود را به مردم زادگاه پدريش و شهري را که مدت زماني در آن بسر برده ادا کند "يادداشت‌هاي حسنک يزدي در سفر گيلان" است که در سال 1350 از سوي بنگاه ترجمه و نشر کتاب به چاپ رسيده. در اين اثر زيبايي‌هاي گيلان را از زبان حسنک يزدي مي خوانيم. حسنک که پسر بچه اي کنجکاو از محله چهارمنار يزد و فرزند محمد علي کارگر شعربافي مي باشد در سن دوازده سالگي به سفر مي رود. در اين شهر پرسش‌هايي مي نمايد که با پاسخ آن خوانندگان هم با تاريخچه گيلان هم با واژه‌ها و اصطلاحات يزدي آشنا مي شوند.
دومين اثر ارزنده وي در باب يزد "في المدت المعلومه" مي باشد. که شامل چند داستان کوتاه هست. اين کتاب در سال 1355 از سوي مؤسسه اميرکبير بچاپ رسيده. آقاي کشاورز در پيشگفتار آن چنين آورده:
"بخش بزرگ اين داستان‌ها درباره يزد و زندگي قشري از مردم آن ديار در آغاز قرن حاضر است."
اين داستان‌ها كه به نام‌هاي "حضرت اشرف"، "صغري"، "آدم‌ها و ماجراهاي كوچه نو"، "هادي عطار را خبر كردند"، بيش از صد صفحه از اين كتاب 190 صفحه‌اي را در برمي‌گيرد. در اين داستان‌ها از زبان قهرمانان آن با يك سري حكايت‌هاي تلخ و شيرين روبرو مي‌شويم و لطف اين داستان‌ها در اين است كه همگي شان به گويش ويژه يزدي نگارش يافته و با توضيحاتي كه نويسنده در زيرنويس صفحات مي‌دهد بيشتر با ريشه و معني واژه‌هاي يزد آشنا مي‌گرديم. داستان آدم‌ها و ماجراهاي كوچه نو را در پاييز 1312 و‌هادي عطار را در بهار 1314 خورشيدي به نگارش در آورده و با داستان‌هاي حضرت اشرف مقالاتي چند نيز در مجله پيام نو به چاپ رسانده اين مقالات كه در باب فرهنگ و فولكور و اشعار سنتي و بومي يزد مي‌باشد اما متأسفانه چون دسترسي بدان مجله ميسر نشد تنها به آوردن شماره و صفحه آن مجله بسنده مي‌شود:
قصه روباه و كلاغ: پيام نو، ج1، ش7، ص48-50
رفتم به باغ كاكا : پيام نو، ج1، ش11، ص17.
بزك زنگوله پا: پيام نو، ج2، ش3، ص51-53.
لالايي يزدي: پيام نو، ج2، ش5، ص115-116.
اين نويسنده پركار سرانجام در 18 آبان 1365 در سن 86 سالگي ديده از جهان فرو بست. روانش شاد و يادش گرامي باد.
زيرنويس:
1-پيام نو، سال دوم، شماره 1324.
2-پيام نو، سال سوم، شماره 1325.
3-با كاري از: روزنامه كيهان شماره 12890 مورخه 1/9/65 ص6.
‏(نقل ازخاتم یزد)

