یادی از کریم کشاورز
حسین مسرت
در سال 64 به آقاي کريم کشاورز نامهاي نگاشتم در اين نامه از او خواسته بودم، شرحي از زندگي پدرش محمد وکيل النبي يزدي (وي مشروطه خواه بود) برايم بنويسد. در پاسخ آن نامه اي به تاريخ19شهریور1364 به دستم رسيد که چکيده اي از آن در زير مي آيد:
"آقاي مسرت گرامي نامه محبت آميز جنابعالي رسيد. بسيار خوشبخت شدم که در يزد روزنامههايي (نداي يزد) منتشر مي شود و کساني به اين گونه مسائل اظهار علاقه مي نمايند... مختصري درباره شرکت پدرم محمد وکيل التجار يزدي و نماينده دوره اول و دوم تقنينيه (دوره اول و دوم مجلس شوراي ملي در زمان مشروطه)ارسال مي دارم. چون چشمم تقريبا نمي بيند و از خواندن و نوشتن عاجزم اين نامه را ديکته کرده و ديگري نوشته است. با احترامات صميمانه کريم کشاورز."
و من نيز گزيده اي از اين مختصر را براي آگاهي همشهريان گرامي در زير ميآورم:
"پدرم محمد در روستاي محمد آباد چاهوک (يزد) متولد شد و سواد فارسي را در يزد آموخت جد من محمد حسين در باکو تجارت داشت. در عين حال نمايندگي حاجي محمد حسن امين الضرب را در آن شهر دارا بود. پدرم در سن 17 سالگي از طرف جدم به باکو فرا خوانده شد و پس از چند سالي جدم درگذشت و تجارتخانه و لقب وکيل التجاري بازرگانان ايراني باکو به او منتقل گشت. ... پدرم به توصيه يک تاجر رشتي به رشت رفت و يک همسر رشتي (مادر من را) گرفت. بايد بگويم که شادروان ميرزارضا کرماني شهيد در بازگشت به ايران که منجر به قتل ناصرالدين شاه قاجار شد در باکو در خانه ما منزل کرده بود. پدرم در دوره اول تقنينيه که انتخابات صنفي بود به نمايندگي گيلان منتخب گشت. من در رشت بدنيا آمدم پدرم با اينکه از جريانات انتخابات و جنبش مشروطيت در يزد به دور بود گاهي جلساتي از يزديها و نمايندگان آنها در خانه ما تشكيل مي شد و پدرم سعي مي کرد آنها را از طرفداري سلطنت منصرف کند ... پدرم به مشهد تبعيد شد او در آنجا با مليون تماس گرفت و مقدمه فرار ما را از مشهد به عشق آباد فراهم کرد و از آنجا به باکو و سپس به گيلان رفتيم. انقلاب گيلان (مشروطيت) آغاز شد. باري پدرم و ما به تهران رفتيم او براي بار دوم به نمايندگي مجلس از گيلان انتخاب شده بود. ديگر چيز مهمي به ياد ندارم جز دو بار سکته قلبي پدرم که هر دو بار در مجلس اتفاق افتاد و در سکته دوم روي پلکان پارلمان افتاد و درگذشت او در ابن بابويه (تهران) مدفون گشت. پدرم موقع مرگ 41 سال داشت."
کريم کشاورز نويسنده اي بزرگ، پژوهشگري ارجمند و مترجمي نامي بود وي با تأليف و ترجمه کتابهاي هزار سال نثر پارسي، تاريخ ايران، مناسبات ارضي در عصر مغول، نهضت سربداران و حسن صباح و دهها کتاب ديگر کوشش کرد تا سهمي در نگهداري ميراث فرهنگي ايران داشته باشد و دين خود را به فرهنگ انساني ادا کند.
"يادبودهها" و "فرخنده نامه" و قصهاي هنوز بي نام او در راه است. فرخنده نامه خاطرات تلخ و شيرين زندگي وي است. "بودهها" بيش از 800 صفحه است و نيز حاصل عمري تلاش و مبارزه فرهنگي وي و روزهاي تبعيدش در يزد. به گفته آقاي پريبرز نسيمي دبير بازنشسته دبيرستان کيخسروي و آقاي فرهمند دبير عربي "آقاي کشاورز چند سالي دبير زبان فرانسه دبيرستان کيخسروي بوده حدود 1312 تا 1314 خورشيدي."