بر بال خاطرات

حسین مسرت

«من دفتر کهنه خاطراتم را که روکشی از برگ گل اطلسی دارد، در قالب چشمانم گذاشته و به دیوار شیشه ای اتاق قلبم آویخته ام»
بر بال خاطراتم فانوس های سبزی می آویزم تا در آسمان آبی و بیکران احساسم به پرواز درآیند. و بر زورق طلایی خاطراتم تنها گل سرخی می گذارم تا در بیکرانه اندیشه ام، سوار بر موجهای احساس و عاطفه به سوی افق های امید گام بردارد.و بر صفحه کاغذی نگارم خاطره خوش و ناخوش ایام را، چه آن زمان که به کام و چه زمنی که ناکام بوده است.
و چون فرصت می یابم که خاطرات سالهای گذشته را مرور کنم، در آتشدان خاموش دلم، آتشی از شوق و ذوق شعله بر می کشد، چون به خوشی ها می رسم، برق شادی در چشمانم می جهد و ذهن را مدد می گیرم تا با مرور تصویرهای شاد و زنده آن، خود را در همان ساعت و همان روز بیابم و چون به ناخوشی ها می رسیم اندوه که نه، اما ذهن به هیجان می آید و در تکاپوی چرایی ناخوشی ها و تلخی ها پاسخی می جوید از بهر تجربه اندوزی و درس آموزی، زیرا انسان هماره بر پشتش کوله باری آکنده از تجربه و آزموده ها دارد و با مرور آن به آینده پای می گذارد.
کسی که از داشتن اوقاتی شیرین، شاد و فرح انگیز خرسند است (به پندارش این زندگی یکنواخت همیشگی است) و آن کو ایامی تلخ و غمبار دارد، می اندیشد این غمگینی سرانجام به دلسردی از زندگی می انجامد که بی گمان وی نیز در خطاست، زیرا او هم روزی هرچند دیر شاهد آسودگی و خوشبختی را در آغوش خواهد گرفت و شیرینی همنشینی با آن، چنان به کامش خواهد نشست و حظ خواهد برد که دیگران، حتی آن شادمانان به حالش غبطه خواهند خورد.
آنگاه که در دهلیزهای تنگ و تاریک زندگی ره می پویم، هیچگاه ناامید نیستم، زیرا می دانم سرانجام و حتی در آخرین دالان، روزنه کوچکی وجود دارد که می توانم به روشنای امید و زندگی دست یابم. نور هرچند کم، اما نور است و نور یعنی امید، یعنی زندگی، یعنی زیبایی، یعنی تلاش و یعنی حقیقت و حقیقت یعنی پیروزی، یعنی بهروزی، یعنی پیوستن به رود جاری و خروشان هستی و پشت سر نهادن پندارهای بیهوده نیستی.
اما من چون در اندیشه بهتر زیستنم و می دانم که خواستن، توانستن است و اراده من است که مرا به سوی زندگی بهتر رهنمون می شود، سعی می کنم امروزم سرشار از دیروز باشد، پس دفتر خاطراتم، دفتر تجربه هایم  است، دفتر راههای پیموده و درسهای مرور شده، دفتر روزهای سرخوشی و شادمانی، دفتر روزهای اندوه و ناکامی، روزهایی گذراکه یکی از پی دیگری می آید و همین آمد و رشدهاست که شورانگیزی این زندگی را موجب می شود.
و اگر نبود این فراز و نشیب ها، سختی ها و آسانی ها، شیرینی ها و تلخی ها،  ناکامی ها و کامروایی ها، دیگر نام آن زندگی نبود. بل نمایش تصویر متحرکی بود که هر روزه می توان در خلوت تاریک تماشاخانه ها آن را نظاره کرد. وچه خوش گفته است سراینده «آرش کمانگیر»
«آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی گیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست»
و به گمان نگارنده،
زندگی عبور گیج رهگذری نیست که کلاه از سر بر می دارد و به رهگذر دیگر سلام می کند.(1)
زندگی شاید تلنگر دختر صبح به حباب شیشه ای حصار شب باشد.
زندگی شاید لحظه بیدار باش خروس سحری باشد.
زندگی شاید تک صدای مرغ شباهنگی باشد که در دل شبهای تار سکوت سرد را می شکند.
زندگی شاید عبور کرم شب تابی باشد که بر بالش نیلی رنگ شب ره می جوید
زندگی شاید حضور نور شهابی باشد در لحظه های خالی از ستاره شب های تاریک زمانه
زندگی شاید پرواز قاصدکی باشد که در لحظه های نومیدی، مژده خوش خبری و امید را می آورد
زندگی شاید روزنه ای کوچک باشد در دالان تنگ و دراز و وحشتزای روزهای بدبختی و تلخی
زندگی شاید صدای گریه کودکی باشد که در تمنای جرعه ای آب ساعتها شیون می کند
زندگی شاید تابش نور خورشید باشد بر انجماد دقایق فسرده زمان
و زندگی شاید آن دقایق و حقایق نهفته در دل لحظه های روشن و سرشار از ایمان مردمی باشد که از برای آن جان خویش فدا می کنند.
با الهام از شعر فروغ فرخزاد(1)
نقل از خاتم یزد

گویش یزدی


حسين مسرت، نويسنده و پژوهشگر يزدي اظهار داشت: در حدود دو سال است كه طرح پژوهش گويشهاي محلي استان يزد را به اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي ارسال كرده‌ام ولي هنوز به تصويب نرسيده است و اين در حالى است كه فعاليت ما كماكان ادامه دارد.
وى در ادامه افزود: هم اكنون گويش‌هاى، يزدى ،‌ميبدى، بافقى، هرات و مروست، ابركوه، طبس و نير و گاريزات و... از گويشهاى شاخص يزدى مى‌باشند كه داراي شباهتها و تفاوتهايى با يكديگر هستند.
اين پژوهشگر يزدى در ادامه در خصوص كارهاى صورت گرفته در جهت حفظ اين گويشها افزود: تا كنون كتابهاي متعددى در خصوص گويشهاى مختلف استان توسط نويسندگان مختلف منتشر شده است.
وى از جمله كتابهاى چاپ شده در اين خصوص به واژنامه يزدى در دو جلد اثر ايرج افشار و دكتر احمد حاتمى‌زاده اشاره كرد و افزود: در مورد گويش‌ها و فرهنگ شهرستانها نيز فرهنگ عامه اردكان نوشته دكتر سيد محمود طباطبايي اردكاني، فرهنگ مردم بهاباد اثر سيد على رضوى ،‌ فرهنگ عامه گزستان اثر بي‌بي سا دات ميرعلمى، فرهنگ عاميانه بافق اثر محمدعلي طالعي بافقى و گويش بافق يزد پايان نامه ابوالقاسم محمدى اشاره كرد.
وي همچنين به گويشهاي اقليتهاى مذهبي اشاره كرد و افزود: كتابهاى گويش زرتشتيان اثر دكتر كتايون مزداپور و گويش كليميان اثر همادخت همايون نيز منتشر شده است.
حسين مسرت در ادامه در خصوص فعاليت خود در زمينه جمع آورى گويشهاى محلى عنوان داشت:‌ حدود 30 سال است كه فعاليت جسته و گريخته‌اى در خصوص فرهنگ عامه يزد را با همكاري صديقه رمضانخوانى آغاز نموده‌ام.
اين نويسنده در ادامه افزود: استاد آذر يزدى نتيجه 30 سال تحقيقات خود بر روي گويشهاى يزدى را به من سپرده است كه اميدوارم در كنار تحقيقات شخصي‌ام تا حدود 10 سال آينده فرهنگ جامع و كامل گويشهاى يزدى را منتشر نمايم.
اين پژوهشگر و نويسنده يزدى در پايان از شاعران صادق زاده، رسولي به عنوان شعرايي كه به گويش يزدى شعر سروده‌اند نام برد و افزود: دكتر عبدالحسين جلاليان نيز در كتاب پله‌هاي سنگي گويش يزدى را به سبك شعر در آورده است.

 

 

منبع:ايسنا (1385/3/23)

 

بزرگداشت فردوسي در مشهد

 

دکتر محمد اسلامي ندوشن در همايش پژوهشي بررسي آثار و احوال فردوسي که صبح ديروز در مجتمع كانون هاي فرهنگي هنري دانشگاه فردوسي برگزار شد، گفت: تمامي موارد نسبت داده شده به شاهنامه از جمله حماسه ايران، پيونددهنده دوران قبل و بعد از اسلام، احياي زبان فارسي و احياي شخصيت ايراني است. وي معتقد است: آنچه كلام فردوسي را بر فراز کلام ها قرار داده، برقراري پيوند نامريي آن با خواننده است. وي افزود: در تمام آثار ادبي بزرگ خلق شده، نويسنده در زمان تاليف حالت عادي نداشته و فردوسي از اين مورد مستثني نيست. وي گفت: كلام فردوسي فراتر از عناصر كلامي چون فصاحت، بلاغت، رواني كلام است و از اين دايره تقسيم بندي خارج است چرا كه عنصري به غير از كلام در آن نهفته است. دکتر اسلامي ندوشن ادامه داد: كلام فردوسي روان تر، طبيعي تر از آنست كه خود را پايبند اصول شعري بكند و از صنايع ادبي تنها براي رنگ‌آميزي كلام استفاده كرده است. در متن شاهنامه كلام داراي نرمي، زبري و حتي فراز و فرودهايي مي‌شود كه هيچ كدام تاثير منفي بر متن وارد نمي‌كند بلكه رواني كلمات همچون رودي جوشان جاري مي‌شود و موانع ذهني را كنار مي‌زند كه در روح خواننده تاثير مي‌گذارد. وي گفت: كلام در شاهنامه به اوج خود مي‌رسد و نوعي فوران دروني در مخاطب ايجاد مي‌كند و اين عظمت كلام به ندرت در آثار مطرح جهان از جمله هومر و شكسپير يافت مي‌شود كه به ندرت فراز كلام در آنها صدق مي کند.

ادامه نوشته

کارنامۀ مسرّت

حسین مسرت

 

اکنون که به سال ۸۴ می نگرم بسیار خرسندم که توانستم چندین کار خود را به پایان برسانم و۵ کتاب ونزدیک ۳۰ مقاله را منتشر کنم ازاین بابت ازخودم خجالت نمی کشم.کتاب ۸۴ من بدین قرار است :روشن تراز روشن /بستان نیازوگلستان راز/درآینه خشت خام/همایش نکوداشت آذریزدی/پیشوای آزادی/

گلدسته اندیشه

حسین مسرت

 

گلدسته اندیشه که حاوی مکتوبات ومنثورات محمدامین وقاری طبسی یزدی شاعرنامی یزد درسده یازدهم است اخیرا به کوشش دکترمحمد رضا ابویی مهریزی چاپ شده است .

 

دکتر ابویی براساس نسخه های موجود این کتاب را چاپ ومنتشر کرده و ناشرآن  انديشمندان يزد است.

مثنوی بچه خوب

حسین مسرت

 

نام تازه ترین اثرچاپ شده استاد مهدی آذریزدی است که پس از۳۱ سال بوسیله انتشارات اندیشمندان یزد چاپ ومنتشر شده است .

 

این مثنوی جزئ سروده های دلنشین آذر یزدی است که به همان صفای خود اوست.دراین کتاب به غیر از دیباچه سراینده/زندگی وآثار وی از زبان خودش وکتابشناسی آذر به کوشش پیام شمس الدینی چاپ شده است.

فراق

چگونه بسرایم

در فراق تو

گلواژه های تبسم را

آنگاه که لب ها خشکیده اند

 

حسین مسرت

               ۲۵/۳/۱۳۸۳

جاهل چندم

چندی به هوای نان گندم بودم

چندی زپی صحبت مردم بودم

معلوم نشد دراین سرای بی در

از روز ازل جاهل چندم بودم

 

حسین مسرت