کريم کشاورز در کار خود بي ادعا بود و مي گفت:"خود آموخته اي است دل سپرده به فرهنگ" وي عمري را با درآمد اندک از راه نوشتن گذراند و به خويشتن را از گزند دلبستگيهاي دنيوي بر كنار داشت. وي به زبانهاي فرانسه و روسي تسلط داشت و زبانهاي عربي و ترکي و انگليسي آشنايي. کريم کشاورز دو اثر مهم ديگر نيز ترجمه کرده است که هنوز زير چاپ نرفته. اين دو اثر "پارت و روم" و "زبانهاي ايراني" نام دارد.
از کارهاي ارزنده وي که خواسته دين خود را به مردم زادگاه پدريش و شهري را که مدت زماني در آن بسر برده ادا کند "يادداشتهاي حسنک يزدي در سفر گيلان" است که در سال 1350 از سوي بنگاه ترجمه و نشر کتاب به چاپ رسيده. در اين اثر زيباييهاي گيلان را از زبان حسنک يزدي مي خوانيم. حسنک که پسر بچه اي کنجکاو از محله چهارمنار يزد و فرزند محمد علي کارگر شعربافي مي باشد در سن دوازده سالگي به سفر مي رود. در اين شهر پرسشهايي مي نمايد که با پاسخ آن خوانندگان هم با تاريخچه گيلان هم با واژهها و اصطلاحات يزدي آشنا مي شوند.
دومين اثر ارزنده وي در باب يزد "في المدت المعلومه" مي باشد. که شامل چند داستان کوتاه هست. اين کتاب در سال 1355 از سوي مؤسسه اميرکبير بچاپ رسيده. آقاي کشاورز در پيشگفتار آن چنين آورده:
"بخش بزرگ اين داستانها درباره يزد و زندگي قشري از مردم آن ديار در آغاز قرن حاضر است."
اين داستانها كه به نامهاي "حضرت اشرف"، "صغري"، "آدمها و ماجراهاي كوچه نو"، "هادي عطار را خبر كردند"، بيش از صد صفحه از اين كتاب 190 صفحهاي را در برميگيرد. در اين داستانها از زبان قهرمانان آن با يك سري حكايتهاي تلخ و شيرين روبرو ميشويم و لطف اين داستانها در اين است كه همگي شان به گويش ويژه يزدي نگارش يافته و با توضيحاتي كه نويسنده در زيرنويس صفحات ميدهد بيشتر با ريشه و معني واژههاي يزد آشنا ميگرديم. داستان آدمها و ماجراهاي كوچه نو را در پاييز 1312 وهادي عطار را در بهار 1314 خورشيدي به نگارش در آورده و با داستانهاي حضرت اشرف مقالاتي چند نيز در مجله پيام نو به چاپ رسانده اين مقالات كه در باب فرهنگ و فولكور و اشعار سنتي و بومي يزد است، اما متأسفانه چون دسترسي بدان مجله ميسر نشد، تنها به آوردن شماره و صفحه آن مجله بسنده ميشود:
قصه روباه و كلاغ: پيام نو، ج1، ش7، ص48-50
رفتم به باغ كاكا : پيام نو، ج1، ش11، ص17.
بزك زنگوله پا: پيام نو، ج2، ش3، ص51-53.
لالايي يزدي: پيام نو، ج2، ش5، ص115-116.
اين نويسنده پركار سرانجام در 18 آبان 1365 در سن 86 سالگي ديده از جهان فرو بست. روانش شاد و يادش گرامي باد.
زيرنويس:
1-پيام نو، سال دوم، شماره 1324. 2-پيام نو، سال سوم، شماره 1325. 3-با كاري از: روزنامه كيهان شماره 12890 مورخه اول آذر1365 ص6.
حسین مسرّت